هیولایی که خسته است!

هیولا، تا اینجا که چهار قسمت از آن توزیع شده، انتظارات را برآورده نکرده و جزو آثار درخشان کارنامه مهران مدیری نیست.

غالب تجربههای مهران مدیری به عنوان کارگردان در شبکه نمایش خانگی هم ناموفق بود و در مجموع هرگز نتوانست موفقیت آثار محبوب تلویزیونی او را تکرار کند. ویلای من، گنج مظفر، عطسه و شوخی کردم، در مقایسه با تجارب موفق مدیری در تلویزیون به شوخی تلخی میمانست. با این حال او در این میان استثنائی، چون قهوه تلخ را هم برای شبکه نمایش خانگی ساخت که به محبوبیت زیادی دست یافت و با کارهای درخشان تلویزیونی او برابری میکند. اما در کلیت و به نسبت سریالها و برنامههایی که مدیری برای تلویزیون و شبکه نمایش خانگی ساخت، این دومی قطعا جایگاه پایینتری دارد.
خود مدیری در ویژه برنامه نوروز ۹۳ و در شبکه سه سیما درباره تفاوت مدیومهای تلویزیون و شبکه نمایش خانگی و فعالیت در این دو گفته بود: «شبکه نمایش خانگی قابل مقایسه با تلویزیون نیست برای اینکه من یک مخاطب ۷۰میلیونی را با یک مخاطب سه میلیونی عوض کردم که این مرا در این سالها آزار داده است.»
گرچه هیولا تا همین چهار قسمت عرضه شده، به لحاظ کیفی و ساختاری، منجسمتر از آثار ناموفق مدیری در شبکه نمایش خانگی است و اثر قابل تحمل تری نسبت به آنها محسوب میشود، اما همچنان با کارهای موفق و محبوب تلویزیونی او فاصله زیادی دارد.
ما را به حال خود رها نکن!
حتما با «پایان باز» یا «پایان مبهم» آشنایی دارید که معمولا در فیلمهای هنری و روشنفکرانه و سینمای مدرن اتفاق میافتد و به جای تعیین تکلیف نهایی و قطعی شخصیتها، با باز گذاشتن ته فیلم و یک پایان باز یا مبهم، سرنوشت قصه به مخاطب سپرده میشود و در ذهن او ادامه پیدا میکند. یکی از استادان این شیوه در سینمای ایران و جهان، اصغر فرهادی است که تقریبا همیشه، مخاطب را در خماری گذاشته و به حال خود رها کرده تا سرنوشت قصه و شخصیتها را حدس بزند.
گرچه سریالهای بعدی مدیری در این شبکه به سرانجام رسید و دست کم در پخش و عرضه، رضایت مخاطبان را همراه داشت، اما این ترس برای همیشه در تماشاگران باقی است که نکند مدیری باز هم سریالی در شبکه نمایش خانگی بسازد که پایان نداشته باشد. یعنی کار به جایی رسیده که اگر هم سریال خوب و جذابی ساخته شود و در مخاطب ایجاد علاقه کند، ممکن است با «پایان نداشتن»، او را برای همیشه به حال خود رها کند! به قول آن ترانه احسان خواجه امیری از آقای مدیری خواهش میکنیم: «منو به حال من رها نکن.»
شتاب کن هوشنگ شتاب کن
یکی از مشکلات تقریبا همیشگی سریالهای مدیری این است که دیر راه میافتد و به اصطلاح دیر شروع و گرم میشود. احتمالا متوجه این ویژگی در دیگر آثار او هم شدهاید. احتمالا که علت را باید در متنها جستوجو کرد یا شاید نظر و نگاه خود مدیری که قصه و شخصیتها کمی دیر روی غلتک میافتند. اما آنچه اصول فیلمنامهنویسی و سریال سازی میگوید این است که پس از مختصری در باب معرفی فضا و شخصیتها، بلافاصله نمایه قصه هم به تماشاگر ارائه شود و او به سرعت دریابد که قرار است چه داستانی ببیند و موضوع از چه قرار است.
چه میکنه این اصلانی؟ چیه این بازیگر اصلا؟!
آن فرهاد اصلانی جوان و لاغراندام در روسری آبی را به یاد بیاورید. این بازیگر همانطور که در سالهای اخیر به لحاظ فیزیکی و وزنی تغییرمحسوسی نسبت به سالهای اولیه و حتی میانه حضورش در سینما و تلویزیون داشته، به لحاظ بازیگری هم پختهتر شده و حالا دیگر به وزنهای مهم تبدیل شده است. اصلانی مثل یک بازیگر همه چیز تمام است که میتواند خیال هر نویسنده و کارگردانی را بابت درآوردن تمام و کمال شخصیت راحت کند.
با این حال انتظار میرود نقش هوشنگ شرافت که کاراکتر اصلی قصه است، پررنگ و جلوه گر بماند و نه اینکه زیرسایه شخصیتهای دیگر همچون کامروا برود. این ویژگی مدیری است که عمدتا سعی میکند حتی در آثاری که نقش اصلی نیست هم مرد قدرتمند در سایه باشد. در حالی که در اثری مثل هیولا باید اجازه داد نقش هوشنگ و بازی خوب اصلانی بهخوبی دیده شود و در قصه و فیلمبرداری و بازی، زیر سیطره کامروا و سایه سنگین مدیری قرار نگیرد. در میان دیگر بازیگران سریال هم بازیهای خوب محمد بحرانی و سیما تیرانداز، در نقش زوجی نوکیسه و تازه به دوران رسیده، قابل اشاره است.
هایزنبرگ وطنی
پیمان قاسمخانی، نویسنده خوش ذوق و باهوش و فیلم و سریال بین است و علاقه اش به تلویزیون و سینمای جهان در آثارش نمود دارد. سادگی و معلم شیمی بودن هوشنگ شرافت، مخاطبان جدی سینمایی و تلویزیونی را بلافاصله یاد همین ویژگیها در والتر وایت، معلم شیمی سریال بریکینگ بد میاندازد. مسیری هم که قرار است هوشنگ طی کند، احتمالا مشابه راه و سرنوشت وایت باشد که تبدیل به هیولایی به نام هایزنبرگ شد. ضمن اینکه وایت، شاگرد تنبلی به نام جسی داشت که بعدا در کار خلاف، همدست و وردست معلمش میشود، اینجا در هیولا هم شرافت، شاگرد خنگی به نام هوشمند دارد که دستکم باب آشنایی معلم با پدر شیاد و خلافکارش را فراهم کرد.
جای خالی انصاری
همیشه در سالهای اخیر عادت داشتیم، سیامک انصاری را در کارهای مدیری ببینیم و این بازیگر تقریبا پای ثابت آثار این کارگردان بود. انصاری همیشه نقش شخصیتهای اتوکشیده و آدابدان و محترمی را در آثار مدیری بازی میکرد که در چنبره جامعه و آدمهای نابهنجار پیرامونش گرفتار میشد و کاری جز نگاه خیره به دوربین از دستش برنمیآمد. احتمالا اگر قرار بود نقشی برای انصاری در هیولا متصور باشیم، همین هوشنگ شرافت بود، اما این بازیگر در این کار با مدیری همکاری نمیکند و قرعه نقش اصلی به نام اصلانی افتاد.