ترنج موبایل
کد خبر: ۲۷۸۳۲۸

پاسخ به اهانت مجری شبکه صدای آمریکا به ساحت مقدس امام علی (ع)

تبلیغات
تبلیغات
یادداشت دریافتی-

امین میرزایی؛ شبکه تلویزیونی صدای آمریکا، برنامه‌ای دارد به نام صفحه آخر. نگاهی ست اجمالی به پشت صحنه سیاست ایران از دیدگاه اپوزیسیون داخل و خارج از کشور، با ادعاهایی که نه قابل اثباتند و نه قابل انکار. نوعی ژورنالیسم زرد است، با چاشنیِ طنز و مچ گیری. راست و دروغ و دوغ و دوشاب را به هم می‌آمیزد و در ملغمه‌ای از تصاویر و اخبار برگرفته از این و آن شبکه اجتماعی به خوردِ مخاطب می‌دهد.

این برنامه گاهی پا را از سیاست روز -که گلیمِ پاره پاره برنامه است - فرا‌تر می‌نهد و به اعتقاداتِ مردم سَرَک می‌کشد. اگرمجری برنامه اهل تواضع بود و تحقیق، سخنی می‌گفت منصفانه. من در مقاله معروفی که تنها در یک سایتِ پژوهشی بیست و یک میلیون بار خوانده شده، به عوام فریبی مدعیانِ دروغین ملاقات و ناقلانِ سفیهِ علائمِ ظهورِ امامِ عصر اشاره کرده‌ام. منظورم نوشته «آرماگدون، عوام فریبی و انتظار مهدی» ست که چهارده سال پیش نوشته شده. در آستانه آمدن جن گیر‌ها و پیش از شروع عوام فریبی «نئو رمّال‌ها»! امّا آن خرافه زدایی کجا، و «فحاشی» و انکار کلّیِ عالم غیب کجا؟!

من به این کار ندارم که مجریِ برنامه، نحس دانستن عدد سیزده را از دوش ایرانیان برداشته و گناه آن را بر عهده اعراب و اروپائیان انداخته! بی‌آنکه به این نکته مهم اشاره کند، که Fools Day اروپائیان از داستانِ میرِ نوروزیِ ما ایرانیان سرچشمه گرفته و تعیینِ غلط شبِ میلاد عیسی در حول و حوش شب یلدا، در اعتقاد اروپائیان باستان به دینی ایرانی (مهرپرستی یا میترائیسم) ریشه داشته. بگذریم از درخت کاجی که نمونه مُحرَّف سَروِ ایرانی ست و دروغ اوّل آوریل که‌‌ همان دروغ سیزده نوروزی ست. از عید پاک و ارتباطش با تخم مرغهای رنگین سفره هفت سین چیزی نمی‌گویم و خوانندگان را به منابع معتبر تاریخی ارجاع می‌دهم.


در نادانی مجریِ شووِنیستِ برنامه همین بس که نمی‌داند سیزده رجب (سیزدهمین روز یک ماه حرام!)، سالروزِ ولادتِ امام شیعیان است. پس چگونه می‌شود که ایرانیانِ -به تعبیرِ مجریِ یاد شده- عرب زده، «سیزدهمین روز هر ماه عربی» را نحس می‌دانسته‌اند و بعد همین ایرانیانِ ملّی گرا و ضد سیزده - فی المثل فردوسی - بوسه بر خاک پایِ حیدر زده‌اند؟!

مجریِ پوزیتویستِ برنامه گویا منکر آن چیزی ست که از نوک بینی‌اش آن سو‌تر باشد یا در لایه‌های پنهانِ هستی جا بگیرد! فراموش کرده که مدل ذهنیِ مارپیچِ DNA، یا میلیون‌ها ذرّه نوترینویی که در لحظه از بدن ما ردّ می‌شوند را کسی با چشم رصد نکرده. این‌ها، همچنانکه همه مدلهای ذهنی علم، ابزارِ فهم سابجکتیوِ پدیدار‌ها (ه‌مان فنومِنِ عالم واقع) ند. و این را نه مجری مبتدی و کارشناسِ مبتدی ترِ آن برنامه، که امثال منِ فیلسوفِ دین پژوه و هزاران هزار دانشوری می‌فهمند که در برابر ماده و انرژی تاریک (که به تعبیر موقّتِ امروز، ۹۵ در صد عالم اطراف را تشکیل می‌دهند) سرِ «شگفتی» و «خضوع» خم کرده‌اند و -همچون کانت و هوسرل- بین نومن و فنومنِ عالم فرق قائلند. تا چه زمانی این «مدلِ ذهنی» ابطال شود و -به قول پوپر - جای خود را به مُدلی سر زنده‌تر بدهد.

