امام خمینی در سیام بهمن ماه سال ۶۲، ماموریت مهمی به آیت الله هاشمی رفسنجانی دادند.
در سیام بهمن سال ۶۲، امام خمینی در حکمی مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی را به فرماندهی عملیات والفجر منصوب کردند.
به گزارش جماران، متن حکم امام در ادامه آمده است:
«بسم اللّه الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقای هاشمی رفسنجانی ایّده اللّه تعالی
جنابعالی را به سمت فرماندهی دنبالۀ عملیات والفجر [۱]نصب کردم. توفیق و پیروزی قوای اسلام را بر کفر از خداوند تعالی خواستارم.
۳۰ بهمن ۱۳۶۲
روح اللّه الموسوی الخمینی»
صحیفه امام؛ ج ۱۸، ص ۲۵۵،
۱ – آقای هاشمی رفسنجانی در خاطراتی که دربارۀ این عملیات نوشته و در اوایل آذرماه ۱۳۷۴ در روزنامهها به چاپ رسید، به موارد مختلفی از جمله دیدار با امام خمینی قبل از عزیمت به منطقه عملیاتی، و قرائت دعای سفر توسط امام، اشاره دارد. ایشان پیش از عزیمت به سفر خوزستان به منظور فرماندهی عملیات، وصیتنامۀ خود را نوشته است. متن این وصیتنامه در مطبوعات آذرماه ۷۴ به چاپ رسید.
سه ماه از عملیات ناموفق والفجر مقدماتی میگذشت که عملیاتی دیگری با نام والفجر یک در منطقه شمال غربی فکه تا بلندیهای حمرین طراحی شد و ساعت ۲۲ و ۱۰ دقیقه بیستم فروردین ماه سال ۱۳۶۲ با رمز یا الله - یا الله - یا الله با حمله یگانهای سپاه و ارتش و با فرماندهی سرلشکر شهید علی صیاد شیرازی که آن موقع فرماندهی نیروی زمینی ارتش را بر عهده داشت، آغاز شد.
بر خلاف همه عملیاتهایی که از زمان عملیات ثامن الائمه (ع) که به شکست حصر آبادان انجامید تا آغاز این عملیات، قوای خودی برای در هم شکستن خطوط دفاعی دشمن و گرفتن فرصت از آنها از تاریکی شب و ساعتهای استراحت آنان استفاده میکردند، اما این بار روش هجومی خود را در پوشش آتش پیاده کردند بنا بر این عملیات والفجر یک با اجرای آتش گسترده توپخانه شروع و حدود ۶۰ هزار گلوله توپ بر مواضع دشمن ریخته شد.
بیشتر منطقه عملیاتی از تپههای ماهور تشکیل شده بود و بیشترین بلندی آن از ۱۸۰ متر تجاوز نمیکرد. قرارگاه خاتم الانبیا (ص) عملیات را از دو محور شمالی و جنوبی به فرماندهی قرارگاه کربلا در جناح راست و قرارگاه نجف در جناح چپ پیش میبرد.
نیروهای شرکت کننده در این عملیات ۳۰ گردان از نیروی زمینی ارتش (در قالب دو لشکر، سه تیپ و یک گردان) و ۸۰ گردان از سپاه پاسداران (در قالب هشت لشکر) بودند که از ابتدای عملیات تا سحرگاه روز بعد و تا اعلام دستور توقف عملیات کار به خوبی پیش رفت. تا پایان روز ششم عملیات، نیروهای بعثی بارها پاتک زدند و چندین بار بلندیها میان طرفین دست به دست شد، اما رزمندگان اسلام توانستند اهداف به دست آمده را تثبیت کنند و حالت پدافندی داشته باشند.
