فارغ از اینکه مخملباف بهعنوان یک فیلمساز نوظهور انقلابی بود که بعد به فیلمسازی ضدانقلابی تبدیل شد نمیتوان جایگاه و تاثیرگذاری او بر سینمای ایران را بهویژه در دهه ۶۰ و اساسا شکلگیری سینمای انقلابی دستکم گرفت.
موسسه فیلم بریتانیا پس از ۱۰ سال فهرست ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ سینما را بهروزرسانی کرد و این فهرست که در مجله «ساید اند ساوند» منتشر شد، براساس نظرسنجی از ۱۶۳۹ منتقد، برنامهریز، آرشیودار و استاد دانشگاه تهیه شده. این در حالی است که در سال ۲۰۱۲ فقط از ۸۴۶ نفر برای این فهرست نظرسنجی شده بود.
به گزارش هم میهن، فیلم «کلوزآپ» ساخته عباسکیارستمی محصول سال ۱۹۸۶ همچنان یکی از تحسینشدهترین فیلمهای سینماست و رتبه ۱۷ را به خود اختصاص داده است. این ساخته کیارستمی سال ۲۰۰۲ در رتبه ۱۲ قرار داشت. «کلوزآپ» بالاتر از «پرسونا» از «اینگمار برگمن»، «اینک آخرالزمان» ساخته «فرانسیس فورد کاپولا» و «هفت سامورایی» از «آکیرا کوراساوا» قرار دارد که بهترتیب جایگاههای ۱۸، ۱۹ و ۲۰ را بهخود اختصاص دادهاند.
این نظرسنجی که بازتاب گستردهای در رسانههای سینمایی جهان داشت، بار دیگر فیلم «کلوزآپ نمای نزدیک» را احیاء کرد؛ احیایی که دوباره بهانهای بهدست داد تا محسن مخملباف را بهعنوان نقطه کانونی این فیلم بار دیگر از حافظه تاریخی سینما به اکنون احضار کند تا بهانه نگارش این مطلب بشود.
گرچه کارگردان این فیلم عباس کیارستمی است، اما «کلوزآپ نمای نزدیک» بیش از هرچیز محسن مخملباف و کاراکتر او را بهیاد میآورد که نهفقط دستمایه قصه فیلم کیارستمی بوده که اساسا در دهه ۶۰ در سینمای ایران و حتی در افکار عمومی و فضای اجتماعی هم جایگاه ویژهای داشته است؛ چنانکه میتوان از شخصیت کاریزماتیک مخملباف در دهه ۶۰ حرف زد که از عقبه چریک بودن بهعنوان یک هنرمند انقلابی در آغاز انقلاب برساخته شده است.
سیر تحول شخصیت مخملباف و سرشت و سرنوشت فردی و اجتماعی او در چهار دهه اخیر، خودش قصه پرفرازونشیبی است که در حد یک درام و تراژدی قابل صورتبندیشدن است؛ فیلمسازی که میگفت حاضر نیست با کیمیایی و مهرجویی در یک فرم قرار بگیرد و آنها را به جرم سکولار بودن برنمیتابید و خود تا اوج سکولار بودن پیش رفت. فیلمسازی که میگفت باید فیلم «گلهای داوودی» را آتش زد، چون مروج دختربازی است، خود بعدها فیلم «سکس و فلسفه» را ساخت. شاید هیچ فیلمسازی در تاریخ سینمای ایران بهویژه سینمای بعد از انقلاب به اندازه مخملباف به فیلمسازی جنجالی تبدیل نشده باشد؛ فیلمسازی که روزی فیلمهایش مثل «توبه نصوح» و «دو چشم بیسو»ی او در مساجد نمایش داده میشد و بعدها مخاطبان مسجدی او، این فیلم ساز متعهد را که موقعیت اسطورهای نزد آنها یافته بود، تکفیر کردند.
فیلمسازی انقلابی که علیه گذشته خود شورید و سر پرسودا و شیدایی او موجب شد تا در یک دگردیسی بنیادین، خود بنیاد خود را براندازد تا عالم و آدم نویی برپا کند. فارغ از خوشامد و بدآمد نسبت به محسن مخملباف، او نه فقط بهمثابه یک فیلمساز تاثیرگذار در دهه اول انقلاب که بهعنوان یکی از شخصیتهای جذاب و کاریزماتیک در دهه ۶۰ بهویژه در میان انقلابیون شناخته میشود که محبوبیت نافذی در افکار عمومی داشت؛ چنانکه همین فیلم «کلوزآپ؛ نمای نزدیک» عباس کیارستمی، مصداقی از همین معنا و مدعاست.
نه فقط حسین سبزیان درون فیلم که آدمهای زیادی بهویژه بین نسل جوان مثل سبزیان دوست داشتند جای مخملباف باشند؛ حتی اگر خود مخملباف از مخملبافبودنش خسته بوده باشد. در سکانسی از فیلم، جایی که سبزیان و مخملباف برای اولینبار با هم دیدار میکنند و سبزیان پشت موتور مخملباف مینشیند، به او میگوید: «مرد حسابی من خودم از مخملباف بودن دل خوشی ندارم، تو میخوای جای من باشی!».
بدونشک یکی از جنجالیترین و احتمالا متناقضترین شخصیتهای سینمای ایران، محسن مخملباف باشد. متناقض بودنش را میتوان در سیر تحولات شخصیتی و فکری او در عرض دو دهه سنجید که گویی دو قطب متضاد را در کاملترین چرخش خود تجربه کرده است. فیلمسازی که زمانی برخی به او لقب کیشلوفسکی ثانی داده بودند و امروز بیشتر بهعنوان چریک انقلابی سابق شناخته میشود. نوجوانی که در روزهای انقلاب درگیر مبارزات مسلحانه میشود؛ به زندان میافتد و به روایتی چهار سال و به روایتی دیگر پنج سال در زندان ساواک میماند.
مردی که در کنار بهزاد نبوی، محسن رضایی و مصطفی تاجزاده از پایههای تشکیل سپاه پاسداران است. به گفته خودش، در ۱۷ سالگی با گلوله پلیس مجروح شد و نزدیک به پنج سال به جرم سیاسی زندانی شد، شش ماه شکنجه باعث از کار افتادگی پاهایش شد که پس از چند عمل جراحی بهبود یافت. در ۲۲ مرداد ۱۳۵۳ موضوع اتهام او «اقدام علیه امنیت کشور» ذکر شده است. همچنین در پرونده قضایی او، «تشکیل یک گروه خرابکار و چاپ و توزیع اعلامیههای مضره و مطالعه و تبادل جزوات مارکسیستی، حمله به پاسبان پست و مضروب نمودن آن در حین انجاموظیفه بهمنظور خلع سلاح پاسبان، ساختن مواد منفجره (کوکتل مولوتف) و توهین به مقام شامخ سلطنت» آمده شده است.
فعالیتهای مخملباف بعد از انقلاب هم صرفا به فعالیتهای سینمایی محدود نبود. به پیشنهاد هاشمی رفسنجانی و با هدف مقابله با دیگر عناصر نظامی در روزهای پس از انقلاب از گروههای کوچک شبهنظامی برای ادغام با یکدیگر دعوت شد. در چهاردهم فروردین ۱۳۵۸ خورشیدی، هفت گروه امت واحده، گروه توحیدی بدر، گروه توحیدی صف، گروه فلاح، گروه فلق، گروه منصورون و گروه موحدین بههم پیوستند و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران را بهوجود آوردند. محسن مخملباف، محسن رضایی، سعید حجاریان، محمدباقر ذوالقدر، سیدمصطفی تاجزاده، بهزاد نبوی، فیضالله عربسرخی، محسن آرمین، مرتضی الویری، محمد سلامتی از چهرههای جوان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران بودند که این سازمان در ماههای بعد یکی از گروههای چهارگانه عامل تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد.
مخملباف وقتی پا به دنیای سینما گذاشت چیزی از سینما بهمثابه هنر و صنعت نمیدانست. در واقع او تکنیک سینما را نمیشناخت و نگاه ایدئولوژیک خود را به میانجی سینما پی میگرفت و بسط میداد تا تغییری انقلابی در جامعه ایجاد کند. شاید همین نگرش و روش تند و افراطی او در ایجاد تغییر بود که در نهایت موجب شد آنچه تغییر بنیادی کند خود او باشد. او مصداق این گزاره است: «آنها که میخواستند جهان را تغییر دهند عاقبت جهان خودشان تغییر کرده است». مخملباف، با اولین فیلمش، «توبه نصوح»، خود را بهعنوان فیلمسازی مذهبی معرفی و ثبیت کرد و بهعنوان فیلمساز مسلمان و متعهد شناخته شد.
در این مرحله از فیلمسازی، مخملباف، به قوانین کلاسیک تکیه میکند و بدون خطرکردن روایت میکند. روایتش هم بیش از آنکه وزنه قصهگویی داشته باشد، به ایدئولوژی خشن و قضاوتگرش طعنه میزند. با همین فیلم هم هست که مخملباف در محافل مستقل سینمایی بهعنوان یک سفارشیساز شناخته میشود. کارهای بعدیاش، «دو چشم بیسو»، «استعاذه» و «بایکوت» هم در ادامه «توبه نصوح» ساخته میشوند. نه خلاقیتی در فرم آثار مخملباف هست و نه محتوای آثارش چندان تغییری کرده است. انگار که دودستی به فرمت کلاسیک فیلمسازی و فریاد زدن عقایدش چنگ زده است و قصد ندارد زاویه دیدش را گسترش دهد. با «دستفروش» است که نشانههای تحول فکری در مخملباف پیدا میشود. او کمکم از یک فیلمساز مذهبی با ادعاهای بزرگ، به یک فیلمساز اجتماعی تبدیل میشود.
مخملباف که کودکی سخت و فقیرانهای را تجربه کرده است، میتواند نگاه دقیق و موشکافانهای عرضه کند. اما این «بایسیکل ران» است که نقطه تحول اصلی او است. او همچنان یک فیلمساز کلاسیک است، اما از همین فیلم میتوان فهمید با سینمای غربی ارتباط بهتری برقرار کرده است. «بایسیکلران» مهمترین فیلم کارنامه کاری مخملباف میشود و ورود او به سینمای جدیتر را رقم میزند. «ناصرالدینشاه آکتور سینما» مهمترین فیلم کارنامه کاری مخملباف است. او روایت کلاسیک و تکیه به شیوههای شناختهشده را کنار میگذارد و وارد وادی دیگری میشود.
مخملباف، در «ناصرالدینشاه آکتور سینما» با روایتی سورئال و به بازی گرفتن مفاهیم انتزاعی، خود را بهعنوان یک فرمالیست معرفی میکند. اما «هنرپیشه» بحث کاملاً جدایی دارد. استفاده از ستارههای شناختهشده و روایت کمتر چالشبرانگیز، دنیای سورئال فیلم را تحت تأثیر قرار میدهد و آن را به محبوبترین فیلم مخملباف نزد عامه تبدیل میکند. بااینحال، نباید از «هنرپیشه» بهآسانی گذشت. «هنرپیشه» شخصیترین فیلم مخملباف است. تنها زمانی که دریچهای به دنیای واقعی فیلمساز در مقابل مخاطب قرار میگیرد، همین فیلم «هنرپیشه» است.
