خودروسازی ایران تخریب خلاق میخواهد

این درست نیست که از ترس تحریمهای خروج احتمالی و عنقریب آمریکا از برجام و بحرانهای اقتصادی پیشرو، به حملهای پیشگیرانه به مشتریان و عبور از این دیوار کوتاه دست بزنیم.

الف) نظریه ارزش-کار: در این نظریه که میراث گرانقدر مارکس برای آدام اسمیت و اقتصاد کلاسیک است؛ قیمت تمامشدهی محصول، بهنحوی مستقیم ناشی از هزینههای خرجشده یا صرفشده در فرایند تولید است. بر این اساس، مدیران سایپا باید (این یک بایدِ بزرگ و حق ملت یا آنطور که آقای روحانی میپسندد حق شهروندی مردم است) به مردم پاسخ دهند که طی ماههای اخیر چه عاملی سبب افزایش هزینههای تولید شده. آیا افزایشی در میزان حقوق و دستمزد پرسنل و یا نیروی انسانی علت بوده است؟ کدام اتحادیه یا سندیکایی از کارمندان و کارگران صنعت خودروسازی آنچنان حمایت جانانهای کرده که توانسته این افزایش حقوق را ایجاد کند؟ تازه اگر چنین افزایشی در کار بوده باشد؛ تنها در یک بازار انحصاریِ غیررقابتی و نبود تشکلهای حامی حقوق کارگری است که کارفرما یا سرمایهدار، افزایش در میزان حقوق و دستمزد را از طریق، تعدیل نیروی انسانی، یا افزایش در قیمت تمامشدهی محصول جبران میکند، چون هیچ واهمهای از فروش محصول خود تحت قیمت جدید نخواهد داشت.
ب) نظریه پراکسیولوژیک : در این نظریه که برای نخستین بار توسط کارل منگر اقتصادان اتریشی مطرح شد؛ قیمت یک محصول را نه هزینههای تولید، بلکه ارزشهای حاکم بر ذهن مصرف کننده و یا هنجارهای مصرفیِ جامعه تعیین میکند. مثلن فرض کنید در مقطعی از سال و تحت تاثیر صنعت مد یا تبلیغات تلویزیونی، گرایش افراد به پوشیدن پالتوی پوست و یا خوردنِ دونات افزایش بیابد؛ در این حالت صرفنظر از اینکه هزینهها چقدر بوده؛ افراد برای خرید پالتو یا دونات صف بسته و ارزش مبادلاتیِ کالا را تا آنجا که از مصرف محصول موردنظر دلزده شوند ادامه خواهند داد.
ایرانیجماعت تنها از سر استیصال است که به خرید اتومبیل ایرانی تن داده و این بههیچوجه همچون پارهای کالاهای دیگر، یک مشکل یا معضل فرهنگی نیست. خرید اتومبیل با خرید آبمیوهگیری یا اجاق گاز یا هودِ آشپزخانه فرق میکند. اتومبیلهای ایرانی بههیچوجه نتوانستهاند متناسب با قیمت پرداختی بابت محصولات، رضایتمندی یا مطلوبیتی برای مشتریان ایجاد کنند.
اگر آشپزخانهام هود نداشته باشد درها و پنجرهها را باز میکنم؛ یا اگر فرزندم کیف و کفش چرم خواست سروته قضیه را با یک کیف ارزانقیمت، هم میآورم؛ اما وقتی دمای هوا رسیده به ۵۰ درجه و من ساکن زابل یا اهواز هستم؛ و خبری از اتوبوس شرکت واحد نیست یا اگر هست آنقدر فرسوده است که رغبت نمیکنم پا درونش بگذارم تکلیف چیست؟ اگر بهار است و فاصلهی خانه تا محل کار پیاده ۱۰ دقیقه است، اما اگر با دوچرخه بروم مضحکهی خاصوعام شده یا از کار بیکار میشوم؟ تکلیف چیست؟ باید دربرابر قیمت چندلاپهنای اتومبیل داخلی سر تعظیم فرود بیاورم. اگر استفاده از اتومبیل شخصی را حق خود میدانم، اما قدرت خریدم با ارزانترین اتومبیل ساخت داخل فرسنگها فاصله دارد تکلیف کدام است؟ بازهم باید کرنش کنم و خودروی گران تولید داخل را بخرم.
"حمایت بیدریغ دولتی" یا باید نصیب صنایع زیربنایی و گسترش کارآفرینی شود یا صنعت متعهدی که پس از چندین دهه با تلاش بیوقفهی علمی توسعهای و اجرایی توانسته باشد هم رضایت مصرفکنندهی داخلی را کسب کرده باشد و هم بازاری خارجی برای خود دستوپا. صنعت خودروسازی ایران هیچکدام از این دو ویژگی را ندارد. فرش ایران نیاز به حمایت دارد زعفران ایران چای ایران برنج ایران اسب اصیل ایرانی، پلنگ بینظیر و زیبای ایران، محیط زیست ایران، فرهنگ و دانشگاه ایران، شعر ایران، میراث باستانیاش، کارگر ایرانی و نه محصولات صنعتی که حتی نام بسیاریشان ایرانی نیست و نمیتواند باشد. صنعت خودروسازی ایران به گفتهی جوزف شومپیتر اقتصادان اتریشی به یک "تخریب خلاق" creative destruction نیاز دارد؛ و این خود مستلزم رفع انحصار است. رفع انحصار میتواند بهصورت تدریجی باشد طوری که این صنعت را که زمانی نماد تولید ملی بوده بهیکباره زمین نزند.
این درست نیست که از ترس تحریمهای خروج احتمالی و عنقریب آمریکا از برجام و بحرانهای اقتصادی پیشرو، به حملهای پیشگیرانه به مشتریان و عبور از این دیوار کوتاه دست بزنیم.