ترنج موبایل
کد خبر: ۱۹۲۳۵۳

به نام ایران‌دوستی، به کام شوونیسم!

تبلیغات
تبلیغات
مطالب این یادداشت موضع شخصی نویسنده است و ارتباطی با مواضع فرارو ندارد

امیر هاشمی مقدم*

؛ با گسترش شبکه‌های اجتماعی و امکان عرض اندام همگانی، در کنار پیامدهای مثبت فراوانی که هست، نمی‌توان بر پیامدهای منفی چشم پوشید. برخی از عرض اندامها به جز سر دادن شعارهای پوچ، نق زدنهای بیهوده و کپی کردن مطالبی که به دور از منطق، اما سرشار از احساسات هستند، چیز دیگری نیست. آویزان شدن به تمدن 2500 ساله و راه‌اندازی صفحات متعدد و انتساب جملات قصار درباره همه موضوعات به کورش بزرگ (که بسیاری از آنها در زمان وی اصلاً موضوعیت نداشت) در همین راستا قابل بررسی است.


هرچند از اواخر دوران قاجار می‌شد رگه‌هایی از موج تازه ملی‌گرایی را در برخی کتابها و به‌ویژه رمان‌ها دید، اما نخستین خیزش منسجم آن مربوط به روشنفکران دوره رضاشاه بود که علوم انسانی و در رأس آنها تاریخ را با دیده ملی‌گرایانه نوشتند و همین سرآغازی شد برای یکسویه راندن فرهنگی ایرانیان. حالا نزدیک به یک سده است که ما از تمدن 2500 ساله سخن می‌گوییم؛ برتری‌های فرهنگی ایران را به رخ دیگران می‌کشیم؛ هر نیکی و خوبی‌ای را به ایرانیان باستان و هر بدی‌ای را به اقوام مهاجم نسبت می‌دهیم و... . این تمدن 2500 ساله اتفاقاً بلای جان فرهنگ‌مان شده است.

بیشتر مورخان و انسان‌شناسان، آغاز تمدن را با شهرنشینی یکی می‌دانند که در ایران پیشینه‌ای بیش از پنج‌هزار سال دارد؛ اما عده‌ای سینه‌چاک فقط 2500 سال را قبول دارند. حتی اگر به پادشاهیِ گسترده هم باشد، حکومت مادها 2700 سال پیش روی کار بود و آنچه به نام 2500 سالگی مطرح شد، در واقع امپراتوری بود نه تمدن. تازه آن هم ده‌ها سال است سوزن تمدن‌مان روی 2500 سال گیر کرده و احتمالاً تا ده‌ها و بلکه صدها سال دیگر نیز تمدن‌مان قدمت 2500 ساله‌اش را حفظ خواهد کرد! در حالی‌که اکنون نزدیک 2570 سال است که از کشورگشایی‌های کورش می‌گذرد. آنچنان باد کِبر و غرور تمدن و تاریخِ پرشکوه در روح‌مان دمیده شده که همه اشتباهات تاریخی‌مان را به گردن این و آن می‌اندازیم. هرچقدر مورخان بگویند، باز هم نمی‌پذیریم خشایارشا لشکرکشی‌اش به یونان نادرست بود و به آتش کشیدن آتن همان و تلافی کردن اسکندر (که ما گجسته و ملعون‌اش می‌خوانیم) در تخت‌جمشید نیز همان.

از حمله‌های مکرر سلطان محمود غزنوی (و بعدها نادرشاه افشار) به هند با غرور یاد می‌کنیم و در همان حال حمله‌های دیگر اقوام و کشورها به ایران را تجاوز و قتل و غارت می‌نامیم. در هر کتاب تاریخی‌مان ده‌ها و صدها صفحه درباره خونریزی‌های چنگیز می‌نویسیم، اما به سادگی از کنار این نکته می‌گذریم که کاروان 500 نفره تُجّار مغولی که با حُسنِ‌نیت به ایران آمده بودند را کشتیم و اموال‌شان را تاراج کردیم؛ و آنگاه که چنگیز پیکی را نزد سلطان محمد خوارزمشاه فرستاد تا این مشکل را به روشی عقلانی حل و فصل کند، سلطانِ خوارزمشاه سر فرستاده را نیز قطع کرد. هرگز نمی‌پذیریم شاه اسماعیلِ تازه‌کار نباید در برابر قدرتی چون عثمانی جنگ می‌کرد؛ آن هم با آن باوری که به عدم استفاده از سلاح آتشین داشت (که به زعم وی مخالف روحیه جوانمردی بود). نمی‌خواهیم باور کنیم رفتار صفویان با افغان‌ها بسیار غیرانسانی بود و به درخواستها و نامه‌های تظلم‌خواهی آنان کمترین وقعی ننهادند و نهایتاً بی‌عرضگی و خرافاتی بودن شاه و خودفروختگی اطرافیانش بود که باعث پیروزی افغانان شد. و اکنون آن را یکی از بهانه‌هایی کرده‌ایم برای توجیه بدرفتاری‌های‌مان با مهاجرین افغانستانی.

برخی آنان که امروزه دم از تمدن 2500 ساله و شکوه تاریخ ایرانی بر زبان می‌آورند، بسیاری‌شان حتی کمترین آشنایی‌ای با سرفصلهای تاریخ ایران ندارند. برخی از آنان که دم از تمدن 2500 ساله می‌زنند، همانهایی هستند که بسیاری‌شان چه شبها تا به صبح پشت درِ سفارتخانه‌ها از سرما می‌لرزند تا شاید پس از کلی خفّت و خواری، بتوانند ویزای کار و اقامت در کشوری دیگر (که در بسیاری موارد اصلاً مهم نیست کجا باشد) دریافت کنند. بهانه خروج‌شان از کشور، حضور عده‌ای دیگر است؛ اما هیچ اشاره‌ای نمی‌کنند که اگر ایران و تمدن 2500 ساله‌اش برای‌شان تا این حد مهم است، پس چرا نمی‌ایستند و درستش نمی‌کنند؟ پس نقش اینان در تداوم این تمدن چیست؟ فقط همین که باد در غبغب بیندازند و از تمدنی سخن بگویند که کمترین آشنایی‌ای با آن ندارند؟ و آیا به این روز افتادن آن تمدن باشکوه گذشته، فقط نتیجه ندانم‌کاری‌های برخی مسئولین است؟ سرانه پایین مطالعه‌مان، میزان بالای خرید و فروش مقاله و پایان‌نامه و مدارک دانشگاهی‌مان، میانگین 17 دقیقه‌ای کار مفید روزانه‌مان، سرانه بالای مصرف انرژی‌مان، عدم رعایت قوانین رانندگی و ترافیک و آمار بالای تصادفات‌مان، میزان تولید زباله‌مان، آشغال ریختن در خیابان و طبیعت‌مان، میزان رشوه دادن و گرفتن‌مان، و لیست بلندبالایی از هنرنمایی‌های دیگرمان فقط نتیجه ندانم‌کاری‌های برخی مسئولین است؟

عوامل گوناگونی دست به دست هم داده‌اند تا این حس دروغین خود برتربینی در بین ایرانیان رواج یابد و گمان کنند که تمدن آنان برترین تمدن بوده است. در این میان دو عامل برجسته‌تر می‌نماید: نخست قطع ارتباط ایران معاصر با دیگر کشورهای دنیا و دیگر، تاریخ‌نگاری یکسویه. در توضیح عامل نخست، ایرانیان عموماً کشورهای دیگر را ندیده‌اند و آشنایی بسیار اندکی با تمدنهای دیگر دارند. تخت جمشید سازه معماری بسیار باشکوهی است؛ اما آنگونه که ایرانیان می‌اندیشند، در صدر شاهکارهای معماری دنیای باستان قرار ندارد. تخت جمشید نه جزو عجایب هفتگانه باستان شمرده می‌شود و نه در کنار سازه‌های باستانی دیگری همچون دیوار چین، کولوسئوم رم، کاخ‌های پترا در اردن، ماچو پیچو در پرو و... قرار می‌گیرد. البته که اینها هیچ از ارزش تخت جمشید نمی‌کاهد؛ اما اگر ما بیشتر بشناسیم‌شان، دست‌کم به این باور می‌رسیم که شاهکارهای معماری گران‌سنگ در همه جای دنیا هست. همچنین تاریخ‌نگاری ما یکسویه است که در بالا به آن اشاره کردیم. همین عامل باعث می‌شود که ما به برخی کشورها و ملتهای همسایه به چشم حقارت بنگریم و یا آنان را مایه همه بدبختی‌ها و فلاکتهای خود بدانیم.

سالها است به نام ایران‌دوستی و ملی‌گرایی و اصطلاحاتی کمابیش مشابه، چشم بر واقعیات بسته‌ایم. یعنی همه بخش‌های فرهنگ ایرانی درست است و در بهترین حالت خود قرار دارد؟ پس این همه گرفتاری‌ای که چه در طول تاریخ و چه امروزه به آن دچاریم، از کجا می‌آید؟ آیا این افراد از فردوسی ایران‌دوست‌تر هستند که هزار سال پیش با دلی پر اندوه سروده:

به یزدان که گر ما خرد داشتیم / کجا این سرانجام بد داشتیم؟

مگر نه اینکه رفتارها و فرهنگ ایرانی باعث آن و این «سرانجام بد» شده بود؟ آیا مطمئن هستیم در زمینه فرهنگ‌پروری، به بی‌راهه نمی‌رویم؟ آیا مطمئن هستیم ما نه در ساختن تمدنی که آیندگان با افتخار از آن یاد کنند، بلکه در نگهداشتن گوشه‌ای از تمدنی که از گذشته برای‌مان به جای مانده، سر سوزن تلاشی از خود نشان داده‌ایم؟ یا آنکه منتظریم دیگران بکارند و ما درو کنیم؟ ساختن تمدن به این معنا نیست که حتماً سنگهایی سترگ بر هم نهیم و بنایی شبیه تخت‌جمشید برافرازیم. متمدن بودن یعنی همین که سهم خودمان را در احترام به حقوق دیگران (حتی اگر با دیدگاه ما مخلف باشند)، رعایت حقوق دیگران (از همسایه گرفته تا عابران پیاده و رانندگان دیگر وسایل نقلیه و...)، علاقمندی به گفتگو و برقراری ارتباط با دیگری (از هر قوم، زبان، دین و مذهب و کشور دیگر)، حفظ محیط زیست و کارهای به ظاهر ساده و کوچک دیگر ادا کنیم. دست‌کم‌اش اینکه اگر هیچکدام از اینها را رعایت نمی‌کنیم، به نام فرهنگ و تمدن 2500 ساله خودمان را برتر از دیگران نبینیم و نگاه تحقیرآمیز به دیگری (همچون افغانستانی‌ها و اعراب) نداشته باشیم. حد آخر آنکه اگر خلاف همه این کارهای متمدنانه را انجام می‌دهیم، دیگر دم از تمدن نزنیم؛ چه 2500 ساله، چه معاصرش.

* ایرانشناس و مدرس دانشگاه

تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات

نظرات بینندگان

(۶۶ نظر)
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات