ترنج موبایل
کد خبر: ۲۵۷۵۶

دولت موسوی به مطالبات زنان پاسخ می دهد

زهرا رهنورد

تبلیغات
تبلیغات


زهرا رهنورد همراه و همرزم مهندس موسوي در گفت و گوي اختصاصي با كلمه از موضوع مطالبات زنان،‌خاطراتي از دوران فتح خرمشهر و دوران آشنايي و شاگردي دكتر شريعتي سخن گفته است.

سرکار خانم رهنورد با تشکر از وقتي که در اختيار ما قرار داديد،‌در سال‌هاي اخير حضور زنان را در عرصه‌هاي اجتماعي و مدني بسيار پر رنگ ديديم ولي اين نخستين بار است که يک خانم صاحب راي و نظر و سياسي را با اين حجم گستره فعاليت در حوزه سياست و انتخابات مي‌بينيم. احتمالا دوستداران شما با سابقه قلمي شما پيش از انقلاب و کتابي که راجع به حجاب زن مسلمان نوشته‌ايد آشنا هستند ولي در دوره اخير کدام انگيزه باعث پر رنگ شدن فعاليت‌هاي شما در حوزه سياست و ورود به عرصه انتخابات شد؟
من قبلا فکر مي‌کردم آقاي خاتمي مي آيند و وقتي آقاي خاتمي نيامد و موسوي پا به عرصه گذاشت فکر مي‌کردم که ديگران مسئوليت حمايت از موسوي را برعهده بگيرند. ولي اصولا من هر انتخاباتي را موسم تغيير و تحول مي‌دانم. در يکي از آخرين نوشته‌هايم بعنوان کسي که دغدغه‌هايي براي سعادت ملي و بويژه نقش زنان دارد بدون آنکه نقش حمايتي از آقاي موسوي داشته باشم در درجه اول بعنوان وظيفه کسي که شرايط و زمبنه تغيير را مناسب مي‌بيند و بايد آرمان هايي که مثل بغض در گلو و خوار در چشم بوده را پيگيري کند به تبيين دلايل حضور فعال همه از جمله زنان در انتخابات پرداختم. اين انگيزه کليدي ورود من به صحنه بود و همچنين اميد و انگيزه ايجاد تغيير و تحقق آرمان‌ها و نه حمايت صرف از يک کانديدا.

خانم دکتر! سابقه فعاليت شما در جنگ هم بسيار پر رنگ است. شنيده‌ام شما در ماجراي سوم خرداد و فتح خرمشهر هم حضور داشته‌ايد...
من در آنزمان اصلا در خود شهر خرمشهر بودم.

مايلم ماجرا را از زبان خود شما به طور تفصيلي بشنويم.
در زمان جنگ براي کارهاي تبليغي به جبهه مي‌رفتم. در آن موسم خاص به خانم هاي وزراي کابينه آقاي موسوي گفتم که دارم مي روم به منطقه اگر خواستيد بياييد و تقريبا نود درصد خانم‌هاي وزراي کابينه آقاي موسوي آمدند و با يک هواپيماي سي130 به منطقه رفتيم و در محل ديگر با اتوبوس به اطراف سفر کرديم. واقعا دوراني فراموش نشدني بود به جهت ايثار و فداکاري و جانبازان رزمندگان اسلام و نقش زنان. در واقع محيط بسيار دهشتناکي هم بود، زندگي زير باران گلوله در شهرهاي خالي و زيست در زيرزمين‌هاي تاريک و خواب دسته‌جمعي. زندگي خصوصي در آن زمان تماما تبديل به يک زندگي جنگي شده بود.

برجسته‌ترين تصويري که از زنان در آن مقطع جنگ ديديد و در ذهنتان ثبت شد چه بود؟
من در موقعيت‌هاي مختلف به خرمشهر رفته بودم. زمان اشغال و زمان آزادي و هرچه ديدم فداکاري و ايثار زنان بود.در زماني که شهر خالي بود و چند زن و دختر جوان و مادران و همسران جوان آنجا زندگي مي‌کردند و حاضر نبودند خاک وطن عزيز را ترک کنند. همه اينها در ذهن من ثبت شده و احساس ميکنم که بايد در برابر اين زنان زانو زد ولي در فتح خرمشهر که با همسران وزرا رفته بوديم شهر در حال آزادسازي بود. البته در همان زمان هم چون بمباران‌ها ادامه داشت در زير زمين‌ها زندگي مي‌کرديم، ما در آن جا کنار خواهران سپاهي بوديم و هرآنچه مي‌ديدم سلحشوري و مقاومت اتکا به شخصيت خود و ايمان به اسلام و دغدغه حفظ وطن عزيز با چنگ و دندان بود. يادم مي‌آيد مرحوم خانم علم‌الهدي، مادر شهيد علم‌الهدي براي ما برنامه زيارت و دعا را پيگيري مي‌کرد.

پس روحيه حضور و مشارکت شما در حوزه سياسي ميراث دوران جنگ است يا تحولات قبل از انقلاب و يا اينکه اين احساس و عزم در سرشت شما است؟
تاريخ کشور ما سرشار از حضور زنان نقش‌آفرين و حماسه ساز است. ما قيام تنباکو را با آن عظمت داريم. در مشروطه هم زنان حضور داشتند چه در اردوگاه راست و چه در جناح چپ به ويژه در دوران پهلوي. زنان با جهت‌گيري‌هاي فکري مختلف حضور داشتند تا به انقلاب اسلامي که ديگر حضور تنها زنان فرهيخته نيست بلکه يک حضور ميليوني است که امام خميني نيز با جمله «از دامن زن مرد به معراج مي‌رود» و «زنان پيشوايان ما بودند» بهترين توصيف را در اين باره نمودند.

هيچ چيز نمي‌تواند مانند اين جملات حضور زنان ما را ثبت کند بنابراين پيش از پيشينه جنگ ما پيشينه تاريخي و انقلاب کبير اسلامي را داريم و من هميشه مي‌گويم که زنان هميشه حضور داشته‌اند. ولي بايد قلم و انديشه اي منصفانه اين حضور را ثبت مي‌کرد که هميشه انتظار اين را داشته‌ايم و کمابيش کساني نيز اين کار را مي‌کنند. من نيز در خانواده بزرگي زندگي مي‌کردم که همه آن‌ها در يک حياط زندگي مي‌کردند و خانواده اي بود که سالار خانواده مادربزرگ بود و در آن محيط ده‌ جور نوع فکر وجود داشت که همه دائما با يکديگر بحث مي‌کردند.

ضمن اينکه صبغه هنري نيز در اين خانواده زياد بود و پدر بزرگ نيز خط زيبايي داشت و ديوان حافظ و قرآني را که به خط نستعليق نوشته است هنوز هم وجود دارد. بنابراين محيط زندگي من ترکيبي از سياست و هنر بود و محيطي سنتي که به شدت هم به مدرن شدن خودش پايبند بود. در آن محيط افکار من بطور طبيعي شکل مي‌گرفت و من ناظر تمام اين گفت‌وگوها بودم و گوش بزنگ بودم که کدام ديالوگ زيباتر است. يکي از مزدک مي‌گفت و مي‌ ديدم چقدر زيبا و مساوات طلب است، يکي از اسلام مي‌گفت و مي‌ديدم چه با شکوه است تا اينکه پدرم که استاد دانشگاه جنگ و از عشاير بروجرود و آزاديخواه بود يک مستشار آمريکايي را مي‌زند و در نتيجه گرفتار مشکلاتي شد که رژيم شاه برايش درست کرد.

