نقد سریال «آقازاده»؛ کلاژی از کلیشههای ملالآور

بیشترین نقطه ضعف سریال «آقازاده»، اما در فیلمنامه آن به چشم میآید. فیلمنامهای که سنگ بنایش روی کلیشهها گذاشته شده است. کلیشههایی که هر روز و هر شب از طریق اخبار سراسری در اختیار مردم قرار میگیرند و از فرط تکرار، حالا دیگر عادی و پیش پا افتاده به نظر میرسد.
سریال پرهیاهوی «آقازاده» به پایان راه نزدیک شده و حالا بهتر و دقیقتر از قبل میتوان حاصل کار فیلمنامهنویس و تهیهکننده اثر (حامد عنقا) و کارگردان آن (بهرنگ توفیقی) را قضاوت و ارزیابی کرد.
روزنامه ایران در ادامه نوشت: سریالی که تبلیغات پیدرپی محیطی و رسانهای باعث بالا رفتن توقعات از آن شده بود، اما حقیقت این است که «آقازاده» نتوانست آنچنان که انتظار میرفت، رضایت مخاطبان خاص و عام سینما و تلویزیون را جلب کند.
بیشترین نقطه ضعف سریال «آقازاده»، اما در فیلمنامه آن به چشم میآید. فیلمنامهای که سنگ بنایش روی کلیشهها گذاشته شده است. کلیشههایی که هر روز و هر شب از طریق اخبار سراسری در اختیار مردم قرار میگیرند و از فرط تکرار، حالا دیگر عادی و پیش پا افتاده به نظر میرسد.
شاید اگر «آقازاده» چند سال پیش ساخته میشد، هر قسمتش میتوانست ساختارشکن و جنجالی به نظر برسد و موجب کنجکاویهای بیشتری شود، اما حالا به سان مرور خاطرات روزمره میماند. خاطراتی که تازه انگار تلطیف هم شدهاند و زهرشان به نوعی گرفته شده است.
در چنین شرایطی شخصیت پردازی بهتر و حسابشدهتر سریال میتوانست ضعفهای مشهود در قصهپردازی آن را پوشش دهد. بخصوص آن که سریال از شخصیتهای متعددی بهره میبرد که هرکدام به واسطه حضور بازیگری مطرح و شناخته شده، میتوانستند برگ برنده سریال باشند.
اما در کمال تعجب و تأسف، فیلمنامه سریال در زمینه شخصیتپردازی نیز از ضعفهای غیرقابلانکاری برخوردار است. ضعفهایی که از شخصیتهای اصلی و تأثیرگذار سریال شروع شده و دامنهاش به شخصیتهای فرعی آن نیز کشیده میشود. دو شخصیت اصلی سریال که به دو قطب مثبت و منفی تفکیک میشوند، تکلیفشان از ابتدا معلوم است. یکی سیاه مطلق است و دیگری سفید مثل برف.
در اینجا هیچ نشانی از شخصیتهای خاکستری که این همه در کتابها و کلاسهای فیلمنامهنویسی روی آن تأکید میشود، نیست. شخصیت نیما بحری (امیر آقایی) یک بزهکار جاهطلب و مفسد اقتصادی است که در خانهای لوکس، زندگی مدرنی را تجربه میکند و شخصیت حامد تهرانی (سینا مهراد) جوانی برآمده از یک زندگی سنتی است که سرش به کار خویش گرم است و در پاکی و درستکاریاش ذرهای تردید نیست.
تأکید مکرر و گل درشت سریال بر اتومبیلهای این دو نیز در راستای اثبات خوی اشرافیگری نیما و خصلت سادهزیستی حامد قرار دارد. این چنین است که لذت کشف از مخاطب گرفته شد و قصهای با شخصیتهایی که سرنوشتشان کم و بیش از پیش معلوم است در برابر دیدگان مخاطب قرار میگیرد.
از سویی دیگر اغلب شخصیتهای فرعی نیز از پرداخت مناسبی برخوردار نبوده و نمیتوانند باورپذیر باشند. در رأس این شخصیتهای فرعی، کاراکتر راضیه/مانلی (پردیس پورعابدینی) قرار دارد. شخصیتی که شاید میتوانست ناجی سریال لقب بگیرد اگر از پرداختی چنین سطحی برخوردار نبود. قضیه جذب و رشد او در جمع دوستان و نزدیکان نیما بحری، بیش از آن که دارای منطقی دراماتیک باشد، اسیر ظاهرسازیهاست و در خدمت جذابیت بخشی بصری به سریال قرار دارد. بدین ترتیب حتی قضیه عشق و علاقه ناگهانی راضیه به حامد نیز درنیامده و به این راحتیها به باور مخاطب نمینشیند.
شاید به جرأت بتوان گفت که اکثر قریب به اتفاق کاراکترهای سریال در حد تیپ باقی مانده و نتوانستهاند به شخصیتهایی دارای هویت تبدیل شوند. از تینا (نیکی کریمی) گرفته تا وکیل (بهرامی- امین حیایی) و حتی وزیر (امیر بحری- مهدی سلطانی). برای همین است که حتی قتل و از پیشرو برداشتن بیرحمانه آنها نیز احساسات بیننده را قلقلک نمیدهد. به عنوان مثال وقتی نوذر (روزبه معینی) برای حامد از خاطرات مشترک گذشتهشان با راضیه میگوید و قاعدتاً باید داغ مخاطب تازه شود و با این دو همذاتپنداری کند، احساس خاصی در مخاطب برانگیخته نمیشود.
در این میان اصرار سازندگان اثر بر استفاده از جامپهای روایی و فلاشبکها و فلاش فورواردهای متعدد، هر چند که شکل و شمایلی متفاوت و تازه به سریال میبخشد، ولی آشکارا نه تنها امتیازی برای چنین اثری محسوب نمیشود بلکه در بسیاری لحظات، تکرار مکررات است و مخاطب باهوش و کنجکاو را خسته و دلزده میکند. مخاطبی که به نظر میرسد بسیار جلوتر و آگاهتر از روایتهایی این چنینی قرار دارد و نمیتوان او را به ضرب و زور بازی چشمگیر فلان بازیگر، فریفت!