داستان دستگیری و بازجویی یک کودک فلسطینی
نترسیدم... کمی ترسیدیم... میترسم!

سال گذشته، قریب به هزار کودک فلسطینی به وسیلۀ نیروهای اسراییلی دستگیر شدند. اغلب این دستگیریها بدون هیچ دلیلی صورت گرفته بودند. حقوقدانان مدعی هستند که این کودکان به صورت سیسماتیک مورد بدرفتاری قرار گرفتهاند. از جملۀ این بدرفتاریها میتوان به کتک زدن و اعترافگیری اجباری اشاره کرد. با این وجود ارتش اسراییل همچنان مورد بازخواست قرار نگرفته است.

به گزارش فرارو به نقل از اشپیگل، محمود ادعا میکند زمانی که از سربازانی که برای گرفتن او آمده بودند اصلاً نترسیده بوده است. اما سری که تکان میدهد و دستمالی که در دستش در حال مچاله شدن است چیز دیگری میگویند. چند لحظه بعد به زیر لب اعتراف میکند که البته شاید کمی ترسیده بوده است. شش سرباز در حالی که تفنگهایشان را به سوی او نشانه رفته بودند برای دستگیریش آمدند. با دستبند پلاستیکی دستهایش را بستند و او را کف ماشین شاسی بلند خود انداختند.
محمود شبِ گرمی در اوایل ژوئن به یاد دارد که با دوستش، حسین، در جادۀ روستا قدم میزدند و در مورد اینکه آیا میشود برگهای توتون را پیچید و جای سیگار کشید صحبت میکردند. آنها دو خودروی نظامی را از دور دیدند، صحنهای که در روستای "یعابد" چندان غیرمعمول نیست؛ چرا که در نزدیکی این روستا یک شهرک یهودی نشین به نام "موو دوتان" قرار دارد و ارتش اسراییل برای محافظت از شهرکنشینان در روستاهای فلسطینی اطراف این شهرک گشت میزند. اما زمانی که خودرو در کنار آنها متوقف ترمز کرد، اوضاع پیچیده شد.
محمود به یاد دارد که کف دستانش شروع به عرق کردن کردند. اما او فرار نکرد. برای چه باید فرار میکرد؟ میگوید "هیچ کاری نکرده بودند". وقتی که فریاد میزد "چرا دستگیرمان میکنید؟" سربازان جوابی به او نمیدادند.
محمود بسیم قَنیم، 14 ساله، این ماجراها را در حالی تعریف میکند که روی مبل منزل پدر و مادرش در روستای یعابد نشسته است. روستای آنها در نزدیکی شهر جِنین قرار دارد. کولر گازی خانه، که مایۀ افتخار خانواده است، هوای اتاق را خنک میکند و دیپلم مهندسی پدر هم بالای مبل روی دیوار نصب شده است. محمود دستمالش را تا میکند و سعی میکند چروکهای دستمال را صاف کند. او چهرۀ یک کودک، بدن یک جوان و دست و پاهای یک بزرگسال را دارد.
محمود در عرض دو ماه دو بار دستگیر شد. بار اول او را چهار روز به زندان فرستادند. بار دوم او را کتک زدند، از او بازجویی کردند و صبح روز بعد به خانه فرستادند. در هیچکدام از این موارد ظاهراً دلیلی برای دستگیری او وجود نداشته است. شاید حوصلۀ سربازان سر رفته بود. شاید هم به اشتباه او را دستگیر کرده بودند.
یک مورد عادی
محمود ماجرایش را برای "دیدهبان دادگاه نظامی" هم تعریف کرده است. این سازمان شهادت کودکان فلسطینی دستگیرشده را جمعآوری میکند. فعالانی که با این سازمان همکاری میکنند، داستانهای فراوانی همچون داستان محمود را شنیدهاند و حرفهای او را باور میکند. مورد او در مجموع مورد نادری نیست.
هر سال به طور میانگین هفتصد کودک فلسطینی به دست ارتش اسراییل بازداشت میشوند. اتهام اکثر آنها پرتاب سنگ - به سمت خودروها، سربازان، و شهرکنشینان یهودی- است. بر اساس قانون نظامی اسراییل که بر فلسطینیان ساکن کرانۀ باختری اعمال میشود، مسئولیت کیفری شامل کودکان بزرگتر از 12 سال میشود. بدین ترتیب کودکان 12-13 ساله ممکن است به خاطر سنگ پراکنی تا شش ماه به زندان بیافتند.
