«ضدقهرمان» به طور خاص به تصمیمات جنجالی خلخالی در دوران تصدی خود میپردازد. او که اولین حاکم شرع است، به سرعت به نمادی از «عدالت انقلابی» یا از طرف دیگر «رفتارهای تندروانه» تبدیل میشود. مستند به مرور، تقابل این تفکر تندروانه با گفتمان تعادل را محور خود قرار میدهد و به طور ویژه با روایتی از خط مشی شهید بهشتی، سراغ این دوقطبی جذاب در دل تاریخ معاصر میرود؛ دو قطبی که به گفته یکی از چهرههای مصاحبهشونده، حکایت حریر و دشنه تعبیر میشود.
«وَکذَلِک جَعَلْنَاکمْ أُمَّةً وَسَطًا…» آیه ۱۴۳ از سوره بقره که به عنوان دیباچه بر پیشانی مستند قرار گرفته است، مخاطب را به تعادلی میان قضاوت و تأمل در روایتهای تاریخی دعوت میکند. روایت از شهرنو آغاز میشود. واکنش مردم به تندرویهای این حادثه، متفاوت از غلیان احساسات انقلابی و رفتارهای ظاهراً متناسب با آن ایام است. جنس صحبتها از جنس همان آیه ورودی مستند است؛ دعوت به رعایت تعادل. همین ورودیه، اشاره کوتاه، اما پرتعلیق برای معرفی میداندار اصلی اقدامات شاذ آن دوره، یعنی صادق خلخالی است.
به گزارش ایران، «ضدقهرمان» به طور خاص به تصمیمات جنجالی خلخالی در دوران تصدی خود میپردازد. او که اولین حاکم شرع است، به سرعت به نمادی از «عدالت انقلابی» یا از طرف دیگر «رفتارهای تندروانه» تبدیل میشود. مستند به مرور، تقابل این تفکر تندروانه با گفتمان تعادل را محور خود قرار میدهد و به طور ویژه با روایتی از خط مشی شهید بهشتی، سراغ این دوقطبی جذاب در دل تاریخ معاصر میرود؛ دو قطبی که به گفته یکی از چهرههای مصاحبهشونده، حکایت حریر و دشنه تعبیر میشود.
مستند در انتها سراغ خاطرات خلخالی میرود و جملاتی از او میخواند که تأکید زیادی بر عدم پشیمانی از اقدامات گذشتهاش دارد: «اکنون در مقابل اعدامهایی که کردم، نه پشیمانم، نه گلهمند و نه دچار عذاب وجدانم و تازه معتقدم کم کشتم.» این پایانبندی، همزمان که به شخصیت پیچیده خلخالی و قضاوتهای او اشاره دارد، مخاطب را درگیر پرسشهای اخلاقی و تاریخی میکند و با بررسی نتایج رویکرد رفتاری این دو جریان، او را دعوت میکند تا میان جریانی که هویت خود را با تأسی از خلخالی در تندروی تعریف کرده است یا جریانی که تلاش دارد در مسیر نگاه شهید بهشتی در مدار اعتدال حرکت کند، خود انتخابگر باشد.
کارگردان با بهرهگیری از گفتوگو با چهرههای شناختهشدهای همچون فیاض زاهد، علیاکبر ناطقنوری، سید حمید روحانی، محمدحسین قدوسی، محسن رفیقدوست، مصطفی پورمحمدی و سایر شخصیتهای فعال آن دوره، تلاش میکند همراه با تصاویر آرشیوی غنی با بررسی فضای سیاسی و اجتماعی دوران پس از انقلاب، تصویری چندوجهی از خلخالی و تصمیماتش در این دوران ارائه کند.
به بهانه نمایش این مستند در پرونده پیش رو با چهرههای حاضر در این مستند درباره ضرورت بازخوانی این دوره از تاریخ گفتوگو کردهایم. «ضد قهرمان» تازهترین مستند جنجالی سازمان هنری رسانهای اوج و از آثار به نمایش در آمده در بخش مسابقه هجدهمین جشنواره سینما حقیقت است. این مستند که در جشنواره با استقبال خوبی همراه بود و البته نظرات موافق و مخالف زیادی داشت بزودی و طبق برخی اخبار از هفته آینده اکران شود.
عارف افشار که پس از سالها سابقه روزنامهنگاری با اولین تجربه مستندش «برزخیها» به بخشی از تاریخ از منظر حواشی توقیف یک فیلم سینمایی پرداخته بود، در «ضدقهرمان» به بازخوانی چگونگی شکلگیری این فضای دو قطبی و تأثیر آن بر افکار عمومی و گاهی جابهجایی جایگاه قهرمان و ضدقهرمان پرداخته است.