زمانيکه ديپلم گرفتم نمي‌خواستم به دانشگاه بروم فکر مي‌کردم که بايد بروم داخل مردم فقير و به آنها خدمت کنم و آگاهي‌هايي را به آنها بدهم. سال اول فوري رفتم تربيت معلم درس خواندم و معلم شدم و در جنوب شهر که آن موقع قبرستاني به نام مسگرآباد بود که يادم هست دختر بچه‌اي بودم که آنموقع تا مي‌رفتم به مدرسه که داخل قبرستان بود برسم به خاطر اينکه از مرده‌ها مي‌ترسيدم خيلي مي‌لرزيدم و فکر مي‌کردم مرده‌ها دارند دنبالم مي کنند.ولي چون آرماني داشتم مي‌رفتم و درس مي‌دادم از کلاس اول دبستان تا دکتري را درس داده‌ام و از نوزده سالگي معلم بوده‌ام.

بلافاصله در مدرسه پرونده براي بچه‌هاي محروم درست کردم و روحيه مبارزاتي من را آن منطقه خيلي قوي کرد و وقتي شاگردان خود را مي‌ديدم که فقير و دردمند هستند فهميدم که هر جايي که فقر وارد مي‌شود همه چيز را از بين مي‌برد وارد دانشگاه تهران که شدم در بحبوحه سرو صداها بود که ملي‌گراها،‌مذهبي‌ها و کمونيست‌ها دائم فعاليت داشتند و من هم بعنوان يک آدم بدون ايدئولوژي فعاليت مي‌کردم و در هر تظاهرات مبارزه آميز و مخالفي همراه مبارزان بودم چون ايدئولوژي نداشتم و موج اسلامگرايي که بلند شد مرا جذب کرد. البته ورود من به دنياي اسلامگرايي از مطالعات زيبا شناسي هنري شروع شد و همين در واقع کليد ورود به دنياي اسلام بود و موج اسلامگرايي به شدت مرا جذب کرد.

فعاليت خود را با حسينيه ارشاد و دکتر شريعتي شروع کردم و به کلاس‌هاي مطهري نيز در دانشگاه شهيد بهشتي مي‌رفتيم. با دکتر شريعتي شروع کردم و جزو حلقه شاگردان نزديک وي که 8 نفر بوديم من و آلادپوش و آقاي نجفي و موسوي و داريوش ارجمند و ميناچي و ديگران بوديم که در اين حلقه ايشان به من و موسوي اهميت خاصي مي‌داد و به من اهميت بيشتري. چرا که مي گفت چطور يک دختر دانشجو که البته آنزمان ازدواج کرده بودم اينگونه است. نخستين کار من نمايشگاه نقاشي کودکان بود که آنرا بهانه قرار دادم تا در بروشور نمايشگاه انديشه‌هاي خود را مطرح کنم.

در آن زمان ديگر روسري سر مي‌کردم و وارد حسينيه مي‌شدم و به اسلام جذب شده بودم. دکتر شريعتي گفت اينجا نمايشگاه بگذارم و من نمايشگاه انسان جهان سوم و ايده‌آل‌ها را گذاشتم که کارهاي چاپي با تکنيک عکاسي بود که هر دو دنيا را نشان مي‌دادم فرياد و انهدام و تجزيه جهان سومي‌ها و ايده‌آل‌هايي که مي‌توانستند داشته باشند و ايده آل‌هاي من در واقع و دنياي مساوات طلبانه و عرفاني که در نقش‌هاي فرش است را کشف کرده بودم و آنرا پياده مي‌کردم.

از دکتر شريعتي جمله خاصي مدنظرتان هست که در تمام دوران فعاليت‌هاي‌تان روبرويتان باشد؟
ببينيد آنچه که در مورد شريعتي مي‌توانم بگويم و خيلي مرا تکان داد اين بود که وي ما را از خودش نراند. من در مقطعي که ايشان را شناختم علاقمند به اسلام شده بودم ولي ايدئولوژي نداشتم پوششم هم پوشش اسلامي نبود البته لباس بلند مي‌پوشيدم و روسري سرم مي‌کردم و داخل مي‌شدم شنيدم استاد مطهري هم گفته بود که بگذاريد زنان داخل بيايند حالا اگر چادر هم نداشته باشند عيبي نداره.من معتقدم شريعتي ريسک کرد و ما را پذيرفت و سرمايه‌گذاري کرد. و جواب داد و مرا از کسي که اسلام را نمي‌شناخت تبديل کرد به يک عاشق اسلام اين ريسک خيلي مهم بود و در واقع خيلي عبرت گرفتم.