اگر جُنّه یعنی سپر، و اگر جنین یعنی پوشیده، و اگر جَنّة یعنی باغِی با درختان انبوه و پوشاننده، و اگر مجنون یعنی انسان روانی‌ای که عقل او فرو پوشیده شده، جنّ هم یعنی پنهان از حواس. درست مانند امواج احمقانه صدای آمریکا که در فضا پخش است و پارازیتی که از این سو برای فلج کردنش مردم فیمابین نزاع را به انواع سرطان مبتلا می‌کند! جنّ امر «پنهان از حواس» است، نه آن دودهای از کلّه برآمده‌ای که بعد از دیدن فیلم «مُلک سلیمان» به هوا رفت و بر سر دولتمردانِ دولتِ مهر نشست. غیبِ عالم هم همین است. جنابعالی‌‌ همان نیمچه عقلت را -به اشاره حسّی - به من نشان بده بدون آنکه لوبِ فرونتال مغزت را هوا کنی، من هم عالمِ غیب، از جمله دنیایِ ذهنی علی بن ابی طالب و فرزندان معصومش را به تو نشان می‌دهم که عمق عالَمِ ناسوت تا لاهوت را فرا گرفته. تو از نمایش فیزیکیِ خوابی که دیشب دیده‌ای عاجزی و در عین حال ادعای انکار هر آنچه نادیدنی ست داری!؟

بگذریم....

سخن اصلی حقیر در آستانه شب قدر و شهادت امیر مؤمنان، پاسخ به تُرّهاتِ آن کار‌شناسی (بهرام مشیری) ست که از جعلی بودنِ واقعه غدیر گفت و این ادعّای مضحک که هیچ مورّخ درجه اوّلی این موضوع را در کتابش نیاورده. از خوانندگان گرامی پوزش می‌خواهم اگر با‌‌ همان ادبیات گستاخانه مجری و کار‌شناس سخن می‌گویم، و کلامم را با درشت گویی وهجو و تند خویی همراه می‌کنم. کُونُوا مَعَ المُتکبّرِ مُتکبّرا... با متکبر باید تکبّر ورزید، و دهان دشنام گویان ظاهراً روشنفکر را باید با‌‌ همان حربه دشنام در نوردید!

جنابِ کار‌شناس! تو که از بی‌طرفیِ علمی سخن می‌گویی و طبری و ابن اثیر را از سخن گفتن درباره عظمتِ «علی» مبرّا می‌دانی، یادت رفته که ابن کثیر شامی در ذکر احوال طبری از دو کتابِ -به ترتیب دو، و بیست و نه جلدی- یاد می‌کند که احادیث غدیر به طُرُقِ مختلف در آن‌ها مضبوطند؟! طبری این کتاب‌ها را دیده و بخشی از آن را در آثار خود نقل کرده. تو که می‌خواهی برادران و خوهران اهل سنّت را به ناصبی‌ها ملحق کنی و طایفه شیعه را به ادّعایِ ابداعِ داستان غدیر بدعت گذار بدانی، فراموش کرده‌ای که جناب احمد ابن حنبل (امام فرقه حنبلی و قُطبِ وثیق علمای وهّابی) یارایِ انکار واقعه غدیر را نداشته و بار‌ها به برتری «ملکوتی» آن حضرت اذعان کرده؟! فی المثل در مُسنَدِ حنبل ج۱، صص ۱۵۱ و ۱۹۹ یا ج ۴، ص ۲۸۱ یا ج ۵ صص ۳۹ و ۴۸ و ۴۰۰. نمی‌دانی یا خودت را به نادانی می‌زنی؟! تاریخ نخوانده‌ای، یا همه خلق الله را مانند خودت خلق ِکالأنعام می‌دانی؟!

نکته آخرم بحثی فلسفی ست با منکرانِ نادان کراماتِ «علی» که باور به عظمت وجودی آن امامِ همام را کفر می‌پندارند و سفیهانه به معجزاتِ اهل بیتِ طهارت -از جمله امام هشتم - می‌تازند و برنامه‌ای علمی را به مانیفست «فحاشان شیمیست» بدل می‌کنند. تا به جایی که به دفاع از عرب جاهلی بر می‌خیزند و اسلام شیعی را تخریب کننده وجاهتِ عرب قبل از پیامبر می‌دانند، و آن بیسوادان بیابانگرد را همتراز امپراطوریهای حاکم آن زمان (تمدّن ایران و روم) بر می‌شمارند!

در فضایِ سه بعدی، آدرسِ صدای آمریکا‌‌ همان آدرس آمده در سایت آن است، خیابان فلان در شهر بَهمان. امّا برای دیدن مدیر شبکه در زمانِ حضور او در محلّ کار، زمانِ ملاقات و طبقه ساختمانی که او در آن قرار دارد اهمیتی مضاعف می‌یابد. اگر تنه مجری برنامه صفحه آخر به تنه رئیس صدای آمریکا نمی‌خورد، علّت یا واسطه شدن بُعد چهارمی به نام طبقه ساختمان است، یا بُعد دیگری به نام زمان. من هم که در محلّ کارم در ایران نشسته‌ام، تنها با وسایط ارتباطیِ شکننده بُعد مُتنافر (مانند اسکایپ و اینترنت و فیلتر شکن!) توان حضور زمانی و نه مکانی در استودیوی صدای آمریکا را دارم. البته مشروط به آنکه فوتونهای ساطع شده از من و صدایم را تلألویی از وجود فیزیکی‌ام ندانیم و به نشستن فیزیکی راقم این سطور بر مغز مخاطب چشم اغماض بربندیم. چرا که - در این صورت آخِر - فرودگاه ذهن سیّالِ من، مغزِ جنابِ مجری خواهد بود و «مکانِ» من در گوش و چشم و مغز و ذهنِ مُعوَجِ او!

حال فرض کنید که من و مجری و مدیر شبکه در یک اطاق و در یک ساعت با هم قرار ملاقات می‌گذاریم، یعنی حداقل در پنج بُعد مرسوم با هم همخوانی داریم. همچنانکه من و مجری و رئیس رسانه در اعراضِ شخصی دیگر (محل قرار گرفتنِ صندلی، قد، رنگ چهره، سن و هوش و...) با هم متفاوتیم، در همه ابعاد باطنی و گستره وجودی دیگر هم چنینیم. حال اگر کسی عبد محضِ خدا (نِیِ میان تُهی و مظهر تجلّی هستی نامتناهی) شد، یعنی همه اعراض وجودیش به کنار رفت، یعنی همه حدود و ابعاد مرسوم از برابرش رخت بست و مرز ذهنی بین صندلی و میز و مجری و طبقه و جنسیت و ملیت و... از برابر او برداشته شد (چنان که برای کُره‌ای که از درون یک سطحِ مسطح دو بعدی عبور می‌کند چنین است)، ما عبور او را در میانه جمع سه نفره خودمان، صرفاً از ناحیه درک محدود و تک بُعدیِ افراد حاضر فهم می‌کنیم (چنانکه درباره دوایرمُماس یا متداخلی که کُره‌ای از سطح آن‌ها عبور می‌کند، فهم دوایراز کُره، به مجموعه گذران و تاریخمندی از دوایر کوچک و بزرگی محصور می‌شوند که از دری می‌آیند و از دری دیگر می‌روند). البته این مثال برایِ تقریب مطلب به اذهانِ خو گرفته به ماتریالیسم است، نه آشنایانِ با ترانس فیزیک و عالمِ غیب.

اگر جهان ذهنیِ من و کار‌شناس بیسواد صدای آمریکا، با هم متفاوت و یکی قابل احاطه بر دیگری و دوّمی ناتوان از درک ذهن اوّلی ست، ذهن هر دوی ما از درک ذهنِ سیّالی که در ماورای طبقات ساختمان و در ورایِ زمانِ ملاقاتِ قراردادی و در سطح واقعیت برتری از هوش و خلاقیت هردوی ما در نوسان است عاجزیم.

این‌‌ همان عالمِ غیب است، که همچون بُعد باطنی ائمه اطهار در ماتریکسی فرا‌تر از زمکانِ موجود در سیلان است و به امعاء و احشاء و خبایایِ ذهن ما محیط، و قادر به دخل و تصرّف در آن است. این است که نفسِ مقدّس علی و ائمه اطهار از فرزندانِ او - من جمله علی بن موسی الرّضا علیه السلام- شفا می‌دهند، امّا پزشکانِ مجرّب روزگار از فهمِ نحوه این استشفاء و آن شفاء ناتوانند.

تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات

نظرات بینندگان

(۳۱ نظر)
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات