نمادشناسی و بررسی روانکاوانه یک نماهنگ
مجموعه بازیهای تصویر با کلام

سوررئالیسم راهی یکراست و مستقیم برای فوران و تعدیل فعالیتهای ذهنی و روانی و رسیدن به جواهرها و گوهرهای نادیدنی و درونی و پذیرفتن مخاطره سفری است که در آن نقد و اندیشه پارانویایی آغاز میگردد، نقد و اندیشهای که امروز خود را به بسیاری از سویههای هنری نظیر نقاشی، سینما، شعر و نماهنگها یا ویدئوکلیپها افزوده است.

سوررئالیسم جایی است که مذاهب با جادوها و اشعار حماسی و غنایی ترکیب میشوند و ترکیب مسمومی میسازند که پادزهر و درمان اندیشههای یکسونگر و صلب است.
سوررئالیسم راهی یکراست و مستقیم برای فوران و تعدیل فعالیتهای ذهنی و روانی و رسیدن به جواهرها و گوهرهای نادیدنی و درونی و پذیرفتن مخاطره سفری است که در آن نقد و اندیشه پارانویایی آغاز میگردد، نقد و اندیشهای که امروز خود را به بسیاری از سویههای هنری نظیر نقاشی، سینما، شعر و نماهنگها یا ویدئوکلیپها افزوده است.
دانش پارانویایی رسیدن به روشها و شیوههای تفسیر سرسام آور و نظام یافته است، گونهای روش اتوماتیک و خودانگیخته تولید دانش بر اساس شیوههای نامعمول و غیر عقلانی، بر اساس نقد سیستماتیک و نظام یافته هذیانها و عناصری که فاقد هرگونه نظم یا معنای ظاهری هستند.
در این دانش از منظر سالوادور دالی گونهای شدن ناگسسته یا صیرورت پیوسته وجود دارد که عقدهها و گرههای روانی و ناخودآگاه را به گونهای از فعالیتهای فرااغتشاشی بدل میکند و از رهگذر این فعالیتهای فرااغتشاشی به گونهای پیشگویی و پیش بینی دست یابد که اوج بیان الهامی آرتور رمبو نیز بوده است: هر کس باید خود را به یک پیشگو بدل کند.
شبیه سازی و نزدیک شدن به بیماریهای ذهنی و آسیب شناسیهای روانکاوانه از دیگر شیوههای مرسوم در سوررئالیسم است. به عنوان مثال در لقاح معصومانه، پل آلوار و آندره برتون تا حد ممکن به بازسازی و شبیه سازی فعالیتهای یک ذهن بیمار و روان پریش و همسان شدن با وضعیت بیماریهای ذهنی نظیر شیدایی و مانیا، هیستری، فلج عمومی و دمانس یا زوال عقل پیشرفته دست یافتهاند.
امروزه این سویهها و راهبردهای سوررئالیستی تا حد زیادی به جریانهای سینمایی و تولیدات بصری نظیر ویدئوکلیپها راه یافته است و از این رو میتوان بسیاری از دلالتها و اشارات سوررئالیستی را در بررسی و تدقیق برخی از نماهنگهای شاخص و مطرح یافت.
در ادامه به بررسی موردی برخی از نماهنگهای شاخص و نمونه در این زمینه خواهیم پرداخت که خود میتواند روشنگر و زمینه ساز آشنایی با شیوههای رازآمیزسازی و تکنیکهای تولید نماهنگهای سوررئالیستی باشد.
درختی با میوههایی به شکل جنین و مسیح با کلاه شب بابانوئل بر صلیب
نماهنگ ساخته شده برای ترانه جعبهای به شکل قلب (heart shaped box) کاری از گروه نیروانا (nirvana) از آن نماهنگهایی است که واجد سویههای الهیات مسیحی شدید و جنبههای روانکاوانه و فلسفی بالایی میباشد.
نماهنگ با صحنهای آغاز میشود که اعضای گروه در محیطی بیمارستانشکل نشسته و پیرمردی را نظاره میکنند که بر روی تخت خوابیده و به او سرم تزریق میشود.
نماهنگ در نهایت با همین سکانس هم به پایان میرسد. عمده بخشهای نماهنگ، در یک فضای باز، با چیدمان و دکوری سورئال اتفاق میافتد که این فضا به لحاظ نشانهشناسی و نمادشناسی ارجاعاتی به فیلم «جادوگر شهر اوز» دارد.
در اولین بند ترانه، پیرمردی که در بیمارستان بود، از یک چلیپای چوبی یا همان صلیب در نشانهشناسی مسیحیت بالا میرود. صلیبی که بالای آن تعدادی کلاغ نشستهاند.
در دومین بند آهنگ، دختربچهای با جامهٔ سفید و کلاهی نوکتیز و میترایی دیده میشود که دستش را دراز میکند تا جنینهای انسان که از درخت آویزان شدهاند را بچیند. یک زن چاق هم دیده میشود که لباسی با نقش و نگارهای اعضای داخل بدن انسان پوشیده و در پشت خود، بالهایی چون بالهای یک فرشته را دارد.
