ترنج موبایل
کد خبر: ۷۹۵۹۳

نقدی بر نظرات هاوکینگ (۲)

دكتر فريد ابريشمچي

تبلیغات
تبلیغات


قبل از پرداختن به نظرات هاوکینگ در باره ایده های دینی از قبیل خدا یا معاد، نکته مهم در توجه تاریخی به این موضوع و مناقشه مربوط به آن است. مسئله ارتباط بین دانش علمی و اعتقاد دینی در تاریخ غرب ریشه ای بسیار قدیمی دارد که در دوره مدرن به نام تعارض بین علم و دین خوانده شد. در این زمینه می توان به دوره باستان رجوع کرد و نسخه باستانی این تعارض را زمان ظهور سوفیستها در آتن قدیم جست که باعث برپا شدن نخستین دادگاههای تکفیری در آن دوران شد. دادگاه پروتاگوراس سوفیست به اتهام کفرگویی نخستین مورد از این دادگاهها بود و هر چند که پروتاگوراس به کمک دوستانش توانست از آتن و حکم دادگاه آن فرار کند، اما سقراط در آتن ماند تا حکم اعدام او اجرا شود.

پس از آن دوران، در قرون وسطی بود که بار دیگر ارتباط دانش علمی و اعتقاد دینی به دادگاه و حکمهای اعدام کشیده شد که در این دوره به نام دادگاه تفتیش عقاید، یا به عبارت دقیق تر؛ پرس و جو در انحراف بدعتی Inquisitio Haereticae Pravitatis، مشهور شد. در این نوع دادگاهها اشخاص به صرف داشتن عقاید مخالف با نظام فکری کلیسای کاتولیک به شکنجه گاه و اتاقهای اعتراف گیری کشانده می شدند تا به عقاید منحرف خود اعتراف کنند و بعد به مجازات برسند که در بسیاری از موارد اعدام بود. یک دسته از این افراد کسانی بودند که نظرات علمی آنان تعارض با تعالیم کلیسایی داشت که می توان در این مورد به افراد مشهوری همانند گالیلئو گالیله و جردانو برونو اشاره کرد.

دادگاه های تفتیش عقاید در اوایل قرن سیزدهم میلادی به وجود آمدند اما با پایان گرفتن قرون وسطی و ظهور رنسانس اروپا برچیده نشدند، بلکه تا قرون بعد نیز ادامه داشتند و حتی در برخی از کشورهای اروپا تا قرون نوزدهم به کار خود ادامه دادند.

سختگیری اعتقادی که کلیسا از طريق این دادگاهها انجام می داد باعث شد تا در دوره مدرن و رشد دانش ها، تعارض اهل علم با اهل کلیسا وجه خاصی پیدا کند و به گونه ای تعبیر شود که گویا دانش علمی با اعتقاد دینی به کلی سر ناسازگاری دارد.

دوره روشنگری در قرن هیجدهم نقطه اوج این تعبیر بود و نهضت اصحاب دائرت المعارف بروز عینی آن. نگارش دائرت المعارف در آن دوره تنها برای جمع آوری اطلاعات موجود در زمینه های مختلف نبود بلکه به همان صورت که از نام آن پیدا است، این نهضت برای آن بود که نشان داده شود احتیاجی به تعالیم کلیسایی برای تربیت انسانی نیست. به این دلیل است که اصحاب دائرت المعارف به جای آموزهای کلیسا، به علوم جدید و تجربی رغبت نشان می دادند و حتی این امر سنتی در تالیف و تدوین دائرت المعارف شد.

رشد علوم تجربی در قرن نوزدهم تعارض بین علم و دین را تشدید کرد و آن را مبدل به اصلی مفروض ساخت به نحوی که کمتر کسی شک در این اصل یا عنوان تعارض بین علم و دین داشت. با تلاش متکلمین و بحث های آنان به خصوص در زمینه های روش شناسی و زبان شناسانی در سده بیستم بود که تا اندازه ای این عنوان مورد بازنگری قرار گرفت.

با این نگاه کوتاه به تاریخچه مسئله معلوم می شود که موضوع ارتباط دانش علمی و اعتقاد دینی به صورت یک تعارض بر طول تاریخ فکر غربی سایه انداخته اما آيا می توان چنین پدیده ای را در حوزه جهان شرق و به خصوص در تاریخ و تمدن اسلامی جست؟

به طور خلاصه می توان گفت که در مشرق زمین و به ویژه در تاریخ و تمدن اسلامی چنان تالیفی بین دانش علمی و اعتقاد دینی دیده می شود که اصل مسئله تعارض بین علم و دین در این تاریخ مطرح نبوده است. از زمان دوره ترجمه در قرون دوم و سوم هجری تا ظهور حلقه اخوان الصفا و بعد، تفکر فلسفی و مباحثات فیلسوفان و متکلمین با یکدیگر، نمی توان جایی برای تلقی تعارض بین علم و دین یافت و برخلاف تلقی تعارض در مغرب زمین، همواره تلقی تالیف و هم خوانی بین علم و دین در تمدن اسلامی وجود داشته است.