در پایان این عملیات ۶ هزار و ۷۵۰ نفر از نیروهای بعثی کشته، زخمی و اسیر شدند؛ ۹۸ دستگاه تانک و نفربر زرهی منهدم، پنج فروند هلی کوپتر و سه واحد ۵۵۰ نفری جیش الشعبی، سه گردان کماندویی و ۴ گردان مکانیزه آسیب دید و بخشی از بلندیهای حمرین، چندین روستا در حاشیه رودخانه دویرج و پاسگاه مرزی پیچ انگیزه آزاد شد که در مجموع ۱۵۰ کیلومتر وسعت را در بر میگرفت. با این حال عملیات والفجر یک عملیات موفقی نبود.
رسم فرماندهان بر این بود که بعد از هر عملیات فارغ از موفقیت یاعدم موفقیت دور هم جمع میشدند و در جلسههای متعددی بدون هیچ ترس و واهمهای نقاط قوت و ضعف آن را مورد ارزیابی قرار میدادند.
پس از پایان این عملیات همین اتفاق افتاد و دور هم جمع شدند. جلسه با ارائه گزارشی از عملیات و کاستیهای آن به وسیله فرماندهان قرارگاه کربلا (احمد کاظمی و سرهنگ سلیمانجاه) آغاز شد.
شهید احمد کاظمی مهمترین مسائل قرارگاههای عملیاتی تحت امر قرارگاه کربلا را چنین عنوان کرد: «در مرحله اول این عملیات، کربلای۱ و ۴ در خط ۱۳۹ الحاق داشتند، اما فرماندهی آنها از این جریان اطلاع نداشتند و تقریباً کنترل این عملیات از دست فرماندهی کربلای۴ خارج شده بود، به طوری که نیروها از مسیر اصلی منحرف شده و در عمق منطقه، یک قرارگاه دشمن را منهدم کردند، اما منطقه را پاکسازی نکرده بودند. این نیروها خط مقدم دشمن را در ۴۵ دقیقه گرفتند.
چون نیروهای قرارگاه کربلای ۲ کم بود، با ناباوری وارد عملیات شدند و با این حساب تپه ۱۷۵ و خاکریز سوم دشمن را هم گرفتند، اما کم کم دشمن خاکریز سوم را از ما گرفته و درحال عقب نشینی هستیم که بیشتر نارساییها از جانب دو گردان ادغامی بود. فرماندهی کربلای ۵، که تنها قرارگاهی بود که اسیر گرفت، میگویند ما ارتفاع ۱۲۹ را گرفتیم و خود اسرا میگفتند که عمق میدان مین به بیش از هزار متر میرسید.
فرماندهان میگویند که ما محور کم داشتیم و نتوانستیم سازمان دشمن را از بین ببریم. زمان شروع عملیات هم دیر بود و ما باید عملیات را ساعت هفت بعدازظهر شروع میکردیم… در کل قرارگاه حدود ۳۵۰ نفر مفقود از سپاه و ۲۵ نفر از ارتش داشتیم.»
حال نوبت سرهنگ سلیمانجاه بود تا درباره مشکلات قرارگاههای کربلای ۱ و کربلای ۴ در جناح راست عملیات قرارگاه کربلا سخن بگوید. او گفت: «ازجمله مشکلات ما دیر پای کار آمدن قرارگاه کربلای ۴ بود، تا حدی که تانکهای این قرارگاه شب عملیات به منطقه آمدند و حتی آمدن تانکهای این قرارگاه در شب عملیات باعث پاره شدن سیمها و قطع ارتباط قرارگاه کربلای ۴ با کربلای۱ شد.»
فرمانده لشکر ۲۱ حمزه مشکل ادغام نیروهای ارتش و سپاه در قرارگاه کربلای ۴ را اینگونه برشمرد: «ازجمله نواقص بسیار عمده این قرارگاه، ادغام دیرهنگام دو یگان کربلای ۴ (لشکر۱۴ امام حسین (ع) از سپاه و تیپ ۲ لشکر۷۷ خراسان از ارتش) بود که باعث بروز مشکلات زیادی شد. ضمن آنکه وقتی دو گردان با هم ادغام شدند استعداد گردانهای ادغامی حدود ۸۰۰ نفر شد که کنترل آن توسط یک فرمانده گردان عملاً امکانپذیر نبود.»
