محمد ماکویی؛ بالاخره سرنوشت "رزیتا قبادی" هم به عاقبت "عادل فردوسیپور" گره خورد و مجری برنامه جنجالی شب یلدا (با مجری جنجالی برنامه شب یلدا فرق دارد!) هم از سازمان صدا و سیما "رفتنی" گردید.
اگر بخواهیم انصاف به خرج دهیم باید بپذیریم که ماجرای ممنوعالکاری "عادل فردوسی پور" با داستان اخراج (این روزها به آن تعدیل میگویند؟!) "رزیتا قبادی" توفیری اساسی دارد.
فوتبالیها خوب میدانند که "عادل فردوسیپور" بیش از آنکه مجری اوامر مسئولین رده بالای سازمان باشد، تهیه کنندهای که کار خودش را میکرد محسوب میشد. این تهیه کننده، مجری و گزارشگر خوب مردمی نه تنها گاه به گاه حرفهایی که مورد تایید مسئولین و دست اندرکاران بالادستی سازمان نبودند را بر زبان میآورد، بلکه هر چند وقت یکبار شیطنت کرده و از میهمانانی که مشاهده جمال آنها هم، کمالات ایشان پیشکش!، بینندگان عزیز را از تعجب بر جای میخکوب میکرد، جهت حضور در برنامه ۹۰ دعوت به عمل میآورد.
اما داستان رزیتا قبادی کاملا فرق دارد. این مجری، اصلا و ابدا حرفی که خوشایند مسئولین نباشد را بر زبان نیاورد و چوب میهمانی را خورد که یک کلمه مگو را در زمان و مکان نامناسب بر زبان آورده بود.
مجری حرف گوش کن سازمان به راحتی اشتباه میهمان را تصحیح کرده و در عوض او و به نمایندگی از سازمان، به گفته خویش، سه بار از مردم خوب کشور عذر خواهی نمود.
با این حساب، مجری برنامه جنجالی چه باید میکرد که نکرد و چرا مسئولین و دست اندرکاران سازمان ترجیح دادند به فعالیت وی در استودیو خاتمه دهند؟
قبل از دادن پاسخ این سوال شاید بد نباشد باز هم به خاطره بازی روی آورده و داستانی از دوران خامی و جوانی خود را آویزه چشمهای خوانندگان محترم گردانم:
در شرکتی کار میکردم که در آن آبم با آب آقای مدیر عامل توی یک جو نمیرفت. درست است که آن موقعها هم همانند امروز آدم شر و سرکشی نبودم، اما همین که بسیاری از کارها را متعاقب ادای "قبول ندارم، اما، چون شما میفرمایید؛ چشم! " به انجام میرسانیدم، آقای مدیر عامل را مجاب میکردم که سر و صورت و چشم و دماغ و گوش و ابرو را، به نشانه کمال ناراحتی، حسابی کج و کوله نماید!
واکنش آقای مدیر عامل کاملا طبیعی و منطقی بود، زیرا او خوب میدانست جواب من مسئولیت و عواقب تصمیمات اتخاذ شده را متوجه وی کرده و این نگارنده خواهد بود که در هنگام در آمدن گند یک قضیه میتواند تمام اعضا و جوارح خویشتن، از جمله قلب و مغز، را با بیان "من که گفته بودم" از کل ماجرا کنار بکشد.
رابطه کج دار و مریزی من و آقای مدیر عامل، با توجه به سمت نسبتا مهمی که داشتم، ادامه پیدا کرد تا اینکه همکاری گرامی از گرد راه رسید و خیلی زود همانی که مدیر عامل آرزویش را داشت و در خواب هم او را نمیدید از آب در آمد.
همکار جدید نه تنها عادت داشت "چشم ها" را پایین انداخته و آنها را بی مقدمه و موخره بر زبان آورد، بلکه با شناختی که از خلق و خو و ویژگیهای شخصیتی مدیر عامل و سیاستهای سازمانی او به دست آورد قادر گشت دلخواستهها و مغز گفتههای بالاترین مقام شرکت را بدون نیاز به جاری شدن آنها از سر زبان اجرایی نماید.
بعدها که آقای همکار، قائم مقام شرکت شده و خیلیها را وادار کرد که میزان سواد و معلومات یا تجربه کاری وی را متناسب با سمت اهدایی ندانند، چند نفری هم یافت شدند که، وفق تجربه و موهایی که در آسیاب سپید نکرده بودند، متوجه شوند پذیرش مسئولیتها و عواقب تصمیماتی که علی القاعده باید گریبان مدیر عامل را بگیرد باعث شده یکی از پرسنل تازه وارد، یک شبه ره صد ساله را طی نماید.
حکایت بالا بسیار به ماجرای این روزهای صدا و سیما شبیه است.
صدا و سیمای این روزها بیشتر از هر چیز مجریانی را میپسندد که خود را در عوض تهیه کننده جا زده و دستورالعملهای سازمانی را به جز رهنمودها و توصیههای خود به خورد بینندگان گرامی ندهند.
با چنین رویکردی، نه تنها سازمان از اظهار نظرهایی در مایههای "آنها نوشتند و من خواندم" خوشش نمیآید، بلکه مجری خانمی که حرکات وی میهمان برنامه را مجاب به بر زبان آوردن کلمه "رقص" میکند را هم کاملا غیر مطلوب ارزیابی میکند.
از نظر سازمان یک مجری برنامه باید آنقدر توانا و کاربلد باشد که حتی در صورت ادای کلمه رقص توسط میهمان، در جا واکنش نشان دهد و با نشانیدن مدعو در جای خود مردم خوب کشور را مطلع سازد که عذرخواهی صورت گرفته خود جوش و کاملا وفق تمایل شخصی بوده است.
کوتاه سخن اینکه اگر مجری برنامه شب یلدا در حضور میهمان یک بار از مردم خوب کشور عذرخواهی میکرد، سازمان را بیش از این خوشحال میکرد که در روز بعد سه بار دست به عذر خواهی زده و بینندگان را مطلع "ازش خواستند که عذر خواهی کند!" گرداند.
شاید مطالب بالا نشان دهنده اینکه چرا مجریان صدا و سیما دستمزد خوب میگیرند هم باشد. بخشی از این دستمزد خوب، قطعا، به این دلیل پرداخت میشود که مجریان را متوجه نماید در موارد ضروری باید پیشمرگ و جان فدای مسئولین و متصدیان بالا دستی بوده و در عوض "من که یک مجری ساده بیشتر نیستم!"، "خودم کردم که لعنت بر خودم باد" و "لعنت بر دهان میهمانی که بی موقع باز شود" را حرف دلی که باید بینندگان و شنوندگان گرامی از آنها کاملا سر در بیاورند، به حساب آورند!