شاید شما نیز در محل کارتان با این پرسشهای ذهنی مواجه شده اید؟ من اینجا چکار میکنم؟ من به اینجا تعلق ندارم. من فردی متقلب و فریبکار هستم که دیر یا زود همه آن را خواهند فهمید.
به گزارش باشگاه خبرنگاران به نقل از Healthline، اگر تا کنون احساس کرده اید فردی فریبکار در کارتان هستید، بایستی به شما بگوییم شما در این زمینه تنها نیستید. بر اساس یک «پژوهش مروری» که بر روی ۶۲ تحقیق صورت گرفته در زمینه «سندرم ایمپاستر» (یا همان سندرم فریبکار) به انجام رسیده، مشخص شده است از ۹ درصد تا ۸۲ درصد از افراد در برخی موارد چنین افکاری را داشته اند.
در خصوص این پدیده بایستی گفت تحقیقات اولیهای که این پدیده را شناسایی میکرد، بر روی زنان موفق متمرکز شده بود؛ اما بعدا مشخص شد سندرم فریبکار یا همان «ایمپاستر» میتواند هرکسی را در هر حرفهای – از دانشجوی فارغ التحصیل شده گرفته تا مدیران ارشد- تحت تأثیر خود قرار دهد.
این سندرم شامل داشتن احساس شک به خود و احساس عدم صلاحیت شخصی، با وجود داشتن تحصیلات، تجربه و داشتن دستاوردهاست. برای مقابله با این احساسات، ممکن است شما سخت کار کنید تا خود را در بالاترین استاندارد و سطح نگه دارید. این فشارها در نهایت ممکن است بر احساس سلامتی و عملکرد شما تأثیر بگذارد.
سندرم فریبکار سبب میشود تضادی درونی میان درک شما از خویشتن و درکی که دیگران از شما دارند، به وجود آید. حتی زمانی که دیگران از استعدادهای شما تعریف میکنند، شما در این موارد این موفقیتها را به پای زمانه و شانس میگذارید؛ چرا که شما باور ندارید آن را به وسیله شایستگیهای خود به دست آورده اید و نگران هستید که دیگران نیز در نهایت متوجه این امر بشوند.
نتیجه چنین درکی، این خواهد شد که شما سخت کار خواهید کرد تا موارد ذیل را جبران کنید:
نگذارید دیگران از کمبودها و نقصهای شما اگاه شوند.
شایسته ایفای نقشهایی شوید که فکر میکنید شایسته آن نیستید
آنچه را که فکر میکنید بخاطر فقدان هوش است، جبران کنید.
داشتن احساس گناه از نقشی که شما شایسته آن نیستید را کاهش دهید.
اما مشکل اینجاست که کار سخت و فراوان نیز این مسأله را حمل نمیکند؛ چرا که این چرخه معیوب ادامه پیدا میکند؛ یعنی شما با کار سخت به دستاوردهای بیشتر میرسید؛ اما این دستاوردهای بیشتر شما را قانع نمیسازد که آن، محصول توانایی شما بوده است.
این مسأله حتی به پیوند دادن موفقیتهای تان به خوش شانسی محدود نمیشود؛ بلکه کوچکترین اشتباهی، این عقیده را در شما تقویت میکند که شما فاقد هوش و توانایی هستید.
با گذشت زمان، این امر میتواند سبب تقویت اضطراب، افسردگی و حتی احساس گناه شود. این مسأله سبب میشود شما پیوسته در ترس از اینکه دیگران متوجه عدم توانایی شما بشوند، زندگی کنید و مدام برای بهترین بودن تلاش کنید. شما حتی ممکن است زمانی که نمیتوانید چیزی را بدست آورید، احساس «بی ارزش بودن» را پیدا کنید.
دکتر «والری یانگ» (Valerie Young) در کتاب خود که در سال ۲۰۱۱ با نام «افکار مخفی زنان موفق: چرا زنان توانمند دچار سندرم فریبکار هستند و چگونه میتوان با وجود آن موفق شد» ۵ نوع اصلی از این سندرم را بر میشمرد. این موارد، منعکس کننده باورهای درونی شما در خصوص معنای شایستگی است:
در این نوع از سندرم فریبکار، شما در وهله نخست بر چگونگی انجام کارها متمرکز میشوید؛ تا جایی که شما در هر جنبه از زندگی میخواهید کامل باشید.
از آنجایی که کامل بودن یک هدف واقعی نیست، شما نمیتوانید این استانداردها را در زندگی برآورده سازید و بجای تصدیق کار سختی که انتخاب کرده اید، ممکن است در نتیجه اشتباهی کوچک، از خود سرزنش و یا انتقاد کنید. حتی ممکن است این امر سبب شود تا شما از امتحان و دست زدن به کارهای جدید اجتناب کنید؛ چرا که در وهله نخست میپندارید نمیتوانید آن را به طور کامل انجام دهید.
ممکن است شما در زندگی مهارتهای جدید را با اندکی تلاش به دست آورده باشید و بخاطر همین نیز معتقد هستید بایستی سریعا مطالب جدید را بتوانید درک کنید. این تفکر که افراد شایسته میتوانند هرچیزی را با اندکی سختی مدیریت کنند، سبب میشود تا در مواقع دشوار، دچار حس فریبکاری شوید و حتی خجالت زده و شرمسار گردید.
در این مورد نیز فرد بر این باور است که باید کارها را به تنهایی مدیریت کند. در نتیجه چنین تفکری، اگر فرد نتواند به شکل مستقل و تنها به موفقیت برسد، ممکن است خود را سرزنش کند.
بایستی بدانید کمک خواستن از دیگران یا پذیرش حمایت شان زمانی که آنها پیشنهاد کمک رسانی میدهند، به معنای شکست خودن در حفظ تواناییهای بالای تان نیست.
شما ممکن است پیش از آنکه کار خود را یک موفقیت بنامید، بخواهید همه چیز را در خصوص آن موضوعی که بر روی آن تمرکز کرده اید، بدانید. برای همین نیز مجبور میشوید تا زمان زیادی را برای پیداکردن جواب پرسش هایتان صرف کنید و همین امر نیز به اختصاص زمان بیشتر در کارهایتان منجر میشود.
سپس از آنجایی که شما بر این باور هستید که بایستی پاسخ تمام پرسش هایتان را بدانید، ممکن است زمانی که به پاسخی برای پرسش تان نمیرسید، احساس شکست خورده بودن و یا کلاه برداری پیدا کنید.
در این مورد نیز شما ممکن است صلاحیت خود را به توانایی تان در کسب موفقیت در هر نقشی که دارید، گره بزنید: بطور مثال توانایی تان را به نقش دانشجو، دوست، کارمند و یا حتی بودن در نقش والدین مرتبط کنید. در این موارد نیز شکست خوردن فرد در راهبری نیازهای چنین نقشی میتواند ثابت کننده این امر برای وی باشد که او، فردی بدون صلاحیت و بی کفایت برای این نقش است.
در نتیجه شما ممکن است خود را تحت فشار قرار دهید و انرژی فراوانی را برای هر کاری صرف کنید. اما ممکن است این انرژی فراوان نیز حس فریبکاری (ناشی از سندرم فریبکار) را در شما برطرف نکند و شما فکر کنید: بایستی من قادر باشم کار بیشتری انجام دهم.
اگر شما نیز چنین احساساتی را که برشمردیم، دارید، کار کردن سختتر ممکن است به تغییر دادن این تصویر ذهنی شما از خود منجر نشود؛ اما راهکارهایی وجود دارد که میتواند در این زمینه مؤثر باشد
شناسایی این احساسات و آشکار کردن آنها میتواند چندین هدف را به بار بیاورد. شما میتوانید با یک دوست مورد اطمینان و فردی قابل اعتماد در زمینه پریشانی خود صحبت کرده و همین امر میتواند مفید باشد. این مسأله میتواند به شما نشان دهد که شما تنها فردی نیستید که چنین احساساتی دارد.
سعی کنید از اشتیاق برای انجام دادن همه کارها به دست خود و به تنهایی خودداری کرده و بجای آن، به همکلاسیها و همسالان دانشگاهی و یا همکاران خود رجوع کرده و سعی کنید شبکهای از حمایتهای متقابل را به وجود آورید. بدانید شما نمیتوانید همه چیز را به تنهایی کسب کنید.
زمانی که دچار احساسات سندرم فریبکاری میشوید، سعی کنید از خودتان این پرسش را بکنید که آیا چنین احساساتی واقعی هستند؟ سپس تلاش کنید شواهدی علیه این احساسات پیدا کنید و بدین طریق، این احساسات را به چالش بکشید.
ممکن است اشتباهی کوچک در پروژهای در چند ماه پیش همچنان فکر شما را مشغول خود کرده باشد و تصور کنید، همکارانی که شما را تمجید میکنند، در واقع بیشتر برای شما متأسف هستند.
باید بدانید هرکس توانایی خاص خود را دارد. شما در جایگاهی هستید که قرار دارید. شما ممکن است در هر فعالیتی برتر نباشید. باید بدانید هیچ کس نمیتواند همه کارها را انجام دهد.
در پایان باید بگوییم موفقیت به کمال نیاز ندارد و بنابراین عدم دستیابی به کمال سبب نمیشود شما فردی کلاهبردار باشید و یا دچار چنین احساساتی بشوید.
مهربانی و شفقت بجای شک داشتن به خود و قضاوت کردن خود میتواند به شما کمک کند تا دیدگاهی واقع بینانه از خود داشته باشید و این انگیزه را به شما میدهد تا به دنبال رشدی سالم در زندگی باشید.