وی درباره پیوستن نیروهای دو قرارگاه کربلای ۱ و ۴ که از مشکلات حین عملیات بود و شهید کاظمی نیز به آن اشاره کرد، گفت: «الحاق چند نفر نیروی گم شده با هم را نمیتوانیم الحاق دو یگان بنامیم.»
سلیمانجاه به مشکل دیگری اشاره کرد و گفت: «دشمن با کمینهایش در مقابل ما یک خط تشکیل داد و تانکهایش را از دسترس نیروهای ما دور نگه داشت و ما با حجم بالای نقل و انتقالات، دشمن را هوشیار کردیم.»
گزارش فرماندهای قرارگاه کربلا که به پایان رسید نوبت فرماندهان قرارگاه نجف رسید تا مشکلات را مطرح کنند. سرهنگ منوچهر دژکام، فرمانده قرارگاه نجف (ارتش) درباره عملیات یگانهای این قرارگاه و مشکلات موجود گفت: «باید در تاریخ ثبت بشود که ما از چه موانعی عبور کردیم، خصوصاً اینکه دشمن از تک ما کاملاً اطلاع داشت به طوری که یک اسیر میگفت ساعت ۱۰ شب به ما اطلاع دادند که ایرانیها ساعت ۱۱ شب حمله خواهند کرد.»
و سپس شروع به بیان اشکالات موجود در عملیات کرد و آنها را اینگونه برشمرد:
۱. ضعف فرماندهی در کلیه سطوح؛
۲. ضعف تشکیلات؛
۳. ضعف تجهیزات و کمبود آن؛
۴. ضعف آموزش و اطلاعات؛
۵. نبود تبادل اطلاعات بین سپاه و ارتش؛
۶. دور بودن فرماندهان یگانهای ادغامی از یکدیگر؛
۷. آتش شدید دشمن در تمام ساعات عملیات؛
۸. تجمع نیروهای خودی و افزایش تلفات؛
۹. تک در تاریکی شب با وجود موانع بسیار زیاد؛
۱۰. عدم تخلیه سریع شهدا و مجروحان؛
۱۱. ضعف در توجیه نیروهای عملکننده؛
۱۲. کمبود کادر و نیروهای کارآزموده؛
۱۳. نداشتن پشتیبانی نزدیک هوایی؛
۱۴. برتری آتش پشتیبانی قرارگاه کربلا به جای قرارگاه نجف؛
۱۵. توجیه نبودن نیروها و فرماندهان به زمین عملیات؛
۱۶. کامل نبودن آموزش برخی نیروهای بسیج و فرماندهان گردانها.»
حال نوبت شهید همت، فرمانده دیگر قرارگاه نجف است تا مشکلات عملیات را بیان کند. او آتش شدید دشمن، نبود نور ماه، آموزش ضعیف نیروها و ضعف در ارتباط فرماندهی با نیروها ذکر کرد و عریض بودن معابر و حجم آتش توپخانه خودی در مقایسه با عملیاتهای گذشته را از جمله نقاط قوت عملکرد نیروهای خودی دانست.
شهید صیاد شیرازی سختیها و مشکلات عملیات و درس گرفتن از آن را اینگونه بیان کرد: ««ما بعد از عملیات رمضان کم کم طعم شکست را چشیدهایم و این لطف خداست که ما در این بین به نقاط ضعف خود پی برده ایم، ولی باید بدانیم که این در گرماگرم عملیات است و یقیناً مضراتی دارد که باید جلو آن را بگیریم و در آینده این شکست را بررسی کنیم.»
غلامعلی رشید نیز گفت: «دیشب تلویزیون عراق منطقه را نشان داده و جنازههای ما را هم نشان داده، مردم میپرسند قضیه چه بوده؟».
سخنان فرماندهان عملیات در این جلسه نشان از ناکامی داشت که باید جبران میشد.