«بعد از شهادت شهید زاهدی، لیستی از طرف سردار قاآنی به مقام معظم رهبری داده میشود تا از بین آنها جانشین انتخاب شود. اما حضرت آقا این انتخاب را میسپارند به سید حسن. سید حسن اما شخص دیگری را مورد نظر داشتند و پدر را انتخاب میکنند. آنها از سال ۱۳۸۶ همدیگر را میشناختند.»
پیکر شهید نیلفروشان در گلستان شهدای اصفهان در نزدیکی مزار شهید کاظمی به خاک سپرده شد. پسر حاج عباس نیلفروشان از راز انتخاب جای این مزار پرده بر میدارد.
به گزارش فارس، «وقتی سردار محمدرضا زاهدی در کنسولگری به شهادت رسیدند، حدس زدیم یکی از گزینهها برای جانشینی ایشان پدر باشد.» این را علی نیلفروشان پسر کوچک شهید عباس نیلفروشان میگوید و توضیح میدهد: «آخر شرایط منطقه طوری نبود که کسی که تجربه ندارد جای شهید زاهدی بنشیند؛ پدر از سالها قبل به لبنان رفت و آمد داشت و سیدحسن نصرالله از سال ۱۳۸۶ پدر را میشناخت.»
سرتیپ پاسدار عباس نیلفروشان از فرماندهان پیشکسوت و جانبازان سرافراز دفاع مقدس و مستشار سپاه در لبنان به همراه سید مقاومت سید حسن نصرالله دبیرکل حزبالله لبنان، در حمله تروریستی رژیم صهیونی، ۶ مهرماه به شهادت رسید. سردار محمدرضا زاهدی هم از فرماندهان نیروی قدس سپاه پاسداران در سوریه و لبنان بود که ۱۳ فروردینماه امسال بر اثر حمله هوایی رژیم اسرائیل به ساختمان مجاور سفارت ایران در دمشق به شهادت رسید.
علی نیلفروشان افزود : «پدر از سال ۱۳۸۶ معاون عملیات سردار زاهدی بود و از سال ۱۳۹۶ معاون عملیات سردار حجازی شد.» بعد از شهادت شهید زاهدی، لیستی از طرف سردار قاآنی به مقام معظم رهبری داده میشود تا از بین آنها جانشین انتخاب شود. اما حضرت آقا این انتخاب را میسپارند به سید حسن ( نصر الله ). سید حسن اما شخص دیگری را مورد نظر داشتند و پدر را انتخاب میکنند. آنها از سال ۱۳۸۶ همدیگر را میشناختند. »
وی اضافه میکند: «حضرت آقا هم این تصمیم سیدحسن را تأیید میکنند. پدر وقتی متوجه تأیید رهبر شد، پیغامی به مادرمان فرستاد و گفت: «مولا امر کرده و من باید بروم. »
علی نیلفروشان بیان میکند: «سیدحسن هیچ وقت پدر ما را با فامیلیاش صدا نمیزد و همیشه به او میگفت «حاج عباس». او به پدر میگفت: «حاج عباس! تو حاصل دعای شب قدر من بودی.» و در جلسه معارفه پدر در حضور فرماندهان گفته بود: «حاج عباس رفیق، شریک و تکیهگاه من است. »
پسر شهید نیلفروشاناظهار کرد : «این نشأت گرفته از همان رفاقت قدیمی بین این دو نفر بود. در ۶ ماه گذشته پدر به ما میگفتند: «آقاسید درهای جدیدی از رفاقت را برای من باز کرد. »
شهید نیلفروشان در یکی از مصاحبههایش گفته بود: «من از ۶ سالگی آرزو داشتم اسرائیل را نابود کنم. این از بچگی بزرگترین آرزوی من بوده و انشاالله در همین راه هم به شهادت برسم. »
علی نیلفروشان درباره این جملات پدر شهیدش توضیح میدهد: «از وقتی بچه بودیم دورههای مختلفی را تجربه کردیم. مثل وقتی در سیستان و بلوچستان آشوب شد یا سوریه جنگ شد یا .... زمان درگیری داعش با سوریه در مرزهای لبنان پدر ۳ سال آنجا بودند که ۲ سال آن را ما هم همراهش بودیم. در همه این دوران همیشه از فلسطین و آزادی قدس صحبت میکردند و برآورد ما این بود که منشأ این روحیه و نگرش پدر، از پدربزرگمان میآید.»
