ظهرهوند،سفیر سابق ایران در افغانستان می گوید: آن مقطع زمانی از سوی ایران ۳ جریان در افغانستان در فعالیت بود و توسط آقای امینزاده مدیریت میشد. تیمی که کار تعامل با طالبان را دنبال میکرد، بخشی که کار پشتیبانی جبهه متحد را انجام میداد که با سردار سلیمانی بود و کار صلح را نیز من انجام میدادم.
سردار سلیمانی در دهه ۷۰ با حضور در افغانستان و پشتیبانی جبهه متحد، در کارزار آن روزهای افغانستان با درایت و تلاش راه را برای افغانها هموار کرد. هر چند در آن زمان همه مسائل مربوط به افغانستان با محوریت و مسئولیت معاونت سیاسی وقت وزارت امور خارجه بود، اما حضور سپاه قدس و سردار سلیمانی، رساندن تجهیزات و امکانات به جبهه متحد و رئیس جمهور برهان الدین ربانی و فرمانده احمد شاه مسعود برای مبارزه مشترک با طالبان و ارتش پاکستان و مهاجمان افراطی و بینالمللی به رهبری اسامه بن لادن در افغانستان، توانست باعث شکست دشمن و تسلط جبهه متحد بر کابل شود.
به گزارش همشهری آنلاین، به گفته ظهرهوند با مستقر شدن آمریکاییها در افغانستان و بیاعتنایی آمریکا به منافع و مصالح مردم افغانستان و از سویی تلاش برای کمرنگ کردن نقش کشورهای درگیر از جمله ایران، باعث شد وزارت امور خارجه ایران زیر سوال رود که چرا باید این اتفاقات بیفتد. که در آنجا بود ما ضربه خوردیم. و از آن مقطع به بعد بود که در مسئله عراق، سوریه و لبنان دیگر این نقشی به وزارت امور خارجه داده نشد و مسئولیت اقدامات میدانی و دیپلماسی به سردار سلیمانی محول شد و جریان مقاومت شکل گرفت.
ابوالفضل ظهرهوند دیپلمات، سفیر سابق ایران در افغانستان و ایتالیا در گفتوگو با همشهریآنلاین به تشریح چگونگی حضور سردار سلیمانی در افغانستان و ادقاماتش در آن مقطع زمانی و حضور آمریکاییها در افغانستان پرداخت.
در دهه ۷۰ ماموریت سردار سلیمانی و ورودش به عرصه سیاست خارجی و ماموریتهایی که سپاه قدس در نظر داشت برای ایشان تعریف و جایگزین فرماندهی قبلی سردار وحیدی شد. که قبل از آن در حوزه دیگری در شرق ایران مسئولیت سپاه را برعهده داشت.
در سال ۲۰۰۱ ماموریت اصلی و تمرکز ایشان روی خود افغانستان و تحولات آنجا شد که با پیشرفت طالبان فرماندهی با معاون منطقه ای وزرات خارجی بود. در مجموع این شروع به کار سردار سلیمانی بود که وارد عرصه خارجی و تحولات میدانی آن شد.
نقطه عطف و فاز دوم اقدامات ایشان به طور مشخص علاوه بر پیگیری تحولات افغانستان، ماموریت پیدا کرد که مسئولیت کلیه مسائل مربوط به سوریه، عراق و لبنان از بعد سیاسی و میدانی را ایشان بر عهده گیرد. این دیگر مقطع مهمی در زندگی سردار بود که با تجربهای که قبل از این در افغانستان پیدا کرده بود، حضور در مسائل سیاسی و میدانی این کشورها را در دستور کار داشت.
حضور سردار سلیمانی در کنار احمد شاه مسعود چه میزان باعث پیروزی آنها شد، با توجه به اینکه خود افغانها معتقدند، که اگر سردار سلیمانی نبود، پیروزیهای آن دوره حاصل نمیشد.
آن مقطعی که سردار سلیمانی وارد این عرص شد، در واقع در هماهنگی و تحت مسئولیت معاون سیاسی معاون وزیر امور خارجه وقت آقای امین زاده فعالیت میکرد.
کار ایشان هم این بود که از جبهه متحد (که تحت رهبری رئیس جمهور برهان الدین ربانی و فرماندهی احمد شاه مسعود برای مبارزه مشترک با تهاجم طالبان و ارتش پاکستان و مهاجمان افراطی و بین المللی به رهبری اسامه بن لادن در افغانستان منجر به ایجاد جبهه متحد برای دفاع از افغانستان شد که نقش عمدهای در مقابله در برابر پیشروی طالبان، القاعده و نیروهای قبایل پاکستانی و ارتش پاکستان در افغانستان ایفا کرد.) حمایت و پشتیبانی کند و مانع از سقوط کامل افغانستان به دست طالبان شود.
آن مقطع زمانی شرایط بسیار پیچیده بود، از سوی ایران ۳ جریان در افغانستان در فعالیت بود و توسط آقای امینزاده مدیریت میشد. تیمی که کار تعامل با طالبان را دنبال میکرد، بخشی که کار پشتیبانی جبهه متحد را انجام میداد که با سردار سلیمانی بود و کار صلح را نیز من انجام میدادم.
شرایط بسیار حاد و خاص بود تا رسید به سال ۲۰۰۱ و آن مسئله حمله آمریکاییها به افغانستان بود. از آن مقطع اگر این پشتیبانیها صورت نمیگرفت، پیامدهایی داشت که برای مثال با جریاناتی که در آن زمان در حال وقوع بود، جبهه متحد قادر نمیشد دوباره در کابل و مسلط شود.