در مستند قبلیتان «برزخیها» هم شاهد تقابل این دو اندیشه (خلخالی-بهشتی) بودیم و اینکه چطور اگر ارتباط عبدالحسین محمدزاده تهیهکننده فیلم با شهید بهشتی نبود، ایرج قادری با حکم خلخالی تا پای اعدام رفته بود. آیا ایده ساخت «ضدقهرمان» از همان زمان شکل گرفت؟
دقیقاً از زمان ساخت «برزخیها» میدانستیم که کار بعدیمان پرداختن به این سوی داستان است. در مستند قبلی روایت کردیم که به یکسری افراد از جمله فردین چه ظلمی شد و چقدر مظلوم واقع شدند و در این مستند به آن سوی این رابطه پرداختیم؛ اینکه این ظلم از جانب چه کسانی و ریشهاش کجا بود.
آقای عطریانفر، تعبیر جالب حریر و دشنه را برای تقابل این دو دیدگاه به کار بردند.
به نظر من دقیقترین عبارت و تعبیری است که میتوان برای آن به کار برد.
یکی از شخصیتهای جذابی که در این سالها به شکل معناداری در آثار سینمایی مورد توجه قرار گرفته شهید بهشتی است، اما نکته عجیب اینکه همیشه در سایه بوده و انگار فیلمسازان جرأت نزدیک شدن به او را ندارند؟
بله متأسفانه. این آرزوی ماست که در یک روایت سینمایی به این شخصیت بپردازیم. همین مستند اول و دوم من مشخص میکند که چه به لحاظ مضمونی و چه فرمی، دستخطم برای کار سینمایی چیست و قهرمانهای من از چه جنسی هستند. این خواسته قلبی خیلی از فیلمسازان از جمله خود من است که سراغ این شخصیت برویم، اما آیا واقعاً امکان آن هست که فیلم سینمایی بسازیم که محوریتش آقای بهشتی باشد؟! آن هم با این برخوردی که با «برزخیها» شد و همین «ضدقهرمان» که با کلی فراز و نشیب بالاخره امسال به جشنواره سینماحقیقت رسید!
این خبر درست است که سال گذشته مستند شما دقیقه ۹۰ از جشنواره بیرون گذاشته شد؟
مشکل حتی قبل از جشنواره بود. باید اول مجوز نمایش میگرفتیم تا امکان حضور در جشنواره را داشته باشیم. از همان «با» بسمالله با مستند مسأله داشتند. وقتی با طرح این مسأله اینگونه رفتار میشود، تصورش را کنید من بخواهم فیلم سینمایی آقای بهشتی یا فیلم سینمایی بسازم که قهرمانش کسی است که تمامی اتفاقات پیرامونش مسکوت مانده! با آن، چه برخوردی میشود؟ در حالی که از همین نمایش محدود «ضدقهرمان» در جشنواره سینماحقیقت کلی بازخورد مثبت داشتیم که این فیلم راجع به آقای بهشتی است تا آقای خلخالی.
افراد مصاحبهشونده در مستند شما همگی از چهرههای شاخص سیاسی هستند و راحت جلوی دوربین صحبت میکنند بخصوص آقای ناطقنوری. مسلماً جلب رضایت و اعتماد آنها کار راحتی نبوده است. آیا همه این افراد در ایام انقلاب هم موضعگیریشان نسبت به این شخصیت اینقدر صریح و شفاف بود؟
راضی کردن این افراد و جلب اعتمادشان واقعاً کار سخت و پیچیدهای بود. برای هر دو مستند به صورت شخصی و فردی جلو رفتم. آقای سعید مطلبی تنها دو یا سه مصاحبه تصویری بعد از انقلاب دارند که مفصلترینش با ما در مستند «برزخیها» بود. برای «ضدقهرمان» هم خیلی تلاش کردیم رضایت افراد مطلع را جلب کنیم که جلوی دوربین بیایند و اعتمادشان را جلب کنیم تا راحت حرف بزنند. دقت کنید، جنس گفتوگویشان با ما نیز متفاوت از جاهای دیگر است. البته خیلیها هم راضی به همکاری در دادن اطلاعات و همفکری بودند، اما حاضر نبودند جلوی دوربین بیایند. لطف خدا بود که این دوستان اعتماد کردند و ما هم تلاش کردیم جواب این اعتماد را بدهیم.