الان اگر بخواهيد با نسلي که مخاطب شما هستند صحبت کنيد به آنها خواهيد گفت که ميراث داران شريعتي هستيد با زبان امروز؟
من با توجه به اينکه ذهن بسيار بازي داشتم و از هر چمن گلي مي‌چيدم بزرگترين دينم را به شريعتي دارم به لحاظ جذب شدن به اسلام ولي خيلي‌ها معلم من بودند نخستين شروع مطالعاتم با بورکهات بود که تازه مسلمان شده بود. متوجه شدم يک آدمي با اين انديشه بالا است. يک فرانسوي از يک خاندان مجسمه ساز مثل خودم که مجسمه ساز بودم بعد جذب شريعتي شدم بعد جذب مطهري و طالقاني شدم و نهايتا جذب امام خميني شدم در واقع مي‌خواهم بگويم که شايد هم کلکسيوني از انديشه‌ها را خيلي راحت در ذهنم جذب مي‌کردم در نتيجه ضمن آنکه بيشترين دين ايماني خودم را به دکتر شريعتي دارم هم به خاطر افکار بلندش و هم به خاطر ريسک سرمايه‌گذاري که روي من انجام داد و مي‌توانست نکند اينکار را برايم مثل روز روشن بود بارها متوجه شوک شريعتي در مواجهه با خودم شدم که خدايا چگونه ممکن است کسي که اينگونه بنويسد و از اسلام دفاع کند ولي نتوانسته هنوز، شمايل و کاراکتر اسلامي مورد نظري را که ما معتقديم داشته باشد همان و کاراکتري که شريعتي به آن معتقد بود. اين ريسک از نظر من بسيار مهم است و من با دانشجويان خودم اکنون اينگونه رفتار مي‌کنم و به آنها مي‌گويم که شما از نظر من پاکترين هستيد با هر شکل و قيافه‌اي که هستيد و آنها جذب مي‌شوند. چون جوان‌ها پاک، حقيقت‌طلب و عدالت‌جو هستند.

مي‌خواهم بگويم که شايد الان اين فرصت براي ديگران نباشد و آن کلکسيون فکري که در ذهن من وجود داشت و بعد نهايتا يک فکر مرا جذب کرد در واقع مي‌خواهم بگويم اين موج مهم است و در واقع آن يک موجي بود که زمينه‌هاي متضاد آنرا رژيم شاه ايجاد کرده بود به شدت مدرنيزاسيون غربزده ايجاد کرده بود و تمايلاتي که به سرکوب اسلامگرايان داشت تمام آنها يک موج بود که توانست مرا بسوي اسلامگرايي بکشاند. مثلا من اولين قلم زدن خودم را درنقد و بررسي در مجله خوشه احمد شاملو انجام دادم تا به مجله زينب در نشريه اطلاعات رسيدم و اين مسير طولاني است. آيا الان هم همين شرايط براي همه است؟ يعني مي‌خواهم بگويم که در واقع سخن من ممکن است قابل تطابق با شرايط فعلي نباشد و اين نکته مهمي است که آيا هر شرايطي مي‌تواند يک کلکسيون فکري را نهايتا به يک ايده‌آل آرماني و مثلا براي من اسلام بکشاند؟

بعد که روزنامه شاملو بسته شد اتفاقا همان موقع حسينيه ارشاد مرا جلب خودش کرد و ديدم که چقدر جالب است برايم يعني يکدفعه از آنجا به اينجا کشيده شدن خيلي جالب است البته احمد شاملو هم ملاحظات ايدئولوژيک نداشت با ما مثلا من يک مقاله بهش مي‌دادم و اگر مقاله خوب بود مي‌گفت خوبه دختر اگر بد بود مي‌گفت اين چيه نوشتي دختر برو بنداز کنار و خيلي اين اصطلاحات را داشت و بعد که آنجا بسته شد من باز هم جستجوگر بودم و اين هم يک نکته است يعني آب کم جو تشنگي آور به دست .چون تشنه بودم حسينيه ارشاد را پيدا کردم و تشنگي من را اسلام برطرف کرد.