نقش ایران در تحولات افغانستان، نقش خاصی است. ما در چند دهه حتی در دورهای که محمد نجیب ( پنجمین رئیس جمهور افغانستان از سال ۱۹۸۷ تا ۱۹۹۲ ) روی کار بود و ایران به مجاهدین کمک میکرد. در این مقطع نیز وزارت امور خارجه در کنار بخش ها و ارگانهای دیگر محور کار بود. به مرور در سال ۱۳۷۳ بود که جا بهجایی صورت گرفت و در کنار وزارت امور خارجه، نقش سپاه هم تعریف شد و این روند ادامه داشت.
اما مسئله آمریکاییها به طور کل فرق میکرد، در سال ۲۰۰۱ آمریکا برای اولین بار با تحولات میدانی افغانستان به طور مستقیم درگیر شد. و بعد آن کنفرانس «بن» برگزار شد و حامد کرزی روی کار آمد. (پس از عملیات بلندمدت آزادی در دسامبر ۲۰۰۱ که منجر به سرنگونی حکومت طالبان در افغانستان شد، شهر بن آلمان میزبان کنفرانسی بود که در آن رهبران افغان برای انتخاب رهبر دولت موقت افغانستان جمع شدند. این کنفرانس با نام کنفرانس بن شناخته میشود. طی این کنفرانس حامد کرزی برای این عنوان انتخاب شد که در ادامه در سال ۲۰۰۴ در انتخابات به عنوان رئیس جمهور نیز انتخاب شد.)
در این بین با صورت گرفتن این اتفاقات، یعنی مستقر شدن آمریکاییها در افغانستان و بیاعتنایی آمریکا به منافع و مصالح مردم افغانستان و از سویی تلاش برای کمرنگ کردن نقش کشورهای درگیر از جمله ایران، باعث شد وزارت امور خارجه ایران زیر سوال رود که چرا باید این اتفاقات بیفتد که در آنجا بود ما ضربه خوردیم.
از آن مقطع به بعد بود که در مسئله عراق، سوریه و لبنان دیگر این نقشی به وزارت امور خارجه داده نشد و مسئولیت اقدامات میدانی و دیپلماسی به سردار سلیمانی محول شد و جریان مقاومت شکل گرفت.و بعد از آن هم با تحولات بعدی و روی کار آمدن داعش و تهدید منطقهای عرصهای سخت و دشوار پیش روی سردار سلیمانی قرار گرفت که ایشان با درایت و با مدیریت میدانی توانست این تهدید منطقهای و جهانی را مهار کند و از بین ببرد.
البته ایران در تحولات افغانستان همواره حضور داشته است. و اکنون نیز که ما حضور ویژهای نداریم، اما ۵ میلیون افغان را را میزبانی میکنید. ایران در همه احوال در کنار مردم افغانستان بوده است و هر پیامدی هم که بوده ایران صحنه را ترک نکرده است.
در آن مقطع هم شاید در جریان به اصطلاح اصلاحات خوب عمل نکرد، به طوری که آمریکاییها توانستند در افغانستان مستقر شوند و افغانستان را بیش از پیش تخریب و شرایط را پیچیده کردند. و این جریان ادامه داشت تا جایی که میبینیم بعد از گذشت ۲۰ سال که افغانستان در کنترل آمریکا بود، باز به طالبان تحویل داده شد. آن روند خراب گذشته را پیچیدهتر و خرابتر رها کرده و از آنجا رفتند که در واقع مسئولیت مستقیم آن متوجه خود آمریکا ست.
مسئله اصلی و مهم اینجاست که با تجربهای که در افغانستان ایجاد شد، آمریکا دیگر نتوانست در منطقه غرب آسیا و در شامات مانند افغانستان عمل کند و ضربه اصلی را در منطقه غرب آسیا خورد. آن منطقه نیز توانست یکپارچگی خود را حفظ کند و آمریکا دیگرند.
آمریکاییها نیامده بودند که افغانستان را آباد کنند، بلکه آمده بودند به اهداف ژئوپلیتیکی منطقه به ویژه ایران برسند که مقاومت و نقش سردار در مسئله شامات، کل استراتژی آمریکا را بر هم زد و فرار آمریکا از افغانستان را باید محصول مقاومت و کار سردار سلیمانی دانست. اما در همه آن مقاطع زمانی مسائل با مدیریت وقت وزارت امورخارجه در داخل افغانستان شکل میگرفت.
دورهای که سردار سلیمانی جایگزین سردار وحیدی و وارد عرصه سیاست خارجی شد، ماموریت سازمان خود را با مدیریت معاونت سیاسی وقت وزارت امور خارجه بر عهده گرفت.
این مقطعی از فعالیتهای سردار سلیمانی برای خود من از لحاظی جذاب بود که با ایشان آشنا شدم و ایشان هم تمام تلاش خود را کرد تا در چهارچوبی که معاونت سیاسی وقت وزارت امور خارجه مورد نظرش بود کار را درست انجام دهد. پشتیبانی و رساندن امکانات لازم به جبهه متحد که در بخش شمال شرق افغانستان متمرکز بودند و ایجاد خط هوایی و امکاناتی که برده شد، حاصل اقدامات سردار سلیمانی در افغانستان بود.
اما بعد از آن مرحله و آمدن آمریکاییها و تشکیل دولت در افغانستان، ماموریت سردار سلیمانی در شامات تعریف شد. البته افغانستان نیز با مسئولیت وزارت خارجه هم در حوزه کاری ایشان باقی ماند.