صبح نو: بساط شب یلدا را جمع کنید!
روزنامه صبح نو نوشت: بخش عمدهای از وقت ما انسانهای معاصر مصروف به شرکت در مناسبتها و آیینها میشود. آین آیینها که اغلب هم شکل جشن دارند، معمولاً خود را منتسب به یک مناسبت تاریخی میسازند و سعی میکنند یک امر متشخص را با یک قوم فرهنگی متشخص یادآوری کنند و در این یادآوری، احتمالاً تداعی گر برخی از ارزشهای مشترک هم باشند.
اما این ظاهر کار یا ظاهر ادعا، باطنی هم دارد. باطن آن هم، چنان که صاحب این قلم بارها در یادداشتهای مختلف گفته است، بسط نسبتهای اقتصادی و غیراقتصادی «جامعه مصرفی» است. در جامعه مصرفی، مناسبتهای فرهنگی هم مانند کالا یا نشانههای اقتصادی مصرف میشوند تا از طریق این مصرف و به اندازه کم و کیف این مصرف، انسانها بتوانند جایگاه خود را در اجتماع بازیابی کنند. به همین خاطر است که اتفاق جدیدی رخ میدهد و آن اینکه غایتمندی فعالیتهای فرهنگی از بین میرود و این اتفاق جدید، یک امر حاشیهای نیست، بلکه یک اتفاق تاریخی است.
فعالیت فرهنگی همواره دارای غایاتی بودهاند و انسانها با مشارکت در این فعالیتها، از جمله آیینها و جشنها، این غایات را بازیابی، تکرار و تثبیت میکردند. نتیجه این تثبیت غایات، تحکیم دوباره معنای زندگی بود و این که مشخص شود ما چرا هستیم و چرا کنار هم هستیم و برای چه باید این باهم بودن را پاس بداریم.
گردهم آیی شب یلدا که مانند سایر مراسم باقی مانده از دوران ایران باستان، چندان جزئیات و حکمت آن شناخته شده نیست، احتمالاً مناسبتی دینی (زرتشتی) بوده است و باز هم مانند اغلب این مناسبتها، نسبتی هم با طبیعت و آثار آن بر زندگی انسان داشته است.
آن مناسبت هر چه که بوده است در دوره پهلوی که بنا بر پررنگ کردن و برجسته سازی مناسبتهای پیش از اسلام بوده، به صورت «کالبدی» تقویت میشود. در واقع عمده مناسبتهای غیرمذهبی تاریخی که ما امروز آنها را تجربه میکنیم، مناسبتهای مذهبی-طبیعی گذشتهاند که معنای خود را از دست دادهاند و به شکل یک «جشن کالبدی» در جامعه مصرفی درآمدهاند یا احیاناً متعلق پژوهشهای علاقه مندان به مطالعات فرهنگی قرار گرفتهاند.
چه در ایران و چه در سایر نقاط دنیا، مناسبتهایی که اینک به جشنهای کالبدی مبدل شدهاند، نسبتی در جامعه مصرفی یافتهاند و اقتضائات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خاص خود را دارند که بر اساس همین اقتضائات، جای خود را در سیاستگذاری ها مییابند. طی سالیان اخیر، جمهوری اسلامی در شکلی که شاید بتوان نام آن را نوعی «باستانگرایی آپولوژیستی» گذاشت، سعی میکند همین شکل کالبدی را به انفعالیترین وجه ممکن ترویج دهد یا در برابر جریانهای مروج این نوع جشنها، راهرا باز کند.
این عملکرد سیاسی، نشانگر ناآگاهی از بستر اقتصادی ایننوع برنامههاست. در واقع فرهنگ اقتصادی ما انسانهای این روزگار، اینمناسبتها را جز در باطن مصرف گرایانه نمیفهمد و سایر وجوه فرهنگی منضم شده به آن مانند صله رحم، ملاقات با دوستان، فراموشی غصهها و... هم در حاشیه آن قرار دارند.
حداقل ثمره این سیاست اعلام نشده یا میتوان گفت این «سیاست غریزی» این است که فرهنگ اقتصادی و بستر روابط اقتصادی جامعه، بیش از پیش تخریب و شکافهای اقتصادی و اجتماعی جامعه را تشدید میکند. در این فضا، ضمن تشویق به مصرف گرایی در سطحیترین و نازلترین شکل خود، همواره این حس را در طبقات فرودست جامعه تقویت میکنیم که آنها از بخش مهمی از مواهب جامعه محروم هستند و نتیجه این احساس هم این است که این طبقات، دچار عقدههای عمیق شوند و مهیای برخوردهای افراطی و مخرب در اشکال فردی و اجتماعی.
مشابه اتفاقی که برای یلدا رخ میدهد، در مناسبتهای دیگری هم رخ میدهد که باید سر فرصت به آنها پرداخت. به نظر میرسد جمهوری اسلامی لازم است سعی کند بهجای دمیدن بر آتش مصرف گرایی در این مناسبتها که هیچ آورده کلان اقتصادی و فرهنگی ندارد، راههایی را برای بازتفسیر این مناسبتها به شکل مناسبتهایی کوچک برای ارتقای فرهنگی و اجتماعی بیابد. ممکن است چنین اعتراض شود که اکنون هم با طرح شعارهایی مانند صله رحم و امثال آن همین هدف مد نظر قرار گرفته است؛ اما واقعیت بیرونی شب یلدا با چینش سفرههای رنگارنگ و هدیههای چشمگیر، این نیست.
سیاستگذاران این مناسبت که در درجهاول، در رسانهها هستند، باید سعی کنند یلدا را نه با نشانههای مصرفی، بلکه با نشانههای فرهنگی و اجتماعی برای بالارفتن سرمایههای اجتماعی و تقویت روابط فیمابین تعریف کنند. وجوهی از این مناسبت که امروز دیگر غیر قابل دفاع به نظر میرسند، رسم پرخوری و خریداری انبوهی از تنقلات و نیز اعطای هدیههای رنگارنگ و پر هزینه برای تازه عروسها و امثال آن است. در مقابل، میتوان یلدا را جشنی برای در کنار هم بودن به شکل خانوادگی و حتی الامکان با حضور بستگان و با حداقل مصرف معرفی کرد.