در آخرین صحنهٔ نماهنگ، اعضای گروه به صورت تنها دیده میشوند که در حال اجرا در یک فضای باز هستند و دوربین با چهره خواننده گروه بازی میکند، وضعیتی که شبیه تنظیم دوربین در پشت صحنه است ولی به اصل متن تبدیل شده و ما شاهد هستیم که چهرهٔ کوبین را بزرگنمایی و کوچکنمایی میکند.
این نماهنگ روایت سیر و سلوک و سفرهای رازآمیز دختر بچهای است که بسیار یادآور آلیس در سرزمین عجایب لوئیس کارول نیز میباشد.
این دختر که در بسیاری از قسمتهای ترانه و نماهنگ در حال گذر از سرزمینهای عجیب و غریب و مواجهه با مکانها و جانوران هیولایی و راز آمیز است به بهترین شکل یادآور آرای فلسفی ژیل دلوز و فیلیکس گاتاری (gilles deleuze and felix guattari) در کتاب آنتی ادیپوس: کاپیتالیسم و شیزوفرنیا میباشد.
دلوز و گاتاری در این کتاب به بحث در باب زن شدن و زنانگی مولکولی (molecular) در تقابل با زنانگی مولار (molar) و وابسته به ظاهر و فرم (form) میپردازند. در بحث دلوز و گاتاری نمونه و نماد اساسی برای چنین زنانگی مولکولی و سیالی دختربچه (girl) میباشد که جنسیت او وابسته به فرم و شکل یا نمودهای جنسی ظاهری زنانه نظیر برآمدگیهای بدنی نمیباشد.
از منظر دلوز و گاتاری باکرهگی یا دست نخوردگی (virginity) در ساحت تعریف و تبیین یک دختر بچه بیمعناست و اهمیتی ندارد.
دختر بچه در مرز سیالی از جنسیتها و گروههای سنی و پوششهای متفاوت قرار دارد و به هیچ رو نمیتوان او را به یک گروه سنی خاص یا جنسیتی معین سرکوب و وابسته کرد.
دختر بچه میتواند لباسها و اطوار پسرانه داشته باشد و یا حتی به سبک جریانهای مدرن لباسها و آرایشهای غلیظ داشته باشد و در عین حال دختر بچه باقی بماند و مورد اتهام قرار نگیرد.
استفاده از دختر بچه نیز در این نماهنگ بسیار یادآور «آلیس در سرزمین عجایب» و دختر بچه جادوگر شهر اوز است.
لباسهایی که این دختر بچه در نماهنگ به تن دارد او را در سکانسی شبیه به یک پسر و در سکانسی دیگر به دختربچهای بدل میکند.
در افقی دور کلاغانی را میبینیم که بر روی صلیب نشستهاند و مسیح نیز با کلاه شب و با هیبتی شبیه به بابانوئل نیز به صلیب کشیده شده است.
کلاغهای مصنوعی در حال نوک زدن به سر و کله مسیح هستند و مسیح نیز با دستانی بسته در تلاش است این موجودات مزاحم را از خود دور کند.
استفاده از کلاغهای مصنوعی به صحنه زجر کشیدن مصیح و مصایبش بر روی صلیب یک وجهه پارودیک و کمیک گونه داده است، گویا همه دردها و نمودهای مصایبوار مسیح دارای رویکرد نمایشی و نشانههای هیستریک هستند.
گویی این مسیح به تصویر کشیده شده از مصائب و رنجهای در انتظارش آگاه است و در تلاش است تا از این رنجها فرار کند.
ترکیب سویههای رنج کشیده و نیروانایی از شخصیت مسیح با سویههای رستگاری بخش و نجات دهنده و تا حدودی بابانوئلیاش به شدت در تناقض است و این تناقض میان رنج کشیدنها برای جلب نظر خدای مسیحی و طلب بخشایش گناهان و رسیدن به آرامش و رستگاری پس از گذر از چنین دالانهای دردناک و تاریکی موجد گونهای هیستری مسیحی در سوژههای مومن به مسیح است.
اسلاوی ژیژک (slavoj zizek) فیلسوف رومانیایی به این سویه هیستریک و جنون آمیز در اعتقاد مسیحی اشاره میکند و مسیح در حال رنج کشیدن بر صلیب را بیماری هیستریک (hysterical) میداند که در طلب جلب توجه و میل دیگری است.
در نماهنگ ترانه جعبهای به شکل قلب ما با چنین مسیحی رودررو هستیم و طرفه اینجاست که این مسیح با نگاه خشم آلود و از سر کینهاش به کلاغانی که بر سرش نوک مینوازند، به وضوح خشم خود را به همه مصائب و در یک جمله به خدایی که او را آلت دست و قربانی مردمان قرار داده است ابراز میکند.
در پایین صلیب ما دختر بچه داستان را میبینیم که با قرار گرفتن در پای صلیب به نمادی همزمان و غریب از حضور مریم عذرا و باکره و مریم مجدلیه بدل شده است.
دختر بچه به شکلی همزمان میتواند ترکیب غریبی از یک روسپی گناهکار در هیات مریم مجدلیه و باکرهای مقدس در هیبت مریم عذرا باشد.