الگو و اسطوره‌اي که همواره مدنظر شما بوده چه کسي بود؟
ببينيد من دهها شخصيت و انديشه‌هايشان را تجربه کرده بودم از مجسمه‌سازها که ايده‌آلم بود مثل خانم باربارا هپ‌وُرث و خانم کته کوربيس که نقاش و مجسمه‌ساز بودند و در عالم هنر مرا جلب مي‌کردند تا الگوهاي ديگر مانند بتهون و تا يک ملوان که خودم ميخواستم يک زماني ملوان بشم و روي درياها تا اينکه برسد به نويسنده‌ها مثل سيمين دانشور و پروين اعتصامي ولي آن الگويي که نهايتا مرا جلب کرد فاطمه فاطمه است و تمام زندگي من تحت تاثير اين سخن قرار گرفت چرا که شريعتي مي‌خواست بگويد که آن زني که ايده‌آل زن مسلمان است منتصبش نکنيد به اينکه از کدام خاندان است و اين خود يک روش بود براي جذب به اسلام.

دکتر شريعتي گفت فاطمه، ‌مي‌خواهم بگويم دختر پيامبر (ص) است. مي‌خواهم بگويم همسر علي (ع) است. مي‌خواهم بگويم مادر حسين (ع) است. مي‌خواهم بگويم مادر زينب(س) است ولي نه. باز مي‌بينم فاطمه فاطمه است و در واقع شوکي که به من بيش از هر چيز وارد شد در انديشه اسلامي همين جمله بود. البته بحث‌هاي مبارزاتي خيلي مرا جذب مي‌کرد ولي از وقتي که حضرت زهرا(س) را شناختم نام خود را عوض کردم و خودم نامم را زهرا گذاشتم و رهنورد را بعنوان راهي که وي رفت انتخاب کردم جالب است که کتاب‌هاي من به نام زهرا رهنورد منتشر مي‌شد و کتاب‌هايم را به خانواده‌ام مي‌دادم و مادرم مي‌گفت که اين زهرا رهنورد جوان است ، يا پير ولي خيلي قشنگ به قرآن نگاه مي‌کند کتاب‌هايش را بخوان، خب خانواده من نمي‌دانستند که اين نام خودم است و به خودم توصيه مي‌کردند کتاب‌هايم را بخوانم.

