عباس عبدی روزنامه نگار و تحلیلگر در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: بعید میدانم از زمانی که انتخابات به عنوان یک شیوه برای برگزیدن صاحبان قدرت به رسمیت و مطلوب شناخته شده، در هیچ جامعهای و تا امروز نمونهای داشته باشیم که تا یک ماه مانده به انتخابات همچنان نامزدهای اصلی معلوم نباشند. در ایران نیز اگر از سال ۱۳۷۶ به این سو را که نگاه کنیم، تقریبا ۶ ماه یا حداقل ۳ ماه پیش از انتخابات فعالیتهای جدی شروع میشد و مردم در جریان نگاههای انتخاباتی قرار میگرفتند.
بهطور قطع این تاخیر ناشی از حجب و حیا و قدرتطلب نبودن افراد نیست که میدانیم این ارزشها دیگر فروشندهای ندارد، حتی اگر خریدار داشته باشد. علت ماجرا را باید در شکلگیری نوعی از اختلال سیاست در عرصه عمومی ایران دانست. احزاب و گروههای اسم و رسمدار به حاشیه رانده شدهاند، همه مدعی حضور مستقل در انتخابات هستند، شکلگیری احزاب و گروههای جدید نیز مشکل است، در نتیجه افراد به صفت شخصی و منفرد وارد میدان میشوند.
کسانی که طی ۸ سال گذشته، یا شناخته نبودهاند، یا جز در موارد اندکی فعالیت سیاسی نکردهاند و کارنامه آنان چه به لحاظ شخصی و چه به لحاظ جمعی قابل ارزیابی و نقد نیست و حتی خودشان نیز درک دقیقی از جامعه ندارند، از جملاتی که هنگام ثبتنام گفتند معلوم است. این وضعیت موجب میشود که شعارها و برنامههایی که ارایه میکنند، بسیار صوری باشد. برنامههایی که گویی از روی متون سیاستهای کلی نظام کپی شده است.
شعارها و ارزشها و اهداف خوب که از یک سو در تضاد باهم هستند و از سوی دیگر توجهی به مقدمات لازم برای تحقق آن ندارند. برنامههایی که همه مشکلات ریز و درشت کشور را لیست میکند و در چشم به هم زدنی آنها را به دست با کفایت آقای نامزد انتخاباتی حل میکند. بگذریم. بهرغم این مشکل که بسیار مهم است، ولی موقتا آن را نادیده میگیریم و از هر کس که نامزد انتخابات میشود، این انتظار وجود دارد که به چند پرسش مشخص پاسخ دهد.
اول از همه اینکه چگونه میخواهد امید و اعتماد از دست رفته را میان مردم زنده کند؟ بدون امید به آینده و جلب اعتماد به کارگزاران، هیچ مسالهای حل نخواهد شد. هر انتخاباتی که بتواند این دو مولفه را بهبود بخشد، بهطور طبیعی انرژی خوبی را به موتور جامعه تزریق کرده است. همین انرژی مردم و حکومت را راهبری میکند، به شرطی که حفظ شود. انرژی ناشی از انتخابات در سال ۱۳۹۶ زیاد بود، ولی به سرعت و به دلیل حوادث دیماه آن سال تخلیه شد. شاید پاسخ دهند که از طریق وعدهها و اثبات اینکه میتوانیم امید و اعتماد را زنده کنیم. پس بهتر است به وعدهها بپردازیم. اولین پرسش درباره دو موضوع مرتبط باهم است. تورم و سطح درآمدها. بودجه امسال بهشدت تورمی است.
سرجمع تورم سه سال گذشته، از ۱۳۹۷ تا ۱۴۰۰، معادل حدود ۱۳۳ درصد رشد قیمتها بوده که اگر وضعیت فعلی ادامه یابد، این رقم در پایان سال به ۲۲۰ درصد میرسد و این بالاترین نرخ تورم طی چهار سال متوالی است. راهحل مشخص شما برای کاهش تورم چیست و چگونه میتوان اطمینان داشت که محقق میشود؟ حرفهای کلی زدن بیفایده است. به علاوه چگونه میتوان با کنترل تورم، درآمد مردم را آن اندازه زیاد کرد که امیدوار شوند؟ کنترل تورم خوب است ولی افزایش درآمد نیز ضروری است. پرسش دوم که مهم است، مساله تولید است. تولید را چگونه میخواهید حل کنید؟ در همین ۵ سال حدود ۱۵ درصد از سرانه درآمد مردم ایران کاسته شده است. این کاهش برای مردم فقیر و کمدرآمد بیشتر است.
طی دو سال جمعیت زیر خط فقر از ۱۵ درصد به ۳۰ درصد افزایش یافته است. حل این مسائل بدون تامین سرمایه ممکن نیست. سرمایه از کجا میآورید؟ بدون حل روابط خارجی چگونه میخواهید مساله فقدان سرمایه را حل کنید؟ لطفا شعارهای پوچ ندهید. مردم به اندازه کافی بدبین شدهاند.
مقدم بر اینها، چگونه میخواهید شکافهای مدیریتی را در داخل ساختار قدرت حل کنید؟ با این همه تنش غیرممکن است که مسائل کشور را بتوان مدیریت کرد. بیکاری را چه خواهید کرد؟ لطفا بهصورت کلی نگویید که چنین و چنان میکنیم. باید مساله سرمایهگذاری را حل کرد.
در دوره احمدینژاد که آن میزان سرمایه بزرگ بود به علت سوءمدیریت، وضعیت اشتغال بسیار اسفناک شد و در نهایت در کل ۸ سال وی به جز تعداد معدودی به مشاغل کشور اضافه نشد. شما چگونه میخواهید حل کنید. آمدن داخل ساختمان پاستور شاید سهل و ساده به نظر برسد، ولی پاسخ به این پرسشها خیلی سخت است. لطفا دقت کنید.