یونیسف، امسال، گزارشی دربارۀ وضعیت کودکان فلسطینی در بازداشتگاههای نظامی اسراییل منتشر کرد. بر اساس این گزارش موارد جدید نقض منشور حقوق کودکان در این نوع بازداشتها مشاهده است. به نظر میرسد که این موارد نقض "گسترده، سیستماتیک و سازمانیافته است که در تمام فرآیند بازداشت از لحظۀ دستگیری تا محکومیت و اجرای حکم مشاهده میشوند." از جمله موارد نقضی که در این گزارش آورده شدهاند شامل زندان انفرادی، تهدید به شکنجۀ فیزکی و در مواردی تهدید به استفاده از خشونت جنسی میشود.
دوازدهم ژوئن امسال، سه روز پس دستگیری محمود، سه نوجوان اسراییلی به گروگان گرفته شده و در بخش دیگری از کرانۀ باختری به قتل رسیدند. ناپدید شدن این سه نوجوان بهانۀ آغاز بازداشتهای گسترده را به ارتش اسراییل داد که در پاسخ به آن حماس اقدام به پرتاب راکت نمود و در نهایت به جنگ اخیر غزه دامن زد.
لگد خوردن، بیخوابی، تهدید شدن
محمود به یاد میآورد که وقتی سوار ماشین بودند، سربازان ترانههای عبری میخواندند و هر از گاهی به او و دوستش سیلی میزدند و آنها را از روی صندلی هل میدادند. چشمهای دو نوجوان را پوشانده بودند. حوالی ساعت یازده و نیم شب، آنها را به یک ایستگاه پلیس در نزدیکی شهرک "موو دوتان" بردند. محمود میگوید که یک پزشک از در مورد آلرژیها و سوابق بیماریش پرسیده است. به آنها آب داده شده بود، ولی خبری از غذا نبود. آنها شب را دست بسته، و با چشمان پوشانده شده، روی یک زیرانداز پلاستیکی به صبح رساندند. آنها را مجبور کردند که دو زانو بنشینند و به آنها اجازۀ خوابیدن ندادند. هر بار که یکی از آنها چرتی میشد، یک سرباز با لگد بیدارش میکرد.
ساعت دو صبح، مردی که به خوبی عربی صحبت میکرده از محمود بازجویی میکند. او پرسید: چرا دیشب توی خیابان بودی؟ چه کار داشتی؟ محمود پاسخ داد: با دوستم قدم میزدم. محمود میگوید که مرد عصبانی شد و تهدید کرد که او را کتک خواهد زد.
از نظر سازمانهای حقوق بشری، اقدامات ارتش اسراییل در کرانۀ باختری تا حدودی به استراتژی زهرچشم گرفتن مربوط میشود. اسراییل میخواهد بچهها را از شرکت در اعتراضات آینده بترساند. همچنین سعی میکند تا با استفاده از کودکان در مورد اعضایی از خانوادهشان که در مقابله با اشغالگران فعالند، اطلاعات کسب کند.
بخش عمدۀ بدرفتاری با کودکان فلسطینی در مناطقی همچون "هبرون" روی میدهد. در مناطق این چنینی، شهرکنشینان اسراییلی در فاصلۀ کمی از فلسطینیها زندگی میکنند. همچنین در روستاهای نزدیک به دیوار حائل نیز، موارد بازداشت کودکان فراوان است، چرا که بیشتر اعتراضات بر ضد اشغال در این مناطق صورت میگیرند.
"او تنها یک بچه است"
چند ساعت پس از بازجویی، محمود و دوستش، حسین، به زندان "مگیدو" منتقل شدند. محمود میگوید: "به خاطر بیخوابی ضعف داشتم و خیلی هم گرسنهام بود." جای دستبند روی مچهایش درد میکرد و از فکر کردن به نگرانی پدر و مادرش عذاب میکشید. از آنجایی که حسین 18 سالش تمام شده بود به یک بند دیگر برده شد. محمود در سلولی به همراه 9 پسر دیگر نگهداری میشد؛ محلی به منظور آشپزی وجود داشت اما خبری از پنجره نبود. تنها یک چشمی کوچک روی در سلول. بچهها مجبور بودند روی کف سیمانی سلول بخوابند. کوچکترین زندانی در آنجا 12 ساله بود و بچه مجبور بودند از برنج و ماستی که نگهبانان در اختیارشان میگذاشتند برای خودشان غذا درست کنند.
روز چهارم، محمود را از سلول فراخواندند و به اتاق دیگری برای بازجویی بردند. بازجو خود را معرفی نکرد و لباس شخصی به تن داشت و بدتر از همه اینکه عصبانی بود. او میخواست جزییاتی راجع خانوادۀ محمود بداند و از او پرسید که چرا سنگ پرتاب کرده است.
