روایتی از حال و روز کاشفان آدمهای گمشده
خانم زبرجدیان مسئول پیداکردن هما شد. «اطلاعاتی که به دست من رسید مربوط به سالها قبل بود. آدرس سختی بود، با لوکیشنهایی که تغییر کرده بود. از شهرداری و اداره پست جستوجو را شروع کردم و معادل اسمهای جدید خیابانها را به دست آوردم، اما هما از آن محل رفته بود.» زبرجدیان جستوجو از همسایهها را شروع کرد و با پرسوجو از آنها توانست شماره جدید هما را در سمنان پیدا کند. پروسهای که یکسالی طول کشید.
حالا هما پشت خط تلفن میخندد و میگوید به خانم زبرجدیان بگو حمید که آمد میآییم تهران برای دیدنشان. «حمید در این سالها تغییر نکرده. همانقدر پرمهر است. همانطور خوب فارسی حرف میزند. اگر بدانی چقدر دیدنش بعد از این سالها شیرین بود. اگر بدانی چقدر گریه کردم. نمیدانی چقدر بیخبری و گمکردن عزیزت سخت است.» تلفن را میگذارم.
بیخبری از همهچیز بدتر است
فرمهای جستوجو با نشان صلیبسرخ روی میز است. روی میز آن اتاقهای بزرگ در دفتر جستوجو. همان اتاقی که ناامیدی در آن آخرین چیزی است که خانم حسنپور و چهار همکارش به آن فکر میکنند. حسنپور، رئیس اداره جستوجو، از قدیمیترین اعضای اداره است. ادارهای که خودشان میگویند حتی در هلالاحمر هم ممکن است خیلیها از کارشان باخبر نباشند. «این اداره از اول اینطور نبود. پیش از جنگ و قبلتر از آن، مرکز جستوجو داشتیم اما کار زیادی انجام نمیدادند. اصل کار اداره جستوجو از سال ٥٩ شروع شد و آن موقع نامش «اداره اسرا و مفقودین» بود چون بیشترین فعالیت آن موقع مربوط به اسرا و مفقودین میشد و بعد از جنگ این اداره شکل و شمایل مستقل به خود گرفت.»
اسرای گمشده
پیامهای خانوادگی را میگرفتند و به لاتین برمیگردانند و بعد به دفتر صلیبسرخ در تهران میفرستادند. از آنجا به دفتر صلیبسرخ در ژنو میرفت و بعد به دفتری که در عراق بود فرستاده میشد و از مقامات عراقی میخواستند که آن فرد را پیدا کند. خیلیوقتها میگفتند اسیری با این نام و نشان در زندان عراق نیست و بعدها در بازدیدهای صلیبسرخ معلوم میشد که آن فرد زنده است.
حالا هم وقتی یاد آنروزها میافتد چشمانش را میدزدد. «باور میکنید هر بار یاد آنروزها میافتم اشک میریزم. یاد مادران و پدرانی که با عکس فرزند و عزیزشان میآمدند اداره جستوجو. به اسرای آزادشده عکس را نشان میدادند که آیا فرد حاضر در عکس را دیدهاند یا نه. بدترین صحنه و خاطرهام از این شغل هنوز هم متعلق به آن روزهاست.»
هرچند هنوز هم پرونده جنگ باز است و هنوز هم اسامی بسیاری دارند که نمیدانند چه اتفاقی برایشان افتاده، اما سالهای بعد از جنگ اداره جستوجو حالوهوای دیگری به خود گرفت. مسئولیت رسیدگی به پناهندگان به ایران و همچنین کسانی که مهاجرت کرده بودند و از خانوادهشان بیخبر بودند یا مفقودین در حوادث طبیعی برعهده اداره افتاد.
پیامهای خانوادگی در همه کشورهای دنیا به یک شکل است و در آنها فقط باید اطلاعات خانوادگی و اوضاع و احوال شخصی نوشته شود. اگر مطالبی به غیر از این باشد، حذف میشود و این درباره تمام کشورهای دنیا صادق است. نخستین ارتباط اداره جستوجو توسط پیامهای خانوادگی است که در کاغذ نوشته میشود. «کاغذ انتخاب شد تا اگر کسی در جایی بود که به تلفن یا اینترنت هم دسترسی نداشت بتوانیم از او چیزی برای فردی که به دنبالش میگردد، داشته باشیم و به این ترتیب در همه شرایط میتوان از آن استفاده کرد. پیامهایی که شامل مشخصات فرد فرستنده و گیرنده است و همچنین حال و احوال و اوضاع فردی است.»
زمانی که آدرس نوشتهشده در پیام خانوادگی کامل باشد، مستقیم به دنبال فرد میروند و در غیراینصورت از ثبتاحوال و سایر سازمانها و ارگانهایی که به اطلاعات اشخاص دسترسی دارند میخواهند تا پیگیری کنند و بعد فرد در هر شهری از کشور باشد به دنبالش میروند. اداره جستوجو در هر استان یک رابط دارد. رابطانی که آموزشهای چند روزهای میبینند تا نحوه پرکردن فرمها را یاد بگیرند و بدانند که این فرمها باید کامل پرشود و آدرس دقیق داشته باشند. در غیر این صورت نباید درخواستهای جستوجوی ناقص را قبول کنند.
«جستوجوگرانمان باید بدانند هر درخواست جستوجویی را نمیتوان قبول کرد. مثلا وقتی فردی بیاید بگوید فرزند من در خیابان گم شده، این به ما ربطی ندارد. فقط افرادی که در جنگها و سوانح طبیعی و مهاجرت ارتباطشان با خانوادهشان قطع شده باشد شامل این بخش میشوند.» حسنپور میگوید حتی اگر نتوانیم کاری برایشان انجام دهیم، باید به درد دلشان گوش دهیم. میگوید ما حق نداریم کسی را امیدوار کنیم اما امیدواریم خبری خوب یا بد به افراد برسانیم، چون بیخبری از همهچیز بدتر است و برای همین هم رابطان باید صبور باشند و دقیق. برای پیداکردن افراد خلاقیت داشته باشند و خسته نشوند. رابطانی که خانه امید مردان و زنانی هستند که دنبال گمشدهشان هستند. رابطانی که چراغهای تاریکیاند.
در این اداره احساس حاکم است
زبرجدیان مقنعهاش را صاف میکند. یک چشمش به برگههای روی میز است. «اصل کار ما یکچیز است. باید به پروندهات احساس داشته باشی. یعنی میخواهی که به نتیجه برسد. مثل داستانی است که میخواهی پایانش خوب شود. بخش زیادی از کار به جستوجوگر ربط دارد.»
او مسئول مهاجران ایرانی است. کسانی که از ایران رفتهاند و ارتباطشان قطع شده و حالا از آن سوی مرزها دنبال عزیزشان میگردند. زبرجدیان با قاطعیت میگوید که این شغل بسیار زنانه است. «خانمها خیلی برای این کار مناسبند. این کمبود و فراق را زنها بهتر درک میکنند. در این اداره احساس حاکم است.» از کمبود میگوید و فراق. از دوری و آدمهایی که سالها عزیزشان را ندیدهاند. مثل مردی که سیسال دخترش را ندید. همسر هلندیاش و دختر چند سالهاش را در اروپا گذاشت و برای نگهداری از پدر و مادر پیرش به ایران برگشت و ارتباطش برای سیسال با آنها قطع شد.
پروندهها در اداره جستوجو به راحتی بسته نمیشوند. ٣ تا ٦ ماه پیگیری اولیه است و بعد هم پیگیرهای بعدی. اما اگر بعد از دوسال اطلاعات بهتری به پرونده اضافه نشود و فردی که به دنبال خانوادهاش است نتواند اطلاعات بیشتری برساند، درنهایت پرونده با این اطلاعات بسته میشود اما اگر بعد از مدتی اطلاعاتی بفرستند دوباره پیگیری آغاز میشود.
بیشترین افرادی که در این سالها بازپیوند دادهاند از اتباع افغانستان بودند. مثل پسر افغانستانی که دو خواهر و یک برادرش را با خود به هلند برد. «چون مهاجران غیرقانونی هستند، اغلب با هم نمیروند. یکی از آنها میرود و بعد که جاگیر شد بقیه را میبرد. البته باید افرادی که میبرد زیر سن قانونی باشند. برای مثال آقای ٤٠سالهای آمده بود و میگفت من را بفرستید پیش خانوادهام در اروپا. ما هم گفتیم خودت برو. فرستادن شما جزو وظایف ما نیست. آن پسر افغانستانی هم وقتی به هلند رفت و جاگیر شد، چون هزینه آوردن خواهر و برادرش را نداشت به صلیبسرخ مراجعه کرد. رساندن این افراد به یکدیگر جزو فعالیتهای صلیبسرخ است که بعد از گرفتن تست DNA این اتفاق میافتد.»
جستوجو اتفاق پیچیدهای است. جستوجوگر باید تمام سرنخها را در نظر بیاورد. مهمترین چیزی که یک فرد جستوجوگر باید داشته باشد در کنار صبوری و امید و آرامش، تجربه است. تجربه به او یاد میدهد که در صحبت با فردی که دنبال عزیزش میگردد چه چیزهایی بپرسد. از چه مبادی وارد عمل شود. زبرجدیان میگوید: «آدمها اینجا باید خلاق باشند و از کوچکترین روزنههای امید، به نور برسند. عکسهای خانوادگی را میگیریم، پشتشان را میبینیم که از کجا ارسال شده. اصلا پشت عکسها چه منطقهای را نشان میدهد. آخرین نامهای که فرستاده از کجاست. هرجایی که به ذهنمان برسد. نکاتی که در هیچ دستورالعملی نیست. مثلا نمونهای داشتیم که فرد سالها در آمریکا بود و نشانی هم از او نداشتیم. در میان صحبت با فردی که دنبال عزیزش میگشت فهمیدم که طرف دیابتی است و با ارتباط با انجمن دیابت آمریکا توانستیم پیدایش کنیم.» از این دست نمونهها فراوان دارند اما میگویند با وجود تمام تلاشها افراد خیلی کم به هم میرسند.
زلزله بم، تنها تجربه حضور در حوادث طبیعی
چند روز بعد از زلزله به محل رسیدند. بعد از آنهمه آوار و ویرانی، چادری با نام «آژانس جستوجو» برپا کردند تا آنهایی که از عزیزشان بیخبرند نام و نشان بدهند و جستوجو آغاز شود. بم، نخستین و تنها تجربه تیم جستوجو در حوادث طبیعی بود که حدود صدنفر در آن درخواست پیداکردن عزیزشان را داشتند. «وسعت ویرانی زیاد بود و بسیاری از افراد به شهرهای دیگر فرستاده شده بودند. از طریق بیمارستانها و برای بچههای گمشده از طریق بهزیستی پیگیری میکردیم. بعضیاوقات افراد به شهرهای دیگر رفته بودند و این پیگیری ما آنها را پیدا میکرد اما در بم خیلی موفق نبودیم، چون نخستین تجربه ما در بحرانهای طبیعی بود.»
همیشه خبرهای خوب نمیدهیم
«مادرش آمد گفت دخترم مدتهاست گم شده. حالا تماس گرفته و گفته در افغانستان است. میگوید او را دزدیدهاند.» خانم نورجهانی، عضو دیگر اداره جستوجوست با صورتی خندان و چشمانی براق. ملیحه از آن پروندههایی است که یادآوریاش هم ناراحتش میکند. «چطور یک زن ایرانی که یک بار ازدواج کرده و یک بچه دو ساله دارد، با یک مرد افغان ازدواج میکند و میرود. البته خودش میگفت همسر افغانستانیاش او را برده مشهد تا خانوادهاش را ببیند اما بعد بیهوشش کرده و به روستایی در افغانستان برده و مدتها او و دخترش را آزار داده. این ازجمله مواردی است که نهتنها یک فرد که دو کشور را به دردسر میاندازند و هزینههای بسیاری را به دنبال دارد.»
پروندههای جنگ هنوز باز است
بچه جا ماند این طرف مرز. پدر و مادر از مرز رد شدند. ازجمله مسافران قاچاقی بودند که لب مرز پسر ٦ سالهشان را جا گذاشتند و رفتند. «برای مسافران قاچاق از این اتفاقات ممکن است پیش بیاید. بچه پشتسرشان بود آنها رد شدند که پلیس مرزی رسید و بچه همینجا ماند.» نورجهانی میگوید این پرونده یکماه قبل به دستشان رسیده. حالا پدر و مادر به آلمان رسیدهاند و درخواست جستوجو برای فرزندشان فرستادهاند. باید بچه را پیدا کنند و بعد از انجام آزمایشهای DNA به خانوادهاش برسانند. «اینکه خانواده به چه صورتی کشور را ترک کرده اصلا به ما ارتباطی ندارد.
بهگفته کارکنان اداره جستوجو، این کار جزو وظیفه جمعیتهای ملی نیست، اما سمیناری برای مسئولان زندان گذاشتهاند و کارشان را برای آنها توضیح دادهاند تا این مسئولان پیام زندانیان را بگیرند و به آنها منتقل کنند. کاری که در کشورهای آلمان و سوئد انجام میشود و اتفاقا نتایج بسیار خوبی هم داشته است. حالا در این کشورها پروندههای بسیاری برای مهاجران باز است. آنها که جنگ آوارهشان کرده و راهی اروپا شدهاند. آنها که رفتهاند تا بار دیگر زندگی در آرامش با خانوادهشان را تجربه کنند. کسانی که پروندهشان در کنار پروندههای مفقودی از زمان جنگ جهانی دوم نشسته.