دختر در پرسه زدنها و سیر و سلوکش به دشتی غریب و رازآمیز میرسد که پوشیده از نیلوفرهای تازه شکفته و گلهای پیچک است، دشتی که یادآور ارض موعود یا باغ عدن است و در آن درختی اسرارآمیز روییده است که به جرات میتوان تخیل و بیهمتایی چنین درختی را از نقاط قوت این نماهنگ دانست.
ویژگی اسرارآمیز این درخت میوههایی است که به وفور بر تمام شاخههایش آویزان هستند و چون نیک نگریسته شود هر میوه در حقیقت جنینی انسانی و رحمی است که در این درخت غریب به جای بند ناف با یک شاخه و از طریق درخت تغذیه میشود.
چنین ترکیبی یادآور درخت انسان یا درختهای دوگانه باغ عدن است. درخت معرفت نیک و بد و درخت حیات جاودانه که در باغ بهشت جای دارند.
جالب است که نسبتهای خانوادگی به شکل بصری و تصویری شجره نامه خانوادگی نام دارند و نسبتهای فامیلی با درخت باز نمود میشود.
درختی با میوههایی به شکل جنینهای انسانی یکی از زیباترین نمودها و تمثیلهای بصری است که در نماهنگها میتوان سراغ گرفت.
در بخش دیگری از روایت با مسیحی رودررو میشویم که از صلیب پایین آمده است و در انتظار رستاخیز یا برخاستن از قبر است.
میدانیم که در آموزههای مسیحی و در اناجیل روایت شده است که مسیح پس از به خاک سپرده شدن از قبر برخاست و به آسمان رفت.
در این نماهنگ و در یکی از صحنههای آن مسیح را میبینیم که بر روی تخت بیمارستانی آرمیده است و چند شیشه و سرم به بدن او وصل است. محتوای سرمها و شیشههای وصل شده به بدن مسیح یادآور جنینهایی است که در شیشههای الکل نگه داری میشوند.
این تمثیل در کنار صحنهای که روسری سیاه رنگ (نماد عزاداری مریم مقدس و مریم مجدلیه در پایین صلیب) توسط دختر بچه به روی دشت پر از گلهای نیلوفر و پیچکهای وحشی پرتاب میشود نشان دهنده ماهیت و ساختار ساحتی است که درخت انسان بر آن روئیده است و میوههای درخت از آن تغذیه میکنند.
با افتادن روسری سیاه رنگ بر روی دشت گلهای نیلوفر و پیچک در مییابیم که تمامی این گلها بر روی برکه و دریاچهای از خون روییدهاند و در حقیقت این نیلوفرهای آبی از خون تغذیه میشوند و سیراب میگردند.
در پایان نماهنگ نیز با برشها و تصاویر تکه تکه و بریده بریدهای از گروه سه نفره نیروانا در یک اتاق زیر شیروانی هستیم که شامل میز و صندلی و یک تختخواب کودکانه است.
در سکانسهای پایانی به ناگاه در مییابیم که این اتاق کودکانه برای همان دختر بچه داستان است که بر روی تخت نشسته و در حال ورانداز کردن و بررسی هدیهای است که شاید بابانوئل در جعبهای به شکل قلب برای او آورده است. دختربچه در جعبهای به شکل قلب را میگشاید و ما با کمال ناباوری شاهد فضای خالی درون جعبه هستیم.
«جعبهٔ قلبی شکل» یا «جعبهٔ دلشکل» ترانهای از گروه نیروانا سبک گرانج آمریکایی است که توسط خواننده و گیتاریست گروه، «کورت کوبین» تحریر شده است.
این ترانه در سال هزار و نهصد و نود و سه میلادی به عنوان اولین تکآهنگ از سومین آلبوم گروه انتشار یافت. این ترانه در رادیوهای آمریکا با استقبال مواجه شد و در جدول ترانههای مدرن راک بیلبورد رتبه نخست را بدست آورد.
نسخهٔ بینالمللی تکآهنگ، موفق شد در جدول تکآهنگهای بریتانیا، مقام پنجم را کسب کند. نماهنگی برای این ترانه به کارگردانی «آنتون کوربین» تهیه شد که توانست نظر منتقدین را به خود جلب کند.
نماهنگ این ترانه، برندهٔ دو جایزه شد که یکی از آنها، جایزه بهترین ویدیو آلترنیتیو در جوایز موزیک ویدئوی MTV در سال نود و چهار میلادی بود.
کلاغهای مصنوعی، نردبانی که پیرمرد از طریق آن از چلیپا بالا میرود، و جعبهای که در بالای آن یک قلب قرار دارد و گروه در حین آخرین ترجیعبند آهنگ، در داخل آن جعبه به اجرا میپردازند از جمله سمبلها و نشانههای درون متنی مرتبط با روایت هستند.
از جمله نماهایی دیگر از دختربچه و زن، صحنههایی از کوبین که بر پشت خود بر روی یک مزرعهٔ خشخاش دراز کشیده و مه او را احاطه کرده است.
*محقق و پژوهشگر