محمود پاسخ داد: "من سنگ پرتاب نکردهام." بازجو ادعا کرد که عکسهای سنگ پرت کردن محمود را دارد، اما وقتی که محمود از او خواست که عکسها را نشانش بدهد گفت که امکان این کار وجود ندارد. بازجو فریاد زد که حسین، دوست محمود، شهادت داده که محمود سنگ پرت کرده است.
بازجویی سه ساعت به طول انجامید. بازجو در نهایت سندی به زبان عبری جلوی محمود گذاشت، و محمود بیآنکه بداند در آن چه نوشته آن را امضا کرد. تا همین امروز محمود نمیداند که به چه چیزی اعتراف کرده است.
وکلای اسراییلی که مرتباً وکالت کودکان را در مقابل دادگاههای نظامی بر عهده دارند، مدعی هستند که کودکان در اغلب موارد مجبور به اعتراف شدهاند. آنها زیر اعترافات را به این خاطر امضا میکنند که تهدید به خشونت میشوند یا اینکه تهدید میشوند مجوز کار پدرشان در اسراییل لغو خواهد شد و قس علی هذا.
تابستان گذشته، ویدیویی از دستگیری یک پسربچۀ پنج ساله در هبرون منتشر شد. در این ویدیو، شش نظامی مسلح اسراییلی مشاهده میشوند "وادیا مسواده" (کودک پنج ساله) را که تیشرتی نارنجی و شلوارک به تن دارد را محاصره کرده و کودک گریان را در حالی که جیغ میکشد، کشان کشان به داخل ماشین میبرند. دلیل دستگیری: یک شهرکنشین او را متهم کرده بود که ماشینش سنگ پرتاب کرده است.
بعدتر، یک افسر ارتش اسراییل سربازان را سرزنش کرد و مدعی شد که اقدام آنان با وجهۀ ملی اسراییل منطبق نداشته است. همچنین افزود که سربازان باید حواسشان باشد که حین چنین وقایعی از آنها فیلمبرداری نشود.
یک اقلیم و دو قانون
گابی لاسکی، یک وکیل حقوق بشری که به خاطر تلاشهایش در این زمینه مورد تقدیر قرار گرفته، میگوید که کودکان بیگناه مرتباٌ به دلایل واهی بازداشت میشوند. دفتر حقوقی وی در حال حاضر وکالت پنج کودک فلسطینی را که در بازداشت نظامی هستند بر عهده دارد. لاسکی به دنبال آن است تا با کودکان نه عنوان تهدیدات امنیتی که به عنوان کودک، چیزی که واقعاً هستند، برخورد شود. او به دنبال این است تا ارتش با یورش شبانه به محل زندگی کودکان آنها را از تختشان بیرون نکشد، بلکه به صورت کتبی آنها را احضار کند. به علاوه، لاسکی میخواهد که والدین اجازۀ همراهی فرزندانشان را داشته باشند و از کودکان به صورت انفرادی بازجویی نشود. او همچنین خواستار آن است که تمام بازجوییها ضبط شوند و اسناد به عربی ترجمه شوند.
هیچ یک از این موارد در حال حاضر متداول نیستند. در حال حاضر دو نظام قانونی مختلف (یکی برای فلسطینیان و دیگری برای اسراییلیها) در کرانۀ باختری در حال اجراست. بر این اساس میتوان یک فلسطینی 12 ساله را دستگیر کرد و بدون حضور والدین یا وکیل از او بازجویی کرد، دو برابر یک اسراییلی در همین سن میتوان او را در بازداشت نگاه داشت. ضمناً، در حالیکه فلسطینیها از 12 سالگی مسئولیت کیفری دارند، این موضوع تا 14 سالگی شامل حال اسراییلیها نمیشود.
محمود از نسل دوم فلسطینیهاییست که تحت اشغال اسراییلیها بزرگ میشوند. فلسطینیهایی که در جهانی مملو از ایستهای بازرسی، حکومتهای نظامی و بازرسی شبانه از خانهها بزرگ میشوند. امسال، تنها در کرانۀ باختری، 11 کودک یا نوجوان فلسطینی کشته شدهاند؛ ده نفر به دست نظامیها و یک نفر توسط شهرکنشینان.
روانشناسان نگران تاثیرات مخرب این شرایط بر نسلهای آیندۀ فلسطینیان هستند و میگویند که درگیری و خشونت مداوم اثرات جدیای بر روان کودکان دارد. دکتر سانی گردون بار، روانشناسی که برای جلب حمایت از کودکان تحت بازداشت نظامی تلاش میکند، میگوید: "حتی کم سنترین کودکان شاهد این موضوع هستند که پدر و مادرشان امکان حفاظت از آنها را ندارد. به چشم میبینند که والدینشان در برابر یک سرباز هیجده ساله هم کاری از دستشان برنمیآید."
اویشای استولار، فعال 30 ساله، که در جمعآوری اسناد به کمپین "شکستن سکوت" (نهادی که از سوی سربازان سابق ایجاد شده) کمک میکند، دیدگاه بسیاری از سربازان را اینگونه توصیف میکند: "همۀ فلسطینیها دشمن هستند و شما باید از زمینتان دفاع کنید." خود او قبلاً جزء همان سربازانی که به فلسطینیهای دست بسته لگد میزنند، خانوادهها را نصف شب از تختشان بیرون میکشند و خانه هایشان را میگردند بوده است. او به خاطر دارد که یک بار او و دوستانش کودکان خانوادهای را در یکی از اتاقها و پدر و مادرشان را در اتاقی دیگر زندانی کرده بودند تا خودشان در اتاق پذیرایی به تماشای فوتبال بنشینند.
در طول یک سال گذشته، کمپین "شکستن سکوت" در حدود هزار شهادت از خشونت و بدرفتاری سربازان جمعآوری کرده است. استولار به تازگی با سرباز 23 سالهای که در ایست بازرسی خدمت میکند ملاقات کرده است. این سرباز توضیح داده که چگونه کودکان را درون قفسهای مفتولی میانداخته که بعضاً برای چندین ساعت و حتی در سرما و زیر باران مجبور بودهاند در قفس باشند. به این خاطر آنها روی اعصابش بودهاند. "این تجربهها نادر نیستند. واقعیت ارتش همین است."
سربازان دیگر تعریف کردهاند که دستهای فلسطینیهای دوازده ساله را با دستبندهای پلاستیکی میبسته، چشمهایشان را میپوشاندند، و بعد از آنکه آنها را کف زمین دراز میکردند پای خود را روی "به طوری که فشار شدید نیاید روی بیضهها"یشان فشار میدادند.
یکی از مقامات ارتش اسراییل، در صحبتهایش اشارهای به "کودکان" نمیکند و لفظهای "مظنون" یا "بازداشتی" را ترجیح میدهد. دفتر او در پایگاه نظامی "اوفر" در نزدیکی رامالله یک کانتینر است. همزمان که دفترش را به ما نشان میدهد از سازمان ملل هم شکایت میکند.
او میگوید که گزارش یونیسف که ارتش اسراییل را به اجرای خشونت سیستماتیک علیه کودکان متهم میکند را "صددرصد دروغ" است. او گزارش نهادهایی همچون "شکستن سکوت" و "بت سلم" را نیز دروغ میداند، و دست اندر کارهای آنها را "یهودیهای خودکمبینی که از یهودیستیزها بدترند" مینامد. او میگوید که سنگ پرانی یک جرم جدی است که باید به مجازات متناسب با آن به اجرا درآید.
"معلومه که میترسم"
بسیم قَنیم، پدر محمود، روی پلههای جلوی در خانه ایستاده است. میگوید که پسرش از این رو به آن رو شده و بیشتر وقتش را در تنهایی میگذراند. وقت شام از سر سفرۀ شام خانواده، غذایش را بر میدارد و به آشپزخانه میرود تا در تنهایی شامش را بخورد. بیشترِ شبها برای خواب به خانۀ پدر و مادربزرگش میرود. پدر میگوید: "خودش را پنهان میکند. حتی تحمل برادرهایش را هم ندارد."
سوشا، مادر محمود، که برایمان چای آورده، میگوید که پسرش دیگر او را در آغوش نمیگیرد. کاری که قبلاً بسیار انجام میدهد. شبهایی که محمود در خانۀ خودشان میخوابد، صدای فریادهایی که در خواب میکشد به گوش مادر میرسد.
محمود هرگز محکوم نشد، و بعد از چهار روز با کبودیهای ناشی از مشت و پنجه بکس به خانه بازگشت. با این وجود، هر گاه صدای ماشین یا موتوری که از نزدیکی خانه میگذرد را میشنود از جا میپرد.
نوجوان 14 ساله به اتاق خواب خودش میرود. روتختیهای میکیموسی و دیوارهای آبی اتاقش که پوسترهای والت دیزنی به آنها چسبانده شده، به کودک بودن محمود شهادت میدهند. او در اتاق آرامش میایستد و میگوید: "معلومه که میترسم."