نگاهی بر فیلم تحسین شده «پسربچگی»
اعجاز زمان در غریبترین تجربه تاریخ سینما

«پسربچگی» از زمان آغاز نمایش تاکنون، عنوان بالاترین رتبه فیلم در سال ۲۰۱۴ را از آن خود کرده است. آخرین ساخته ریچارد لینکلیتر، تنها فیلم جدید در این دوران است که توانسته رتبه "عالی" و برابر با ۱۰۰ سایت متاکریتیک را به دست آورد.

ریچارد لینکلیتر پیش از این هم علاقه خود به مفهوم زمان و تاثیر آن در زندگی را در سه گانه «پیش از طلوع»، «پس از غروب» و «پیش از نیمه شب»اش نشان داده بود. اما پروژه جدیدش یک ایده تازه به تمام معناست؛ کاری که هیچ کس تا به امروز انجامش نداده؛ نمایش زندگی یک پسربچه در طول 12 سال.
«پسربچگی» نمایش یک رشد و بلوغ واقعی است. قد کشیدن، باریک و بزرگ شدن دور کمر بازیگران، تغییر چهره و ظاهرشان واقعی و بدون دخالتی از گریمهای حرفهای است. برعکس آنچه که در نمونههایی همچون «مورد عجیب بنجامین باتن» میبینیم.
لینکلیتر با ساخت این فیلم مرزی بین فیلم مستند و داستانی پدید آورده و یکی از غریبترین تجربههای تاریخ سینما را تصاحب کرده است.
شاید کمتر کسی بداند که لینکلیتر 17 فیلم در کارنامه خود دارد. این کارگردان که یک خودآموخته است فراز و نشیبهای زیادی را در طول عمر هنری خود تجربه کرده است. او همچون دیگر فعالان سینمایی از ابتدا عاشق سینما نبود بلکه تنها در سن 30 سالگی بود که به سینما علاقهمند شد و با دیدن فیلمهای فراوان و خواندن کتابها و نقدهای پیرامونشان به این باور رسید که میتواند فیلمنامه بنویسد و کارگردانی کند.

حتی میتوان «پسربچگی» را نوعی فیلم مردم نگارانه به حساب آورد. لینکلیتر با توجه فراوان به جزئیات در فیلم دوازده سالهاش، مجموعهای از اطلاعات را در اختیار بیننده قرار میدهد. او با ثبت این تغییرات در فیلمش، یک دهه زندگی آمریکایی، روند ورود تکنولوژیهای جدید مثل آیپاد و آیفون، موسیقیهای جدید، آرایش مو و لباس را به نمایش درآمده. آن هم نه به واسطه طراحی صحنه بلکه بنا بر آنچه که در آن روزها مرسوم بوده است.

لینکلیتر
شاید همین ویژگی هم فیلم او را به شدت باورپذیر کرده است. این را در نظر بگیرید که هر سال این تیم در کنار هم جمع شدهاند تا قسمتی دیگر از این پروژه را ثبت کنند. قطعا روحیه آنان در این مدت تحت تاثیر زندگیهای شخصیشان قرار گرفته و در هر دوره که قسمتی دیگر از این فیلم را ساختهاند روحیهای متفاوت از دفعه قبل داشتند. همین تغییرات در خود افراد باعث میشود که خط داستانی واقعی و ملموستر باشد.
به گفته کارگردان، فیلمنامه هم در طول این سالها و بر مبنای اتفاقاتی که در این دوارن افتاده نوشته شده است. لینکلیتر گفته «هر سال بر اساس اتفاقاتی که پیش از این افتاده بود، من یک سال دیگر وقت داشتم که به بخش بعدی فکر کنم.»

نقش والدین مطلقه قهرمان داستان را به «ایتن هاک» و «پاتریشیا آرکِت» سپرد. نقش خواهر بزرگتر مِیسون، سامانتا، را هم دختر خودش «لورلی» بازی کرد. قرعه بازی در نقش مِیسون از ۶ تا ۱۸ سالگی هم به نام «اِلار کولتران» نابازیگر افتاد تا در این سالها به مرور به مرد ذهن کارگردان نزدیک شود.
لینکلیتر حتی به هاک گفته بود که اگر در این سالها بمیرد او باید فیلم را به پایان برساند. به گفته او «پسربچگی» یک پروژه باز بود که تمام بازیگران نیز در ساخت آن مشارکت داشتند. لینکلیتر گفته است که نحوه کار او برای تمام فیلمهایش به این گونه است. یعنی یک چارچوب مشخص را در نظر میگیرد و درون آن چارچوب، بازیگران آزاد هستند تا با همکاری هم کار را جلو ببرند.
پسربچگی در مقطعی از زمان آغاز میشود که پدر میسون تازه به شهر باز گشته و مادرش سعی دارد تا با ورود مجدد به دانشگاه به بلند پروازیهایش بپردازد. ابتدا فیلم دغدغههای کودکانه میسون و سامانتا را به تصویر میکشد و این روند تا زمانی که میسون راهی دانشگاه میشود ادامه مییابد. در این میان هم والدین شادیها، غمها و نگرانیهای خود را دارند.

اگر به سینما علاقه دارید دیدن این فیلم را از دست ندهید. تجربهایست تازه و عجیب همچون راه رفتن بر مرز فیلم داستانی و مستند. یک یادآوری که زندگی چقدر کوتاه است.