خانم دکتر شما همراهي با نخست‌وزير سال‌هاي جنگ را 8 سال تجربه کرديد در آن دوران پر کشاکش سال‌هاي دهه 60 يا آن افول و صعود و سقوط ايدئولوژي‌ها و افکار و محيط وحشتناک ترور و خشونت و اينها و بعدش دوران حضور و تسلط حضرت امام را و بعدش دوره‌اي که به بحث‌هاي قلمي و دانشگاهي پرداختيد و دوباره بازگشتيد به هنر و اگر آقاي مهندس موسوي راي بياورند شما همسر رييس‌جمهور ايران خواهيد بود مستقل از اينکه شما در نقش همسر رييس جمهور گمان مي‌کنيد براي همسر رييس جمهور ايران چه برنامه‌اي داريد فکر مي‌کنيد گفتمان‌ها تغيير کرده؟ نياز امروز چيست و اگر بخواهيد بعنوان همسر رييس جمهور سخني بگوييد درباره اينکه زهرا رهنور همسر نخست‌وزير اکنون بعنوان همسر رييس‌جمهور چه تغييراتي داشته است چه مي‌گوييد؟
امروز گفتمان تغيير در وضع موجود براي وصول به آرمان‌هاي بلند انقلاب اما از ديدگاه تاريخي که در آن حضور داريم مسئله‌هاست. ببينيد من در 8 سال جنگ حضور فعال داشتم و در تمام صحنه ها از جبهه رفتن براي تبليغات تا حضور در صحنه‌هاي فرهنگي و اجتماعي و در کنارش صحنه‌هاي علمي که شالوده بسياري از کتاب‌هاي علمي من از همان مقطع ريخته شد و پس از جنگ فعاليت خود را فرهنگي و دانشگاهي معطوف کردم تجربه وسيعي اندوختم تا اينکه شرايط فعلي پيش آمد و بعنوان کليدي براي کسي که مسئوليت دارد در هر دوره تغيير حرفش را بزند و زمان آقاي خاتمي هم حرف‌هايم را در حمايت از ايشان زدم در دوره جديد کليد به آن ترتيب زده شد ولي پس از آن ديدم يکدفعه تقاضا و مطالبات از من زياد شد براي تداوم کليدي که زدم با عنوان زنان، رفع تبعيض و حمايت از زنان در دوره رياست جمهوري دهم به دليل روابطي که با جامعه زنان دارم ديدم که اندوخته‌اي دارم که فرصتي است که اندوخته اطلاعات نسبت به وضعيت زنان و اندوخته مطالبات زنان، در مطالعات فمينيستي و طرفدار حقوق زنان هم سه سوال وجود دارد که از زنان چه مي‌دانيم؟ چرا وضع زنان چنين است؟ و زنان چگونه سعادتمند خواهند شد؟ اين سه سوالي است که من دائم يا مقاله داشتم راجع به اين قضيه و هم اينکه الان شرايطي است که مطالبات را مطرح کنم در نتيجه کشيده شدم و تعاملي بين خواست من و خواست زنان در حمايت از موسوي وجود داشته که من از وي حمايت کنم و شما مي‌توانيد اقدامات مرا هم‌رزمانه و هم فکري تلقي کنيد از طرفي مي‌دانم خانم‌ها به افکار من درباره حقوق زن احترام مي‌گذارند و افکار من براي جوانان جالب است چون به آزادي‌هاي قلم و بيان و انديشه مربوط است که خواست همه ماست.

آيا بعنوان يک زن روشنفکر و عضوي از مردم به مهندس موسوي راي مي‌دهيد؟
اگر به مطالبات ما زنان خوب پاسخ دهد بله و مشروط است.

آيا به خودشان هم گفتيد؟
از من نپرسيده است و به دليل احترامي که به راي من قائل است هرگز نمي‌پرسد چون اين خط قرمز ما است در واقع من هم اين اجازه را به کسي نداده‌ام و به ايشان هم نمي‌دهم چون خط قرمز ما اين است که چکار مي‌کني و چرا اين کار را انجام مي‌دهي؟ هرگز چنين چيزي نداشته‌ايم.

مصاحبه‌اي از شما خواندم مبني بر اينکه گفته بوديد من پيش از انقلاب رهنورد بودم اما موسوي موسوي امروز نبود.
خير، من هميشه گفته‌ام من زهرا رهنورد بودم در حاليکه موسوي موسوي نبود و حضور من در ذهن‌ها بيشتر ثبت شده بودم من آدم مشهورتري بودم و وقتي به آمريکا رفتم توسط دانشجويان 10 جلد از کتاب‌هايم چاپ شده بودم چون من فعاليتم قلمي بود و قلم در واقع انسان را حک مي‌کند ولي موسوي فعاليت‌اش بيشتر عملي بود و حضور من عمدتا حضور مکتوب بود که البته چيزي را نفي نمي‌کند ولي تثبيت شديدتري دارد.

به هر حال من اکنون شهرت و سوابق خودم را به خاطر انقلاب اسلامي، مصرف حمايت از موسوي مي‌کنم تا خدا چه خواهد «افوض امري الي الله» اميدوارم مردم ما سرفراز و مرفه باشند.

اگر فردا آقاي موسوي رييس جمهور شدند و انتقاداتي از سوي جامعه زنان به ايبشان شد آيا با جامعه زنان همراهي مي‌کنيد يا از مهندس موسوي؟
مسلم است که از جامعه زنان حمايت مي‌کنم. مگر اين که منطقي نباشد، هميشه سعادت و کرامت انسان مد نظر من بوده است.

