غلامشاه منطقیار؛ منزلت اجتماعی و خانوادگی افراد اعم از زنان و مردان در مرحله اول از تقسیم کار صورت گرفته در جامعه پیروی میکند. در اینجا ابتدا اهمیت تقسیم کار در تعیین منزلت اجتماعی افراد انسانی – زنان و مردان- توضیح داده میشود و در مرحله دوم منزلت زنان در نظام تقسیم کار سنت و به خصوص نظام امارت طالبان – در صورت پیروزی- به بحث گرفته میشود.
دو نوع تقسیم کار متفاوت را میتوان شناسایی کرد. تقسیمکار طبیعی و تقسیم کار غیرطبیعی. بر اساس تقسیمکار طبیعی انتظاراتی به تناسب احوالات فزیکی، روانی، فکری و ... افراد به وجود میآید. کارکردها و وظایفی به افراد سپرده میشود که توانای انجام توسط آن افراد با توجه به ملاحظات جسمی و روانی فرد دیده میشود. این یک نوع تقسیمکار غیرارادی است و به حکم طبیعت صورت میگیرد. تقسیمکار طبیعی هرچند خارج از دایره اراده افراد صورت میگیرد، ولی تا اندازه زیاد عادلانه است و انجام کار را راحت میسازد.
تقسیم کار به صورت غیرطبیعی به اثر انتخاب طبیعت صورت نمیگیرد بلکه این نوع تقسیم وظیفه بر اساس توافق و یا به صورت یکجانبه و اجباری صورت میگیرد. طبق تقسیمکار طبیعی، در حوزه کار و وظیفه انتظاراتی از زنان به وجود آید که تناسب کار آنها را با احوالات جسمی و روحی شان مورد توجه قرار دهد.
در خانواده، جامعه و به صورت خاص محیط کار نباید از زنان کاری بیتناسب با طبیعت آنها درخواست شود؛ و انتظار کار بیتناسب با طبیعت آنها احمقانه است. در این تقسیم کار، اموری خاصی به زنان محول میشود. مثلا: باردار شدن و شیردهی و حمل جنین به حکم طبیعت به زنان داده شده است.
شکل دوم تقسیم کار مبتنی بر توافق و یا یکجانبه_ اجباری است. روی هریک از آنها به صورت جداگانه تمرکز میکنیم.
به غیر از وظایفی که به حکم طبیعت توزیع شده است بسیاری از فعالیتهای عملی و فکری در خانواده و جامعه وجود دارد که انجام آن به هیچ فرد خاصی سپرده نشده است، موضوع بنیادی این است که در این صورت این کارها را چه کسی باید انجام دهد. در این قسمت به دو وضعیت متفاوت برمیخوریم. اینکه آیا مبنای تقسیمکار رضایت و توافق باشد یا اجبار و دستور؛ و همچنین میان دو دسته از کارها را باید تفاوت قایل شد. کارهایی که تقسیم آن با قانون طبیعی سازگاری دارد و کارهای که بر اساس قانون طبیعی به فردی اختصاص داده نشده است. این قسمت از کارها ماهیت شناور دارد و زنان و مردان هرکدام قادر به انجام آن هستند.
در صورتی که اساس را بر توافق بگذاریم تقسیمکار ابتدا؛ به گونهای صورت گیرد که سپردن کار به کارگر با تقسیمکار طبیعی همخوانی داشته باشد. در اینجا نیاز است ابتدا جنس و ماهیت آن کار تحلیل و شناسایی شود در مرحله بعد سنجیده شود که تا چه اندازه با طبیعت انجام دهندهکار سازگاری دارد.
مثلا تصور کنید دو فرد با قد متفاوت زیر درخت میوهای قرار دارند و میخواهند میوهای که روی شاخهی درخت آویزان شده است بردارند. فرد قد کوتاه میخواهد میوه را بردارد، دستش به میوه نمیرسد و از دوست خود میخواهد میوه را بچیند، فرد قد بلند راحت میوه را برمیدارد.
در این مثال گرفتن میوهای که روی شاخهی زیرین درخت آویزان بود به حکم قانون طبیعی به فرد قد بلند سپرده شد. دوم؛ در حالتی که نیاز نیست کار بر اساس فرمول تقسیم کار طبیعی به فرد واگذار شود و هرکس قادر به انجام آن است، باید تلاش شود در توزیع کار حداکثر رضایت افراد در شعاع آگاهی و در فضای فاقد اجبار بدست آید.
در صورتی که مبنای توزیع کار دستوری و اجباری باشد جامعه به دو دسته قوی و ضعیف تقسیم میشود. قویها حکمرانی میکنند و ضعیفان پیروی. متاسفانه تاریخ نشان میدهد که آن قسمت از فعالیتها که خارج از تقسیم کار طبیعی هستند، بر اساس یک تقسیم ناعادلانه و مبتنی بر اجبار صورت گرفته است.
اگر مبنا را بر تفاوت جسمی و اندامی زن و مرد _ حد اقل در طول تاریخ مکتوب بشر_ بگذاریم، مردان با استفاده از قدرت بازوی خود به تقسیم کار یکجانبه پرداخته است و به رضایت و یا نسبتسنجی کار با وضعیت طبیعی زنان توجهی نشده است. به مرور این شیوه تقسیم کار یکجانبه تبدیل به یک سنت گردیده است.
بر اساس نظام سنت تقسیمکار مبتنی بر یکجانبهگرایی و مردسالاری است. در این حالت بیشترین قسمت کار به شیوه یکجانبه توزیع شده است؛ و زنان اراده آزاد در تایید و یا رد این تقسیم کار نداشته اند.
در نظام سنت زنان نقش بسیار کمرنگ در تصمیمگیریها و توزیع کار دارند؛ که از نتایج این نوع تقسیم کار:
مردسالاری دال مرکزی در گفتمان سنت است. در نظام مردسالار ارزشها مردانه است و مردان در راس هرم تصمیم گیری قرار دارند. زنان بر اساس نظام مردسالار تعداد افراد منفعل، محدود، وابسته، سر سپرده و برده هستند که باید بله بگویند و پیروی کنند. یافتن اثری از اراده مستقل زنان در نظام مردسالار که تصمیمِ خلاف علاقه مردان را نشان دهد کار دشواری است.
البته اینگونه که مردسالاری معرفی شد یک نظام کاملا بسته، یکسره نامنعطف و صددرصد جزمی نیست. بلکه در امر تحول متاثر از فعالیت کارگزاران داخلی و محیطی است، ولی این تحول تدریجی و طولانی است و در یک زمان مشخص میتوانیم از کلیتی به نام مردسالاری صحبت کنیم.
مردسالاری به منشها، کردارها و اعتقادات یک جامعه انسانی گفته میشود که دالها و نمادها را به شیوه خودش در محوریت جنسیت کدگذاری و معنادهی کرده است؛ و یک نظام بزرگ معنایی را ساخته است که کردار و پندار اعضای خود را با تمرکز بر جنسیت ارزشگذاری و داوری میکند.
در صورت سلطه امارت بر جامعه افغانستان سرنوشت زنان نظر به تجارب گذشته آن تا اندازه زیاد مشخص است. اما برای درک واقعی منزلت زنان تحت سلطه امارتِ طالبان در صورت پیروزی آنها باید از دو شیوه استفاده کرد.
۱- کشف باورها و عقاید طالبان درباره زنان
۲- مراجعه به نیم دهه سلطه طالبان در افغانستان و مشاهده جایگاه زنان در آن.
اعتقاد طالبان درباره زنان تا اندازه زیادی واضح است. درک طالبان از زنان در ذیل ساختار نظام سنتی مردسالار قابل توضیح است. طالبان از عمدهترین دلایل خود برای جهاد و مبارزه را بازگرداندن زنان به حریم خانه میدانند. طالبان میگویند ما با فحشا مبارزه میکنیم. کار زنان در خارج از خانه، تحصیل، دسترسی به تلویزیون و سفر را اساسِ توسعهی فحشا قلمداد میکنند. نتیجهاش روشن است؛ منع و یا محدود کردن سفر، تحصیل، کار، تولید و رسانه؛ زیرا موجب فحشا میشود.
هر چیزی که رابطهی یک زن با غیر از محارم را فراهم کند باید ممنوع و یا محدود شود. طالبان داشتن هرنوع رابطه را به منتهی شدن رابطه جنسی فرض میکنند. طالبان از ناحیهی پوشش زنان به شدت خشمگین هستند. زنان باید آنچه مردان معین میکنند بر تن کنند.
مشارکت در قدرت سیاسی برای زنان تابعی از اعتقاد آنها درباره فحشا و مقام کلی زنان در نظام مرد سالار است. عقل زنان ناقص است؛ این اصل تکلیف همه را مشخص میسازد.
تقسیم کار در نظام امارت بر ارزشهای مردسالارانه بنا شده است. در این تقسیمکار اجباری و دستوری زنان به این وظایف اشتغال دارند:
اگر بخواهیم مقام و جایگاه واقعی زنان را در حکومت طالبان مشخص کنیم باید وضعیت زنان را در طول ۵ سال حکومتداری آنها مشاهده کنیم. هیچ کسی و هیچ نشانهای وجود ندارد که نشان دهد زنان سمت سیاسی در دولت طالبان داشتهاند، در حالیکه هزاران مورد محکمه صحرایی، دره زدن، و سنگسار به نام فحشا و زنا را در کارنامه خود دارد.
عصر حکومت طالبان به اتفاق گواهان این دوره عصر تاریک و پر از ظلمت برای زنان بود. زنان از صحنه اجتماعی به تمام معنی حذف شدند. شکلی خاصی از حجاب سراپاگیر بنام برقع پوشی تبلیغ و ترویح گردید. دیدن چهره زن جز توسط شوهر و عضو خانواده گناه و برای خود زنان جرم عنوان شده و مستحق دره زدن دانسته شد.
در این اواخر نیز تا هرجا که دامنه سلطه نظام طالبان کشیده شده است اثری از فعالیت زنان در اجتماع دیده نمیشود. آنها از تحصیل محروم شده اند. حق رفتن به بیرون را بدون محرم ندارد. بازار به روی آنها بسته است؛ و به همین صورت هزارها مورد خشونت علیه زن به صورت سگنسار (نمونهاش در غور، هرات، بادغیس)، لت و کوب، دره زدن و انواع شکنجه قابل مشاهده است.
طالبان فقط چند روز پس از سلطه بر ولسوالی گوسفندی ولایت سرپل سه تن از زنها را به جرم برقع نپوشیدن، در ملاح عام و بدون رعایت هر گونه تشریفات قانونی کیبل زدند. کیبل زدن زنان در صنیدن سخنان آنها و محرمهای آنان صورت گرفت.