در مورد بخش دوم سؤالتان باید بگویم که ما به این آدمها، در دل پژوهش رسیدیم. به نظرم از دل دیالوگها و رفت و آمدهایی که در مستند داریم، میتوان این سنجش را داشت که موضعشان آن زمان چطور بوده است. چه زمانی که آنها را در مقام پرسشگر به چالش میکشیم و چه به عنوان کارگردان، در تدوین، ضد و نقیض حرفها را مقابل دیگری قرار میدهیم، مخاطب در سیر منطقی داستان میتواند به جواب درست برسد.
با وجود اعتراف شما در ابتدای مستند، اما جای خالی خانواده خلخالی احساس میشود؛ کاش این اتفاق میافتاد تا پاسخ قانعکنندهتری به برخی انتقادها پیرامون موضع داشتن فیلم نسبت به این شخصیت باشد.
از روز اول تمام تلاشمان را کردیم، اما سراغ هر کدام که رفتیم، گفتند تصمیم جمعیمان این است که مصاحبهای به این شکل متمرکز نداشته باشیم.
در روند تحقیق و همینطور ساخت مستند، کدام دریافت تازهتان برایتان عجیب و شگفتیساز بود.
دیالوگهایی که شاهدان زنده از تقابلهای آقایان شهید بهشتی و خلخالی میگفتند برایم حیرتانگیز بود؛ یعنی تکتک جملهها و کلمهها.
یکی از همین تقابلها صحبت آقای رفیقدوست است که به نقل از شهید بهشتی میگویند آن دادگاهی تماشایی است که خلخالی را محاکمه کنیم.
این برای خود من هم حیرتانگیز است.
بلافاصله بعد از این صحبتها، پخش تصاویر مراسم عزاداری آقای شهید بهشتی و حضور آقای خلخالی در این مراسم که انگار مدیریت سینهزنها و دمگرفتنشان را برعهده دارد، شوکهکننده است. یک هشدار ضمنی در این صحنه است که انگار این جریان، این تفکر و این نگاه همچنان ادامه دارد.
چه بگویم، چه بگویم واقعاً (خنده.)
خلخالی در سالهای آخر عمر، مهجور و تنها و حتی از منظری مطرود بود؛ اما هرگز کار به دادگاه نمیکشد.
تحلیل تاریخیاش این است که بالاخره افراد تصمیمساز و تصمیمگیر که در سطح کلانتری ماجرا را میدیدند با بررسی تمام ابعاد به این اقدام میرسند و باید پاسخ درستتر را از خودشان جویا شد؛ البته آقای پورمحمدی در جایگاه رئیس مرکز اسناد و به عنوان یکی از شاهدان عینی هم در مستند اشاره میکنند تصمیمگیرندگان مصلحت را در این دیدند که فردی با چنین ویژگیهایی را در کانال دیگری مدیریت کنند، اما نظر شخصی من به عنوان جوانی که چندین دهه از آن ایام فاصله دارم و به خاطر علاقهمندی به تاریخ در این سوژهها غرق شدم، این است که اگر این دادگاه شکل میگرفت، یکی از قلههای تاریخ معاصر ما میشد و نسلهای بعدی از آن به عنوان اتفاق ویژه یاد میکردند، همچنان که شنیدن آن در این مستند برایمان شگفتیساز است و آقای ناطقنوری هم در مستند تأکید دارند شهید قدوسی محکم پای محاکمه آقای خلخالی ایستاده بودند. شنیدن اینها برای خود من هم حیرتانگیز بود، چون در تاریخ مکتوب نیامده و از برگهای ناخوانده تاریخ است که به صورت شفاهی روایت میشود.
در بخشی از مستند شاهد تفاوت برخورد با سه شخصیت متفاوت از حکومت پهلوی هستیم و اینکه پیامد این رفتارها چقدر مثبت و منفی بوده است. سید شجاعالدین شیخالاسلامزاده که جزو ۵ ارتوپد مشهور جهان بوده و اورژانس، ابتکار او در زمان وزارت بهداری و بهزیستی است و از حکم اعدام قسر درمیرود و بعد شاهد خدمات ویژه او به جانبازان جنگ هستیم و در مقابل نوع برخورد با امیرعباس هویدا که خود خواهان ارائه اطلاعات است و با آن سرنوشت عجیب مواجه میشود. واکنشها نسبت به جنس پرداختتان به هویدا چطور بود، احتمالاً با این انتقاد مواجه نشدید که در پی تطهیر این شخصیت بودید؟
بله. خیلی زیاد؛ در حالی که اساساً من دنبال سفید و سیاه کردن آدمها نیستم. من نه قاضیام و نه تحلیلگر؛ یک فیلمسازم. در این فیلم هم نشان میدهم که ببینید ما سه شخصیت متفاوت داریم؛ یکیشان وزیر بهداری بوده، دیگری نخستوزیر و سومی مقام ارشد دستگاه نظامی-امنیتی حکومت پهلوی. همه چیزشان با هم فرق دارد. هر سه، اما در ایام حکومت پهلوی زندانی شده بودند و نه در دوران انقلاب. شاهدان زنده و نفرهای اول روایت، میخواهند بگویند بنای انقلاب این نبوده که شبیه تفکر آقای خلخالی رفتار کند. میخواهند از معایب آن نوع رفتار و فرصتهایی که از دست رفته صحبت کنند. آنها از تهدیدهایی که از دل آن نوع برخورد بر ما عارض شد، صحبت میکنند. همه چیز عیان و آشکار است. خود آقای رفیقدوست نقل میکند هویدا شخصاً تماس گرفته و درخواست کرده که اطلاعات را در اختیار ما بگذارد. من این وسط چه کارهام، مگر ما در مقام قضاوت هستیم؟!