پسر شهید نیلفروشان سخن خود را این طور توضیح میدهد: «پدربزرگ ما از ابتدا انقلابی بود و از زمان جنگ تحمیلی مسائل فلسطین را دنبال میکرد. از طرف دیگر سخنرانیهای امام(ره) هم خیلی روی پدر تأثیر میگذاشت. دوستان پدر میگویند که او فقط ۱۰ سالش بود که میگفت میخواهم یار امام زمان(عج) شوم و قدس را آزاد کنم. تا آخر هم معتقد بودند مسئله اصلی جهان اسلام، قدس و فلسطین است. »
رهبر معظم انقلاب بعد از شهادت عباس نیلفروشان پیامی صادر کردند که در آن آمده بود: «سردار رشید و اندیشمند، سردار سرلشکر عباس نیلفروشان رحمةاللهعلیه در حملات رژیم خبیث صهیونی به ضاحیه بیروت، به لقاءالله پیوست . »
علی نیلفروشان درباره کلمه «اندیشمند» که رهبر فرمودند، توضیح میدهد: «پدر در موقعیت کار شخصی بسیار جدی و عملیاتی و استراتژی بود و در موقعیت علمی، شخصیتی علمی ارزشمند داشت؛ او دکترا داشت و نظریهپردازی نظامی میکرد. »
«پدر در جایگاه خانواده برای مادر یک همسر و برای ما فرزندان یک پدر نمونه و واقعی بودند.» این را پسر شهید نیلفروشان میگوید و ادامه میدهد: «همه میگفتند که حاج عباس یک مرد واقعی است.»
وی سپس توضیح میدهد: «کارهای پدر زیاد بود. او از صبح میرفت و بیشتر اوقات دیروقت برمیگشت خانه. ما هم چون متأهل هستیم، وقتی میرفتیم پیش مادرمان، بابا آن قدر دیر میرسید که نمیتوانستیم او را ببینیم. اما با وجود سرشلوغیهایش سعی میکرد روزی حداقل یک بار با تک تک بچههایش و مادرمان تماس بگیرد واحوالمان را جویا شود؛ سلامت ما را پیگیری میکرد، از کارمان میپرسید و از دانشگاهمان پرسوجو میکرد. به پدربزرگمان هم یک بار صبح و یک بار شب زنگ میزد. وسط سرشلوغیهایش خانواده را فراموش نمیکرد. »
علی می گوید : «من با حاج کاظمی بزرگ شدم.» این را حاج عباس نیلفروشان در مراسم خاکسپاری حاج احمد کاظمی گفت و توضیح داد: «از بچگی که ۱۵ـ۱۰ سالم بود، با حاج کاظمی بودم، از شاگردان ایشان بودم. وقتی هم که شهید شد، خیلی تعجب نکردم؛ او مزد رشادتهایش و این همه تلاشی که در جهاد و مبارزه با استکبار و دشمنان خدا انجام داد را گرفت و ثمره آن همین شهادتی بود که نصیبش شد.»
علی نیلفروشان توضیح میدهد: «پدر ۱۴ سالگی که به جبهه رفت، یک بسیجی صفر بود. به لشکر امام حسین(ع) به فرماندهی شهید خرازی رفت و آن جا آرپیجی زن شد. بعد از آن مسئول دسته و سپس معاون و فرمانده گردان شد. بعد از آن هم معاون لشکر شد. این میان ۱۶ـ۱۵ سالش بود که وارد لشکر ۸ نجف به فرماندهی شهید کاظمی شد.»
وی ادامه داد: «بعد از آن پیش حاج احمد رشد کرد و خیلی از جلساتشان هم با یکدیگر بود. پدر از تربیتشدگان حاج احمد کاظمی بود، به او خیلی علاقه داشت و یاد و خاطره این شهید را همه جا ذکر میکرد.»
نیلفروشان بعد از انتشار خبر پیدا شدن پیکر پدرش، خبر داده بود که حاج عباس نیلفروشان در گلستان شهدای اصفهان و کنار مزار حاج احمد کاظمی به خاک سپرده خواهد شد. او تعریف میکند: «بعضی وقتها با شوخی از پدر میپرسیدیم که بعد از شهادتش دوست دارد کجا به خاک سپرده شود؟ بابا هم میگفت: «گلستان شهدای اصفهان، نزدیک حاج احمد.»