آنوقت در خانه چه مي‌کنيد؟
ببينيد مطالبات جامعه زنان تاکنون بسيار درست و عقلاني بوده و هرچه بوده حقشان بوده موسوي هم کاملا به اين حقوق معتقد است و نمونه آن خود من هستم که سال دوم دانشگاه با ايشان ازدواج کردم و داراي دو فوق ليسانس و دکترا هستم و اگر همراهي وي نبود قطعا نمي‌توانستم. خرج مرا هم داد و دانشگاه تهران آنزمان پول مي‌گرفت وقتي فارغ‌التحصيل شدم به دانشگاه بدهکار بودم و معلم ساده بودم و موسوي در تمام اين شرايط از من حمايت کرد و اينها همه مطالبات زنان است ولي اگر ايشان به مطالبات زنان بي‌اعتنايي کند که بعيد مي‌دانم چنين کاري کند من قطعا آن مطالبات را پيگير ي مي‌کنم و از اختلاف در خانه يا جامعه هم هيچ ابايي ندارم و اصولا آدم محافظه‌کاري نيستم.

شما در يکي از سخنراني‌ها گفته‌ايد که به کنوانسيون رفع تبعيض از زنان مي‌پيونديم
اين نظر خودم است که مي‌گويم و کاملا به آن معتقدم. اين موضوع در مجلس ششم هم تصويب شد. اما من اين الحاق را با حق تحفظ و احترام به موازين اسلامي و ملي مطرح کرده‌ام.

و در جريانيد که خيلي مخالفت هم شد آيا اين موضوع را بعنوان يک وعده انتخاباتي مطرح مي‌کنيد يا مطالبه زنان؟
اين مطالبه زنان است . در کنوانسيون، نکات بسيار مهم است از جمله موضوع رفع خشونت و تبعيض و معتقدم که در کنوانسيون چند موضوع وجود دارد که با حق تحفظ مي‌توان موضوع را حل کرد و کشورهاي اروپايي هم حق تحفظ خود را حفظ کرده‌اند. در واقع کنوانسيون قاعده عمومي است که با بومي‌گرايي مي‌توان آنرا محلي کرد و من مي‌گويم تمام قوانين خوب در جهان در اسلام وجود دارد و مهم اينست که چه خوانشي از اسلام د اشته باشيد و برخي اصول کنوانسيون نيز با حق تحفظ حل مي‌شود و دليلي ندارد که ما هزينه‌هاي سنگيني در عرصه بين‌المللي بپردازيم بدليل نپيوستن به اين کنوانسيون‌ها سه کنوانسيون منع شکنجه، تجارت جهان و کنوانسيون حقوق زنان است که ما به آن نپيوسته‌ايم و به اين خاطر هزينه‌هاي بين‌المللي مي‌پردازيم. من اين پيوستن را به خاطر خودمان مي‌گويم نه براي اينکه بيگانگان از ما راضي باشند، خير، هرگز.

اگر در دولت مهندس موسوي به شما پستي پيشنهاد شود ، مي‌پذيريد؟
خير، من سوابق طولاني علمي و مبارزاتي و هنري دارم که بدون رئيس‌جمهوري‌ها شروع کرده‌ام و بدون آنها هم ادامه مي‌دهم، اين يک راه است که به آن ايمان دارم، دليلي نمي‌بينم زير بليت کسي يا دستگاهي بروم در ضمن ترجيح مي‌دهم هميشه يک شخصيت مدني باشم تا يک شخصيت دولتي و حکومتي و فکر مي‌کنم که با شخصيت مدني تاثير بيشتري در پيشبرد امور و پيگيري آرمان‌ها خواهم داشت.

فرض کنيد در آخرين ساعاتي است که به زمان ساعت 8 صبح روز 22 خرداد نزديک مي‌شويم اگر يکنفر از نسل سوم و نسلي که الان مخاطب شما هستند بخواهند راي بدهند آخرين جملاتي که به او خواهيد گفت ، چيست؟
من به او مي‌گويم اگر آرمان‌ بلندي داري به موسوي راي دهيد!

تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات