قتل در لالهزار

قاتلان میرزاعلی محمدخان تربیت و سیدعبدالرزاقخان بلافاصله به پارک اتابک رفته و از ستارخان امان خواستند. ستارخان در پاسخ آنها گفت: بمانید، ولی اگر دولت شما را خواست تحویل میدهم. مهدی بامداد نوشته است: «سیدعبدالرزاق خان در روز بمباران مجلس از مدافعان مجلس بود.

به گزارش دنیای اقتصاد، پدربزرگ مادری عبدالرزاق، حاجسیدمحمود صدیق الاشراف فرزند کوچک میرعلینقی لسانالملک از منشیان فتحعلیشاه قاجار بود. پدر وی میرعلیاکبر لاجوردی مردی ادیب و فاضل بود. او فرزند آقاسیدحسین لاجوردی از سادات قریه برزک کاشان بود. خاندانش بعد از قحطی سال ۱۲۸۸ قمری به سنندج هجرت کردند. آنجا میرعلیاکبر کسب علم و کمال کرد. بعدها میرعلیاکبر با عیالش و عبدالرزاق دو ماهه از سنندج به همدان کوچ کرد. میرعلیاکبر که حرفه عکاسی را در فرنگ آموخته بود، به پسرش عبدالرزاق هم آموزش داد. در نتیجه اولین شغل عبدالرزاق بعد از مرگ پدر عکاسی بود.
پس از مدتها عاقبت مظفرالدین شاه فرمان مشروطه را صادر کرد، مشروطهخواهان به نشانه قدردانی از وی، عبارت عدل مظفر را که جمع ابجد آن ماده تاریخ ۱۳۲۴ قمری، سال صدور فرمان است، برای سر در مجلس برگزیدند و ساخت پلاک فلزی عدل مظفر را به عبدالرزاق سپردند و او بهخوبی از عهده بر آمد و لوح را ساخت و روی آن را آب طلا داد (گویا به خط مرحوم محمدرضا کلهر است.) آن لوح در روز ۲۳ شوال ۱۳۲۴، بر سردر مجلس در عمارت بهارستان نصب شد.
احمد کسروی درباره وی در کتاب تاریخ مشروطه میگوید: «سیدعبدالرزاق که یکی از آزادی خواهان خونگرم تهران بود در روز بمباران در جنگ پا در میان داشت و سپس به استانبول رفت.» در بحبوحه جنگ مجلسیان و قزاقها، دارودسته معینالسلطان و برادرش مجدالدوله کارگاه مهرسازی و گراورسازی «دارالصناعه وطنیه» میرعبدالرزاق را تاراج کردند که او سالیانی چند برای برقراری آن خوندلها خورده بود.
پس از خروج از ایران عبدالرزاق از استانبول سر درآورد و به جمع مهاجران تبعیدی ایرانی پیوست. در این سفر با تقیزاده آشنا شد و به حزب دموکرات گرایش یافت. آقا میرجواد برادر تقیزاده در نامهای به تاریخ ۲۲ شوال ۱۳۲۶ به برادرش از احوال مهاجرین استانبول نوشت: «مهاجرین استانبول همهشان در فلاکت هستند.
یک سال پس از فتح تهران میرعبدالرزاق در خدمت حزب دموکرات بود و چاپ تعدادی کارت پستال از سران و شهدای مشروطه و تصویر مجلس شورا باید از فعالیتهای این دوره او باشد. این جوان تندرو به همراه علی محمدخان تربیت به حزب دموکرات پیوسته، فعالانه در این حزب حضور داشتند. در عرصه سیاست دو حزب اعتدال و دموکرات رقابت شدید داشتند که این رقابت به جنگ قدرت و متاسفانه به ترور و آدمکشی انجامید.
یحیی دولتآبادی آورده است: «به بهانه قتل آقا سیدعبدالله و قتل امینالملک... قتل ناگهانی میرزا علی محمدخان و میرزاعبدالرزاق خان همدانی... به دست مجاهدین سردار محیی به تلافی قتل آقا سیدعبدالله که به انقلابیون نسبت داده میشود.» تقیزاده از ترور خواهرزادهاش و عبدالرزاق برآشفت و نامهای به شیخ ابراهیم نوشت و استدعا کرد، در مجازات قاتلین آن دو جوان شهید بذل توجه و مساعی شود. قاتلان میرزاعلی محمدخان تربیت و سیدعبدالرزاقخان بلافاصله به پارک اتابک رفته و از ستارخان امان خواستند. ستارخان در پاسخ آنها گفت: بمانید، ولی اگر دولت شما را خواست تحویل میدهم. مهدی بامداد نوشته است: «سیدعبدالرزاق خان در روز بمباران مجلس از مدافعان مجلس بود.
اگر قاتلین شهیدین مسعودین میرزاعلی محمد خان و سیدعبدالرزاق بیقصاص نمیماندند، یگانه وطن پرست با ناموس صنیعالدوله وزیر مالیه کشته نمیشد. اگر جانیان میدیدند که خون ایرانی هدر نیست هرگز جرات قتل و جرح معاون و حاکم اصفهان را نمینمودند.»