زندگی نابسامان و پرتلاطم شخصی مخملباف، درگیری روحیاش برای یافتن هویتی که او را معنا کند، حدیث نفسش میشود در «هنرپیشه». این اولین و آخرینباری است که مخملباف نقابش را کمی کنار میزند و خودش را به مخاطب عرضه میکند. مخملباف، فیلمساز جنجالی دهه ۶۰ و پرکارترین فیلمساز اوایل دهه ۷۰ است. او حالا، هم بهاندازه کافی با منتقدان ارتباط برقرار کرده است و هم با مخاطب عام سینما آشنا شده است. کمکم به سینمای فرمالیستی نزدیک میشود. «گبه»، «نون و گلدون» و «سکوت» تجربهگرایی محض مخملباف در سینما است. در این آثار است که تأثیرپذیری او از سینمای پارچانوف بهوضوح خودنمایی میکند.
نیمه دوم دهه ۷۰ را میتوان آغاز دوران دگردیسی مخملباف دانست. آغاز یک چرخش صدوهشتاد درجهای بهطوریکه مخملباف دهه ۸۰ و ۹۰ نه فقط با مخملباف دهه ۶۰ و ۷۰ فرق میکند که انگار با دو آدم و دو جهان متفاوت روبهرو هستیم. او در این دهه به تاجیکستان، افغانستان، هند و فرانسه سفر میکند و فیلم میسازد. حالا دیگر فیلمهایش بیانیههای مذهبی که به مذاق دولت خوش بیاید، نیستند. حتی اثری از سینمای اجتماعی هم نمیتوان در آثار مؤخر مخملباف پیدا کرد.
سینمای این دوره او بیش از همیشه به تجربهگراییاش نزدیک شده است. با این تفاوت که نیهیلیسم و پوچگرایی در تکتک سکانسهای فیلمهایش موج میزند. آثاری که حتی منتقدان سینما و مخاطبان علاقهمند سابق او را هم راضی نمیکند و نوعی تصنعی و جعلی بودن در لحن و روایت آنها وجود دارد. مخملباف هنوز هم به فیلمسازی مشغول است، اما حالا فیلمساز انقلابی به فیلمساز معترض و اپوزیسیون تبدیل شده است که سینمایش را به کشورهای دیگر میبرد و تجربه میکند، اما دیگر موفقیت حرفهای و محبوبیت فردی سابق را ندارد.
جالب است که فرجالله سلحشور، رفیق سابق مخملباف که در اغلب فیلمهای اولش بهعنوان بازیگر اصلی حضور داشت درباره مخملباف گفته بود: «آقای مخملباف از وقتی وارد سینمایی شد که در آن شهرتطلبی، زن، شهوت و کبر و غرور بود، ناخالصیهایش بیرون ریخت. او از قبل هم شاگرد مکتب اسلام نبود».
فارغ از اینکه مخملباف بهعنوان یک فیلمساز نوظهور انقلابی بود که بعد به فیلمسازی ضدانقلابی تبدیل شد نمیتوان جایگاه و تاثیرگذاری او بر سینمای ایران را بهویژه در دهه ۶۰ و اساسا شکلگیری سینمای انقلابی دستکم گرفت. طبیعتا در این مجال کوتاه نمیتوان به کارنامه بلند او در فیلمسازی پرداخت، اما موفقیت تازه فیلم «کلوزآپ؛ نمای نزدیک» بهعنوان ۱۰۰ فیلم برتر جهان بهانهای بود تا به فیلمسازی اشاره کنیم که فیلمساز بزرگی همچون عباس کیارستمی به سراغ قصهای واقعی درباره او برود و فیلمی ماندگار بسازد.
قطعا اکنون مخملبافی که در فیلم «کلوز آپ؛ نمای نزدیک» میبینیم دورترین فاصله را با نمای کنونی مخملباف داشته باشد و در واقع مخملباف کنونی در موقعیت لانگشات از مخملباف کلوزآپ است، اما برای نگارنده هنوز این دیالوگ او به حسین سبزیان پشت موتور بهعنوان یک پرسش مطرح است: اینکه آیا اکنون محسن مخملباف از مخملبافبودن دل خوشی دارد یا نه؟