چه شد که کور شدیم؟!
خبرش تلخ بود خیلی تلخ!
انگار با چکشی بر سر کوبیده و با سمبادهای بر روح کشیده میشد!
دریدن بخیه تازه کودک ۴ساله به گناه عدم تمکن مالی پدر ومادر!!
دریدنی همانند حیوانات حیات وحش بیابانهای آفریقا!
دریدن اخلاق پزشکی و شعورانسانی!
لگدمال کردن سوگندنامه بقراط یونانی...
فوران داعش درون...!
ای کاش در دانشگاهها درسی چند واحدی بود با نام انسانیت و با سرفصل چگونه حیوان نباشیم!!...
ای کاش پزشکانی که برای یک سریالی تلوزیونی که از نگاه طنز نا به سامانیهای موجود را به چالش کشیده بود طومار نوشتند و امضا کردند و اعتراض کردند و رگ غیرتشان باد کرده بود؛ این بار برای دفاع از خود و پزشکان متعهد و سالم جامعه این عمل را انجام میدادند و این بیاخلاقی مفرط و عمل شنیع و خودخواهانه را محکوم میکردند...
ای کاش!...
خودخواهی متاسفانه در عموم جامعه و نه فقط جامعه پزشکی رخنه کرده هر کس فقط به فکرخودش روزگار میگذراند!
انگار فقط هستند تا بمیرند!
نه هم نوعی میشناسند؛ نه کودکی و نه انسانیتی!
نه قدمی برای کسی برمیداریم نه کمکی میکنیم!
فقط من! من! من...
و این اعمال منجر به مرگ اخلاق شده که هر روز نمود آن را در صفحات مجازی مشاهده میکنیم!
چالشهای آبکی اینستاگرامی از چالش سلفی با جسد و لاشه کدام آدم بدبخت توسط دانشجویان پزشکی گرفته تا چالش اخیر خبر حاملگی!!
چه شد که چنین شدیم؟!
آیا راه حلی باقی مانده؟!
آیا روزی به خودمان خواهیم آمد؟!
آیا...!
«_چه شد که ما کورشدیم؟! _ نمیدانم، اما شاید روزی بفهمیم! _میخواهی نظر مرا بدانی؟ من فکر میکنم ما کور نشدهایم، ما کور هستیم؛ کور اما بینا، کورهایی که میتوانند ببینند، اما نمیبینند. «از کتاب کوری ژوزه ساراماگو»