جامعه متکثر است. هر کدام از ما هر دیدگاهی را هم که از نظر منطق و اخلاق قبول داشته باشیم، باز هم در نهایت این نظر گروهی از ماست و نظر همه جامعه نیست. حال این هوشمندی و هنر کسانی است که در منظر یک جامعه متکثر بیشتر دیده میشوند. همانطور که در مستند اشاره میکنیم، آقای خلخالی از آن میزان هوشمندی برخوردار است که از جامعه الیت سنی چنین نگاه و باوری به رسانه داشته و خودش را در رسانهها مطرح میکند. ارتباطش به قدری با رسانهها جدی است که اگر سراغ عکاسان و خبرنگاران آن دوره بروید، هر کدام خاطرات جذابی از این شخصیت دارند.
آن جمعیتی که طبق گفته شاهدان عینی در مستند، مرگ بر بهشتی میگویند یا آقای بهشتی را به تساهل و تسامح متهم میکنند، خب مشخص است مطلوبشان لابد نقطه مقابل شهید بهشتی است و بالاخره اینها هم جزوی از جامعه هستند؛ اما مسأله مهم این است که با گذر زمان جای قهرمان عوض میشود و از آن مهمتر اینکه بیابیم دلیل این میزان محبوبیت شهید بهشتی در نسلهای بعدی چیست. گیرایی این آدم را ببینید که چطور کلیپ «عاشق شوید» آن بین نسل امروز و در فضای مجازی جزو ترندها میشود. چقدر نگاه یک انسان میتواند نافذ و کلامش گیرا باشد. چطور حرف یک انسان میتواند بعد از گذشت سالها برای زمانه امروز هم صادق باشد، آنقدر که من فیلمساز بتوانم بر اساس آن فیلم بسازم، یک شاعر شعر بگوید و یک نویسنده حول محور آن کتاب بنویسد و هر کدام از ما در قالبی که بلدیم با زبان او با مردم سخن بگوییم.
من تلاش کردم با روایت این دوگانه تاریخ، ناگفتههای هر کدام از این دو شخصیت فراهم شود تا کسانی که اطلاعی از گذشته ندارند، نگاهشان نسبت به آینده روشن شود و بدانند که تجربه تاریخی نشان داده هر کدام از این تفکرها چه خطراتی داشته و نگاه مقابل، اما چه فرصتهایی ایجاد کرده است. من تمام تلاشم را کردم که روایتمان مغرضانه نباشد یا حداقل توی چشم مخاطب نزند و گیر تاریخی نداشته باشد. نیتم طرح همین مسأله بود. مگر کارکرد رسانه غیر از این است که با طرح یک مسأله، فرصت برای پرداختن به جزئیات اجتماعی و جامعهشناسی و مردمشناسی را فراهم کند. خیلیها به من گفتند تو هدفت این بوده که فلانی را بزنی! بر فرض محال که این بوده، آخر زدن من کجای این عالم قرار میگیرد؟! نگاهمان را کلانتر کنیم، ببینیم خروجی کدام تفکر به نفع این نظام بوده؟ آقای محمدیگیلانی، آقای قدوسی و آقای بهشتی یا آقای خلخالی؟! در «برزخیها» نمونه این برخورد را با اهالی سینما و فردین، بازیگر محبوب مردم مطرح میکنیم و نمونه دیگرش را با وزیر بهداری حکومت پهلوی که زنده میماند و به صورت رایگان جانبازان قطع نخاعی را درمان میکند. اینها را ما نمیگوییم، شاهدان زنده تاریخ میگویند. امتداد این تفکر ادامه دارد. ما همچنان خلخالی داریم. ما همچنان مخملباف داریم.