پاسخ محسن آرمين به سردار نجات
هرچند محسن آرمين در پاسخ به اكبر براتي در مقام دفاع از خود و ديگر ياران عضو سازمان مجاهدين برآمد اما در گفتوگوي ديگر تسنيم باز هم با صفت «بازجو» روبهرو شد. اينبار سردار نجات جانشين سازمان اطلاعات سپاه كه در برابر سوال تسنيم درباره بازجو بودن يا نبودن آرمين در زندان اوين قرار گرفت، عنوان كرد: «اولا اينكه كسي كه در بند ٢٠٩ بوده افتخار است چراكه با گروهكيها و تروريستها برخورد كرده است. اگر كسي امروز آن را انكار ميكند، ميخواهد بگويد من مخالف برخورد با منافقين بودم! البته ما خوشحال ميشويم كه امثال ايشان كه كمكي به انقلاب نكردند، صف خود را از انقلابيون جدا كنند ليكن بر خلاف ادعاي ايشان اتفاقا ايشان جزو بازجوهاي بند ٢٠٩ بودند حالا اگر پشيمان شدهاند مربوط به خودشان است.»
با گذشت دو روز از اين اظهارات، محسن آرمين در پاسخ به مباحثي كه پيرامون بازجو بودن او مطرح شد، جوابيهاي را در اختيار روزنامه اعتماد قرار داد. پيش از ورود به متن پاسخ محسن آرمين به اظهارات جانشين سازمان اطلاعات سپاه، لازم ميدانيم كه تاكيد كنيم روزنامه اعتماد بدون هيچگونه اظهارنظر و تحليلي در اين خصوص بر مبناي وظيفه حرفهاي خويش، اقدام به انتشار جوابيه كرده است. كمااينكه روزنامه در انتشار اظهارات سردار نجات هم به وظيفه خود عمل كرد... در روزهاي آينده نيز اگر آن مقام محترم نظامي، واكنشي نسبت به اين اظهارات داشته باشد، عين متن جوابيه را منتشر خواهيم كرد.
بسمالله الرحمن الرحيم
جناب آقاي سردار حسين زيبايينژاد (نجات)
سلام عليكم
مصاحبه سياسي مورخه ۸ آبان ۹۶ شما را با خبرگزاري تسنيم و مطالبي كه راجع به من گفتيد، خواندم. ابتدا قصد تصديع نداشتم اما به دلايلي كه خواهم گفت قلمي كردن اين پاسخ را ضروري يافتم. واقعيت اين است كه موج حملات تبليغاتي عليه اينجانب از چند ماه پيش آغاز شد. ابتدا فردي با سابقه نفاق كه پس از طي دوران محكوميت در سالهاي ۶۰ اكنون در خارج از كشور به سر ميبرد و وظيفه حمله توامان به سازمان مجاهدين خلق و اصلاحطلبان را برعهده دارد در مطلبي عليه مرحوم آقاي رفسنجاني بيمناسبت مرا به عنوان اصلاحطلبي كه در سالهاي ۶۰ جزو مسولين زندان اوين و وزارت اطلاعات بودم متهم به شكنجه كرد. هرچند انتخاب من از ميان همه اصلاحطلبان خيلي عجيب بود اما سخن آن فرد را حمل بر كينههاي فروخفته كردم. يكي دو ماه بعد خبرگزاري تسنيم [...] عين همان اتهامات را متوجه من كرد.
جناب سردار زيبايينژاد
حتما از من كه عمري را در فعاليت سياسي گذراندهام انتظار نداريد كه باور كنم اين موج تبليغات هماهنگ عليه اينجانب از خارج تا داخل كشور اتفاقي يا اقدامي ناشي از كينهها و دشمنيهاي شخصي است. در عين حال براي من روشن نيست هدف از اين سناريو چيست. اگر هدف يك حركت سياسي و مقصود تخريب اصلاحطلبان باشد حداقل يك چيز مشخص ميشود و آن اينكه شما و دوستانتان در خبرگزاري تسنيم بر خلاف آن چه تظاهر ميكنيد، باور داريد كه دادن نسبت بازجويي به كسي موجب كاهش مقبوليت او در جامعه ميشود، زيرا اگر آنگونه كه اظهار كرديد بازجويي از منافقين را افتخار ميدانستيد خبرگزاري تسنيم اين همه اصرار نميكرد كه يك فتنهگر چنين سوابق درخشاني در كارنامه خود دارد!!!
درباره اهداف اين حركت تبليغاتي زشت حدس ديگري هم ميتوان زد. آيا با اين زمينهسازيهاي تبليغاتي قرار است اتفاق تازهاي براي بنده بيفتد؟ [...] هرچه باشد شما به عنوان مقام بلندپايه سازمان اطلاعات سپاه بهتر ميدانيد. هرچه باشد مهم نيست. مهم ورود شما به عنوان سردار بلندپايه سپاه و عضو سازمان اطلاعات سپاه به اين بازي است كه ميتواند پيامي ضمني براي من باشد كه اگر سكوت كنم حمل بر پذيرش همه اكاذيب دوستان شما ميشود و اگر پاسخي بدهم بايد منتظر عواقبش هم باشم. اما شما و دوستانتان كه در طول اين چهار دهه بارها و بارها ما را به انواع محدوديتها و محروميتها آزمودهايد، ميدانيد اگر قرار بود سكوت و كرنش كنيم بايد پيش از اينها چنين ميكرديم. لذا براي اينكه دچار چنين سوءتفاهمي نشويد با وجود خواست شخصي كه ترجيح ميدهم از اين قيل و قالها دوري كنم و همچنان به فعاليتهاي پژوهشي مشغول باشم[...] قلمي كردن اين وجيزه را ضروري يافتم.
شما گزارشي يكجانبه و مخدوش از داستان اختلافات سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي در دهه شصت دادهايد اما ضرورتي نميبينم به بخشهايي از آن ماجرا كه آگاهانه حذف يا تحريف كردهايد، بپردازم زيرا در طول اين سالها راجع به آن ماجرا بارها و بارها صحبت شده و گفتنيها گفته شده است. مضافا به اينكه مرحوم آقاي راستي امروز در بين ما نيست و از باب «اذكروا موتاكم بالخير» براي ايشان از درگاه خداوند طلب مغفرت و علو درجات دارم و شخصا تمايلي ندارم به مواردي اشاره كنم كه تعريضي به آن مرحوم تلقي شود.
افاضه فرمودهايد «شخصي مانند آرمين هيچگاه تفكراتش از شريعتي و جريان روشنفكري ليبرال فاصله نگرفت. البته عقيده خود را خيلي اصلاح كرد. مثلا خيلي از مباني فكري و مطالعاتي شهيد مطهري را پذيرفته بود ولي اعتقاد من درباره اين گروه از اعضا اين است كه اينها نتوانستند از مباني روشنفكري ليبرالي فاصله بگيرند. همانطور كه ايراد مجاهدين خلق اين بود كه خود را مفسر قرآن ميدانستند و خودشان را فقيه ميدانستند.» من نميدانم چه نسبتي ميان تفكرات شريعتي و مطهري با روشنفكري ليبرال و ميان اين دو با افكار مجاهدين خلق وجود دارد. آيا انگيزهها و خصومتهاي سياسي جنابعالي بايد اينقدر شديد باشد كه اينچنين نامربوط و بيمبنا سخن بگويد؟
فرمودهايد: «شما وقتي هفتهنامه «عصر ما» (ارگان سازمان منحله مجاهدين انقلاب) را از زمان تاسيس در سال ٧١ تا زمان بستهشدنش ميخوانيد به راحتي درك ميكنيد كه محتواي اصلي آن مباني ليبرال دموكراسي و عدم اعتقاد به ولايت فقيه و عدم اعتقاد به حكومت ديني است. دقيقا مشكلي كه ما با حزب مشاركت داشتيم در همين مباني بود. حزب مشاركت دقيقا مشابه با سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي مباني ولايتفقيه را قبول نداشت. ما حرفمان با آنها اين نيست كه آقاي راستي را قبول نداشتند كه نداشتند؛ مشكل ما با آنها اين است كه اينها مباني امام و حوزه را قبول نداشتند.»
درباره من فرمودهايد «اگر كسي امروز آن را انكار ميكند ميخواهد بگويد من مخالف برخورد با منافقين بودم! البته ما خوشحال ميشويم كه امثال ايشان كه كمكي به انقلاب نكردند، صف خود را از انقلابيون جدا كنند ليكن بر خلاف ادعاي ايشان اتفاقا ايشان جزو بازجوهاي بند ٢٠٩ بودند حالا اگر پشيمان شدهاند مربوط به خودشان است.» جناب سردار نجات سوابق من روشن است چيزي ندارم كه پنهان كنم يا از آن شرمنده باشم. به صراحت گفتهام با ورود مجاهدين خلق به فاز نظامي جزو آن بخش از اعضاي سازمان بودم كه براي مقابله با تروريسم كور و مبارزه با جنايات مجاهدين خلق به سپاه پيوستم. خيلي روشن هم اعلام كردهام كه اين همكاري كمتر از يكسال ادامه يافت و به علل مختلف از جمله دستور امام مبني بر انتخاب ميان فعاليت سياسي يا عضويت در ارگانهاي نظامي و نيز به علت مسائلي كه در طول اين مدت شاهد بودم به همكاري خود خاتمه دادم.
فرمودهايد: «آقاي آرمين و بهزادنبوي نظرشان را راجع به خطوطي كه امام گفتند، مشخص كنند. براي مثال نظرشان را راجع به ١٠ سرفصل صحبتهاي امام از جمله بحث ولايت فقيه، نشريات و آزادي مطبوعات، تبعيت از رهبري، مساله فلسطين، رابطه با امريكا و... بگويند. شما كه مدعي هستيد ما روي ذهن آقاي راستي رفتيم، بياييد نظرتان را با خط امام مقايسه كنيد. وقتي از خط امام صحبت ميكنند به خاطر فريب مخاطب است و گرنه اينها تبعيتي از خط امام نداشتند.»
عيب رندان مكناي زاهد پاكيزه سرشت/ كه گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر خوبم اگر بد تو برو خود را باش/ هركسي آن درود عاقبت كار كه كشت
يكي از شاخصترين محورهاي اين وصيتنامه منع اكيد نيروهاي نظامي از ورود به دستهبنديها و رقابتهاي سياسي است. شما كه مدعي پيروي از امام هستيد و خود را مرجع تشخيص پيروي اين و آن از امام ميدانيد بفرماييد در طول اين سالها حتي براي يك لحظه به اين نظر امام عمل كردهايد؟ از همان زمان اختلافات درون سازمان كه امام گفته بود نيروهاي نظامي يا فعاليت سياسي را انتخاب كنند يا شغل نظامي را ما بلافاصله تمكين كرديم اما شما و دوستانتان كه عضو سپاه بوديد روابطتان را با سازمان مجاهدين انقلاب حفظ كرديد و درمقابل اعتراض ما گفتيد از آقاي راستي اجازه گرفتيد. راست ميگوييد براي ما جدا اين سوال پيش آمده بود كه حدود اختيارات آقاي راستي در سازمان چقدر است. اما علت طرح اين ابهام رفتارها و دستوراتي بود كه صريحا با مواضع و دستورات امام مغايرت داشت. ما ميگفتيم امام از حضور نيروهاي نظامي در احزاب سياسي منع كرده است و شما ميگفتيد آقاي راستي به ما اجازه داده است!!! [...] همين مصاحبه شما هم عليه من و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و حزب مشاركت و ورود به سناريوي غير اخلاقي كه خبرگزاري تسنيم عليه من و دوستانم به راه انداخته است، مصداق اخير و نه آخرين مصداق دخالتهاي مستمر و آشكار شما در بازيهاي سياسي و رقابتهاي گروهي و حزبي است.
جناب سردار زيبايينژاد باكي ندارم كه به صراحت بگويم امروز مانند ۴۰ سال پيش نميانديشم، بسياري از باورهاي من تغيير كرده است. برخي تكميل شده و از برخي فاصله گرفتهام. و اين تغيير و تكامل را يك حسن ميدانم و معتقدم ثبات و عدم تغيير در اين سالهاي پرفراز و نشيب و سراسر تجربه عيب و جمود و تقشر است. چنين ثباتي ارزاني و شايسته شما. اما تحولات فكري من در حوزه عقيده و انديشه مرهون رنج تحقيق و آشنايي بيشتر با آموزههاي قرآن كريم در طول اين سالها است. به عنوان يك باور پذيرفتهام نقض حقوق اساسي انسانها نفي كرامت انسان و مخالفت صريح با اراده خداوند است. تاكيدهاي مكرر قرآن بر اينكه مطلقيت تنها از آن خداست و هيچ مرجعيتي را در هيچ حوزهاي نبايد و نميتوان برتر از خداوند يا در كنار او نشاند مبناي من در ارزيابي هر نظريه و تئوري در حوزه سياست است. به لطف تجارب ارزشمند اين سالها و بازنگري در مسير گذشته و بررسي قصورها و تقصيرها و ارزيابي كردهها و ناكردهها قطعا ديدگاههاي سياسي من دچار تحول شده است. به گمان من اگر كسي شرايط بحراني و آمارهاي وحشتناك موجود در حوزههاي اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي را ببيند و همچنان بر درستي رويكردها و رهيافتهايي كه به اين وضعيت انجاميده پايفشاري كند، بهرهاي از عقل سليم نبرده است. اما در طول اين مدت آن چه بيش از همه در نظرم ثابت مانده و بلكه تقويت شده است التزام به مصالح كشور، ملت و نظام است. فكر ميكنم التزام به مصالح كشور، منافع مردم اساسيترين شاخصي است كه ميتوان صداقت يك شهروند و فعال سياسي را بدان سنجيد. اما آيا شما هم به همين ميزان به مصالح نظام و كشور ملتزم هستيد؟ آيا لازم است نمونههاي آشكار نقض مصالح و منافع كشور و ضديت آشكار با خواست و اراده جامعه را در مواضع و اقدامات شما و دوستانتان و نتايج زيانبار آنها را بيان كنم؟ اگر واقعا ظرفيت شنيدن داريد بسمالله.
سخن آخر اينكه بيش از شش دهه از عمر من گذشته است، ديگر چندان رغبت و انگيزهاي براي تحرك سياسي ندارم. اگر كاري از دستمان برميآمده در طول اين مدت كردهايم و اگر كاري نتوانستهايم بكنيم پس از اين هم نخواهيم توانست كرد. جوانان ما هم خواهان بازنشسته شدن ما و ميدان دادن به جوانترها هستند. چيزي نخواهد گذشت كه پس از آقاي راستي نوبت من و شما ميرسد. در فرصت اندك باقيمانده بهتر است به جاي تكرار كوتاهيها و ستمهايي كه در حق اين و آن داشتهايم به فكر طلب غفران از درگاه الهي باشيم. من يقين دارم در محضر الهي كسي قادر نخواهد بود مسووليت اعمال ما را بر عهده بگيرد. به دوستانتان در خبرگزاري تسنيم نصيحت كنيد با ادامه اين بازي زشت بيش از اين موجب زحمت ما نشوند.
با پوزش از تصديع، محسن آرمين
سابقه
چندي پيش سردار نجات قائم مقام سازمان اطلاعات سپاه در مصاحبهاي با خبرگزاري تسنيم به ذكر نكاتي در خصوص سابقه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي پرداخت. بخشهايي از اين مصاحبه در ادامه ميآيد:
- اعضاي چپ سازمان در حدود وظايف آقاي راستي در سازمان تشكيك كردند و گفتند ايشان نماينده است و نماينده بايد تنها نظارت كند و حق دخالت در امور سازمان را ندارد. آقاي راستي ولي نظرش اين بود كه وظيفه من اين است كه اگر جايي ديدم انحرافي ايجاد شد، جلوي آن را بگيرم و مثلا چنين كاري را انجام بدهيد و چنان كاري را انجام ندهيد. اين موضوع باعث شد، بهزاد نبوي در يكي از جلساتي كه هيات دولت خدمت امام ميرسيد روي نحوه حضور آيتالله راستي مطالبي خدمت امام ارايه كند.
- شخصي مانند آرمين هيچگاه تفكراتش از شريعتي و جريان روشنفكري ليبرال فاصله نگرفت. البته عقيده خود را خيلي اصلاح كرد. مثلا خيلي از مباني فكري و مطالعاتي شهيد مطهري را پذيرفته بود ولي اعتقاد من درباره اين گروه از اعضا اين است كه اينها نتوانستند از مباني روشنفكري ليبرالي فاصله بگيرند. همانطور كه ايراد مجاهدين خلق اين بود كه خود را مفسر قرآن ميدانستند و خودشان را فقيه ميدانستند ولي سواد تخصصي آن را نداشتند.
- شما وقتي هفتهنامه «عصر ما» (ارگان سازمان منحله مجاهدين انقلاب) را از زمان تاسيس در سال ٧١ تا زمان بسته شدنش ميخوانيد به راحتي درك ميكنيد كه محتواي اصلي آن مباني ليبرال دموكراسي و عدم اعتقاد به ولايت فقيه و عدم اعتقاد به حكومت ديني است. دقيقا مشكلي كه ما با حزب مشاركت داشتيم در همين مباني بود. حزب مشاركت دقيقا مشابه با سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي مباني ولايت فقيه را قبول نداشت. ما حرفمان با آنها اين نيست كه آقاي راستي را قبول نداشتند كه نداشتند؛ مشكل ما با آنها اين است كه اينها مباني امام و حوزه را قبول نداشتند.
- اينها تا آخرين لحظه كه آقاي راستي با جريانات انحرافي برخورد داشتند، با آقاي راستي مخالفت ميكردند. ايشان با جريان ميرحسين موسوي از ابتدا مخالف بود. در زمان رياستجمهوري آقاي هاشمي با برخي از تصميمات او كه منجر به تساهل فرهنگي ميشد، مخالف بود. با دولت آقاي خاتمي به خاطر اينكه اينها در مباحث فرهنگي مشي ليبرال دموكراسي را رواج ميدادند، مخالف بودند. بنابراين معلوم ميشود كه ايشان صاحب بصيرتي است كه اين انحرافات را به خوبي درك ميكرده و در برابر آنها موضعگيري ميكرده است.
- آقاي آرمين و بهزاد نبوي نظرشان را راجع به خطوطي كه امام گفتند، مشخص كنند. براي مثال نظرشان را راجع به ١٠ سرفصل صحبتهاي امام از جمله بحث ولايت فقيه، نشريات و آزادي مطبوعات، تبعيت از رهبري، مساله فلسطين، رابطه با امريكا و... بگويند.
- شما كه مدعي هستيد ما روي ذهن آقاي راستي رفتيم، بياييد نظرتان را با خط امام مقايسه كنيد. وقتي از خط امام صحبت ميكنند به خاطر فريب مخاطب است وگرنه اينها تبعيتي از خط امام نداشتند. خط امام در وصيتنامه سياسي حضرت امام مشخص است. بيايند در مورد تك تك سرفصلهاي اين وصيتنامه موضع خود را مشخص كنند تا معلوم شود چقدر با امام و خط امام، فاصله دارند.
- كسي كه در بند ٢٠٩ بوده، افتخار است چراكه با گروهكيها و تروريستها برخورد كرده است. اگر كسي امروز آن را انكار ميكند، ميخواهد بگويد من مخالف برخورد با منافقين بودم! البته ما خوشحال ميشويم كه امثال ايشان كه كمكي به انقلاب نكردند، صف خود را از انقلابيون جدا كنند ليكن بر خلاف ادعاي ايشان اتفاقا ايشان جزو بازجوهاي بند ٢٠٩ بودند حالا اگر پشيمان شدهاند مربوط به خودشان است.