همایون شجریان نه همایون پسر شجریان!
موضوعات روانکاوانهای همچون شورش پسر علیه پدر یا دختر علیه مادر نیز در این میان تعریف میشود و کار میکند.
به گزارش مجله چلچراغ ، «عمیقا به هر موج عمومی که بنای وجودیاش بر خشم و عصبیت و طبیعتا نفرتپراکنی است، مشکوکم. همیشه در مواجهه با چنین فضا و موجهایی به نظرم میرسد آن چه اولویت است، نه فهم حقیقت و کنکاش حول آن، که یک جور تسویهحساب و غرضورزی است. بزرگی همین سالهای اخیر خوب گفته بود که: «خشم مرکبی است که سوار خود را بر زمین میزند.»
من آنم که رستم بود پهلوان؟
راستش به گمان من نسبت پسران و دختران با پدران و مادران به اندازه کافی موقعیت پیچیدهای است. در اشکال معمولی این رابطه موضوعات کلانی همچون شکاف نسلها، تفاوت حاد دورههایی که نسلهای مختلف شکل گرفتهاند، تفاوت جدی ارزشها، آرمانها و باورها اگر بحرانساز نباشد هم موقعیت پیچیدهای است که هویت ما در این تقابل، تفاوتها و توافقها شکل میگیرد.
حالا این کودکان و نوجوانان آن هم در نظام آموزشی و تربیتی ناکار ما خواسته یا ناخواسته در اولین قدمها برای تعریف هویت فردی و اجتماعی خودشان باید توضیح میدادند که آیا نسبتی با پدر یا مادر دارند، یا ندارند.
بیراه نیست اگر بگویم این جدال ابدی است؛ جدالی که تا همیشه آن پسر یا دختر را در نسبت با هویت فردی و اجتماعی قدرتمند والدینش تعریف میکند.
این موقعیت پیچیده و بعضا تلخی است. تعریف کردن هویت مستقل این فرزندان برای خودشان به مراتب پیچیدهتر از کسانی بود که چنین والدینی نداشتند. در این فرزندان اما دو دسته عمده وجود داشتند و دارند.
اما من میخواهم از یک موقعیت ساده انسانی حرف بزنم. موقعیت فرزندانی که در همان حوزه شهرت والدین شروع به کار و فعالیت کردند. چرا؟ چون بسیاری از ما هم چنین کردیم. پدرانی کاسب داشتیم و ما هم سمت بازار آمدیم، پدر یا مادر مهندس داشتیم و ما هم این سمتی آمدیم و… بخشی از فرزندان چهرههای سرشناس نیز همین مسیر را رفتند.
عدالت مسئله کلیدی است اما آن که پدری قدرتمند در جهان سیاست دارد، با آن که هیچ نفوذی در این حوزه ندارد، برای بهره بردن از امکانات یا قرار گرفتن در شرایط رقابت وضعیتی یکسان دارند! مسئله دوم اما همیشه آن سایه سنگین پدران و مادران بود. آیا توی فرزند هنرمند، سیاستمدار، چهره آکادمیک همان اندازه پدر و مادر شایستهای؟
این موقعیت پیچیدهای است؛ موقعیتی پر از فشار و عصبیت که در آن پرسشهای حقطلبانه با مجموعهای از عصبیتها و خشمها از یک بیعدالتی فرضی یا درست گره میخورد. برای همین شاید بیراه نباشد اگر تصور کنیم فضای خانوادگی بسیاری از چهرههای سرشناس فضای نامساعدی بوده.
برای پاسخ گفتن به این پرسشها باید منصف بود.
پسر کو ندارد نشان از پدر!
میخواهم برای توضیح و پاسخ گفتن به این پرسشها عوض کلیگویی وصل شوم به دو مصداق عینی که برای خودم پاسخهای روشنی هستند به اینکه مقوله آقازادهها - ژنهای برتر، موقعیت برتر خانوادگی و… - را نمیشود فرمولیزه کرد.
دو مصداقم شباهتهای جالبی دارند. اول این که در هر دو مصداق قصه، قصه پدر و پسر است. در هر دو مصداق پدران در حوزه فعالیتشان نه فقط مشهور و معتبر که بیاغراق مهمترین در تاریخ معاصر ایراناند. در هر دو مصداق پدران میتوانند جزو شاخصترین چهرههای تاریخ معاصر ایران باشند. بگذارید دقیقتر بگویم، پدران جایی ایستادند که انگار پسران هر چه میکردند، زیر سایه آنها میماندند.
پدران پروفسور حسابی و محمدرضا شجریاناند. پسران همایون شجریان و ایرج حسابی.
با خودم فکر میکنم اگر من جای هر کدام از این پسرها بودم، اساسا راهی دیگر میرفتم. برای تعریف هویتم راه را در منفک کردن کامل هویت خودم و حوزه فعالیتم از پدر میدیدم. مگر میشود پسر محمدرضای شجریان باشی و در برابر دو پرسش مدام نباشی. یکی این که آیا هویتی مستقل از پدر داری؟ هویتی که قابل اعتنا باشد و مهمتر از آن اگر پسر او نبودی، چنین جایی میایستادی؟
این پرسشها حتما در برابر ایرج حسابی هم بوده و هست اما عمیقا باور دارم مسیری که دو پسر رفتند، نشانمان میدهد در موضوعی که معمولا با عصبیت و بدون انصاف به مواجهه با آن میرویم، فرمولی یکسان ندارند. همایون راه پدر را که رفت هیچ، به مرور صاحب هویتی مستقل از پدر شد. اگر در ابتدا جوانکی بود که در گروه درخشان پدر و علیزاده و کلهر تنبک میزد و گاه با پدر همخوانی میکرد، به مرور نشان داد که نبوغ دارد و استعدادی که شاید در بعضی زمینهها اگر فراتر از پدر نباشد، در اندازه اوست.
اما ماجرای ایرج حسابی مسیر عکس بود. ایرج حسابی آن چه ساخت، از باغ و دفتر و موزه حسابی تا بیشمار افسانههایی که از پدر ساخت، از کار و کاسبی که حول نام بزرگ یک چهره علمی فاخر ایران راه انداخت، تا قصهپردازیهای عوامزدهاش، یک مسیر را طی کرد؛ مسیر پسر حسابی شدن.
در تعریف هویت او و در آن چه او به عنوان موقعیت اجتماعیاش ساخت، آن چه مشهود بود و هست، اتصال دائمی به نام پدر بود. رانت نام پدر و چسبیدن به آن اتصال به میراثی از پدر بود که پسر از آن هیچ وقت منفک نشد.