پدر رومینا: عکس خصوصی دخترم با بهمن مرا قاتل کرد!

با آبروی خانواده ما در اینستاگرام بازی کرد آدمی که شرف و غیرت داشته باشد، این کار را نمیکند. رومینا خواستگارهای زیادی داشت.
به گزارش رکنا، اولین قرار ملاقات با رضا اشرفی پدر رومینا در زندان مرکزی رشت بود. مردی که وارد اتاق شد، لاغر اندام و در ظاهر آرام بود و در حالی که پاهایش را روی زمین سر میداد روی یک صندلی نشست و با صورت کشیده خود به زمین خیره شد.
خود را معرفی کنید؟
من، رضا اشرفی، متولد اول شهریورماه ۶۲ و کارگر مزرعه هستم. ۱۵ سال است که ازدواج کردهام.
اولین بار چه زمانی متوجه رابطه دخترت با بهمن خاوری شدی؟
یک نفر به من گفت ظرف ۲ تا ۳ روز دیگر دخترت فرار میکند؛ به خانه آمدم و گوشی دخترم را چک کردم متوجه شدم پیامی در این باره رد و بدل نشده است.
چه هنگام متوجه شدید رومینا فرار کرده است و بعد از آن چه کردید؟
یک هفته از شنیدن این که میخواهد فرار کند میگذشت؛ خرید کرده بودم، همسرم مریض احوال بود؛ شام گذاشتم و چهار نفری سر سفره نشستیم و شام خوردیم. بعد از آن هوس چای کردم؛ رومینا چای را حاضر کرد؛ در هنگام خوردن چای متوجه شدم ماده سفید رنگی ته استکان است؛ شک کردم؛ چای دوم را که خوردم گفتم بی مزه است؛ بعد از خوردن چای سوم؛ در همان وضعیت خوابم برد و از ساعت ۱۰ و نیم تا سه صبح خوابیدم. خانمم بیدارم کرد و گفت رومینا کجاست؟ رومینا در خانه نیست.
در خصوص این ادعا که در برخی رسانهها گفته شد رومینا در بازپرسی یا آگاهی گفته است که نزد خانوادهاش امنیت ندارد توضیح دهید.
من اصلا چیزی از جانب رومینا در این خصوص نشنیدم. آن جا فضا خیلی احساسی و عاطفی شد برعکس این حرفها را هم زد، وقتی به خانه باجناقم رفتیم خیلی صمیمیتر شده بودیم. بعد از ناهار از خانه باجناقم به سمت خانه حرکت کردیم. در مسیر خیلی مهربان بودیم و خودش هم تشکر کرد، هنگامی که رسیدیم کمی بعد، رومینا و برادرش خوابیدند؛ با خودم گفتم کاش نمیخوابید و با هم صحبت میکردیم. رابطهام با رومینا خوب بود. معمولا با او درد دل نمیکردم، اما با هم شوخی میکردیم.
بهمن خاوری را میشناختی؟ مشکلت با او چه بود؟
پارسال قبل از عید برای نزدیکانش بنایی کرده بودم. از همان اول از این پسر بدم میآمد؛ اصلا آدم خوبی نبود شما میتوانید از همه محل بپرسید به چه نامهایی مشهور بود اگر هم برای رومینا خواستگاری میآمد، مخالفت میکردم، اما بهمن اصلا خواستگاری نیامد.
از همسایهها که چه کاره است. من در آیینه میدیدم که یا باید در خانه این خانواده میماند و او را میفروختند یا این که یک ماهه فرار میکرد به بیابان. بهمن به رومینا گفته بود اگر با من نیایی، آبرویت را میبرم و پدر و مادرت را میکشم. این موضوع را رومینا به همسرم گفته بود.
چرا رومینا باید از بهمن بترسد؟
نمیدانم؛ باید موبایلش بررسی شود. من به بهمن گفتم اگر میخواهی دخترم را خوشبخت کنی چرا چنین تصاویری در اینستاگرام میگذاری؟ از مادر رومینا بپرسید، رومینا را مجبور میکردند در آن حالت از او عکس بگیرند.
احساس نمیکنی، چون دخترت کوچک بود اغفال شده بود و باید به او فرصت میدادی؟
میخواستم بهشتی کوچک برایش درست کنم.
پشیمانی؟ اگر زمان به عقب برمیگشت باز هم همین کار را میکردی؟
نه این کار را نمیکردم.
اگر مشکلی نداری درباره نحوه قتل توضیح بده؟
دو ضربه وارد کردم و بیرون رفتم.
روزی که تصویر دخترت را در اینستاگرام دیدی، چه حالی شدی؟
آن صحنه را که دیدم، اذیت شدم. دخترم را فریب داد. با آبروی خانواده ما در اینستاگرام بازی کرد آدمی که شرف و غیرت داشته باشد، این کار را نمیکند. رومینا خواستگارهای زیادی داشت.
به صورت شفاف بگو که علت قتل چه بود؟
چون رومینا با یک آدم ... فرار کرده بود از این موضوع آن موقع گذشتم، ولی بعد این اقدام، آن عکسها را در اینستاگرام گذاشته بودند.
چه کسی مقصر است؟
مقصر اصلی خودم هستم، چون من قتل را انجام دادم.
تا به حال مشکلی در زمینه روانی نداشتهای که به روان شناس مراجعه کنی؟
نه مشکلی نداشتم.
به عنوان حرف آخر چه چیزی برای گفتن داری؟
من نمیخواستم رومینا را تحت فشار بگذارم و میخواستم او آزاد باشد؛ من با حجابش مشکلی نداشتم اصراری نداشتم لباس خاصی بپوشد. هر لباسی میگفت دوست دارم همان را برایش میخریدم من رومینا را دوست داشتم، ولی عصبی شدم و الان زمان قابل بازگشت نیست.