بوعلی سینا یکی از شخصیت های قابل توجه در این عرصه است که نظام فلسفی او بعد از ترجمه در غرب، به متکلمین مسیحی آموخت که چگونه می توان بین دانش ارسطویی و اعتقاد دینی راه تالیف را یافت.

روشن است که در این زمینه جای بحث و نظر بسیار است اما در یک نگاه کلی به تاریخ تمدن های غربی و شرقی این موضوع قابل ارزیابی است که اصل مسئله مربوط به کدام حوزه است و در تلقی کدام حوزه با اصل تعارض هم خوانی دارد و کدام یک ندارد.

از این منظر است که معلوم می شود نظریات هاوکینگ و معارضات کلامی با آن در تاریخ مغرب زمین سابقه طولانی دارد اما در تاریخ مشرق زمین نمی توان چنین سابقه ای برای آن سراغ گرفت چرا که تلقی تمدن غربی از علم به نحو ماهوی مغایر با تلقی مشرق زمین از علم است. البته در اینجا باید به اختصار یادآوری شود که یکی از دلایل این امر در حوزه اسلامی به تفاوت بنیادین تعالیم اسلامی با نوع یهودی و مسیحی بازمی گردد به نحوی که آموزه توحید در اسلام به دور از اسطوره وارگی یهودی و مسیحی است و در نتیجه این تمایز بنیادین، آفرینش در قران همانند با آفرینش توراتی در سفر آفرینش بیان نشده است.

بعد از بیان این تاریخچه بسیار مختصر می توان به این موضوع پرداخت که نظریات هاوکینگ به عنوان یک عالم تجربی تا چه میزان به لحاظ روش شناسی و معرفت شناسی قابل توجیه است. در وهله نخست این پرسش مطرح است که آیا ایده هایی همانند خدا یا معاد از اصل می توانند موضوع بررسی ریاضیات و فیزیک قرار بگیرند؟

پاسخ به این پرسش از دو منظر مطرح می شود. نخست از منظر روش شناخت و دوم از نظر حوزه شناخت. به عبارت دیگر، پرسش اصلی به این صورت مطرح می شود که آيا ایده های دینی به لحاظ روش ریاضی و تجربی موضوعات قابل بررسی هستند و همچنین، آيا آنها در حوزه معرفتی ریاضیات و علوم تجربی قرار می گیرند یا نه؟

پاسخ به پرسش از هر دو منظر روشن است. معلوم است که این ایده ها به هیچ کدام از این دو وجه موضوع بررسی ریاضیات و علوم تجربی نیستند. بنابر این، هر گونه نتیجه ای از ریاضیات و علوم تجربی در اصل ربط و دخلی به ایده های دینی ندارد و چیزی در مورد این ایده ها را نه اثبات می کند و نه رد.

البته مسئله ارتباط حوزه های معرفتی انسان به یکدیگر مقوله ای است که در اینجا نمی توان به آن پرداخت اما کوتاه این که بدون توجیه روش شناسانه و معرفت شناسانه نمی توان از یک حوزه معرفتی برای حوزه های دیگر چیزی را نه اثبات کرد و نه رد.

چنین توجیهی مسئله ریاضی یا تجربی نیستند بلکه مسئله ای فلسفی است و از شناخت ریاضی یا تجربی به دست نمی آید. از این رو، هر گونه شناختی در قلمرو ریاضی یا تجربی به هر فرض ممکن باز موجه برای نتیجه گیری در مورد ایده های دینی نیستند.

هاوکینگ به عنوان یک ریاضیدان می تواند بگوید که جهان فیزیکی را بنابر قواعد ریاضی تبیین می کند و بر اساس آن قواعد می تواند دستگاه معرفتی برای شروع و گسترش جهان فیزیکی بیان کند و در دستگاه معرفتی خود از مفهوم خلقت استفاده نکند، اما از چنین دستگاهي، ردیه ای بر مفهوم خلقت به دست نمی آید.

خلقت مربوط به نوع معرفتی است که توجیه خود را از هیچ دستگاه معرفت ریاضی یا فیزیکی به دست نیاورده تا آن که به واسطه آن هم اثبات یا رد شود. البته هاوکینگ می تواند مانند هر کس دیگری و به دور از شناخت ریاضی خود، در مورد ایده های دینی نظری داشته باشد که در این صورت فقط نظر شخصی او است و نه نظر معرفتی و در نتیجه از اساس قابل بررسی نیست.

در اینجا بهتر است که آدمی فارغ از القاب و عناوین افراد به نظرات آنان توجه کند و ببیند آنچه می گویند مطلبی است که می تواند از نظر معرفتی توجیه پذیر باشد یا آن که صرف یک تلقی شخصی و مربوط به خود او است. قضیه هاوکینگ نیز از همین باب است و صرف مقام ارشد او در کمبریج باعث نمی شود که هر چه گفت موجه و درست باشد.
تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات