به مناسبت هفته ارتباطات و روابط عمومی؛
گفتوگو، پلی میان اندیشه ها و دل ها

اما گفتوگو، با تمام لطافت و قدرتش، ساده نیست. گفتوگوی واقعی نیازمند تحول ذهنی است؛ باید شجاعت رها کردن تعصبات، پیشفرضها و منیتهای خود را داشته باشیم.باید حضور دیگرانِ متفاوت را به رسمیت بشناسیم و آغوش اندیشههایمان را به روی دیدگاههای آنان بگشاییم.
علیرضا جاجرمی؛ درودی از سر مهر و اندیشه، به همه اندیشهورزانی که دل به گفتوگو سپردهاند و دانایی را در تعامل انسانی جستهاند.
هفته ارتباطات و روابط عمومی فرصتی ارزشمند برای بازاندیشی در پیوندهایی است که ما را به یکدیگر متصل میکنند. بیتردید، یکی از عمیقترین این پیوندها « گفتوگو » است—نه گفتوگویی سطحی، بلکه گفتوگویی "دموکراتیک، سازنده و اثرگذار". گفتوگویی که زیربنای تمدن بشری است، تمدنی که نه با فریاد بلکه با «درک و فهم » آغاز میشود.
اما گفتوگو، با تمام لطافت و قدرتش، ساده نیست. گفتوگوی واقعی نیازمند تحول ذهنی است؛ باید شجاعت رها کردن تعصبات، پیشفرضها و منیتهای خود را داشته باشیم.باید حضور دیگرانِ متفاوت را به رسمیت بشناسیم و آغوش اندیشههایمان را به روی دیدگاههای آنان بگشاییم.
انسان، موجودی است که هم چارچوب دارد و هم بازتابپذیر است. از همین رو گفتوگو، دعوتی به نسبینگری است. هر فرد حامل تجربهای زیسته و بخشی از حقیقت است.
مسیر گفتوگو، جادهای دوطرفه است. کسی نباید با "پرچم سلطه" وارد شود؛ بلکه هدف این است که اندیشهها را به اشتراک گذاشت، نه تحمیل کرد. گفتوگو یعنی یادگیری، نه اثبات؛ یعنی افزودن، نه حذف؛ یعنی گسترش بینش، نه محدودسازی آن.
اما چرا گاهی این میدان گفتوگو، به میدان سوءتفاهم و ستیز بدل میشود؟
پاسخ در آمادگی ذهنی، عاطفی و رفتاری ما نهفته است. گفتوگو شرایطی دارد:
- باید زمان، مکان و موقعیت مناسب را انتخاب کنیم.
- باید بردبار و مثبتنگر وارد تعامل شویم.
- باید اعتماد را بهعنوان پیشنیاز گفتوگو بسازیم.
بدون اعتماد، گوش نمیشنود و زبان نمیگوید.
پس از اعتماد، نوبت به استدلال درست میرسد—نه جدل، بلکه برهان.
و پس از آن، تجربههای زیستهای که چون داستانی صادقانه، هم عقل و هم دل را خطاب قرار میدهد.
برای بالندگی گفتوگو، باید بذر تفاهم را در زمین تعامل بپرورانیم:
- با فروکاستن فاصلهها و برجستهسازی وجوه اشتراک.
- با تکیه بر نقاط پیوند و بردباری در برابر تفاوتها.
گفتوگو، نه نبردگاهِ واژههاست، نه جولانگاه سخنوران،
بلکه رودرروییِ مهربانانهی اندیشههاست،
سلوکِ جستوجوی حقیقتیست،
همسفریِ دو دل و چند دل و چند فکر در جادهی حقیقت و حقیقت جویی است،
و همآواییِ قلبهای جستجوگرانه.
سخن گفتن،مهارت و هنری است نرم و نازک؛ آیینی که پاسداشتِ آن، پلی میسازد از دل به دل، و کلیدی میشود برای گشودنِ قفلِ هزاران ناگفته.
سخن ژرف جلال آلاحمد، همچون چراغی بر این مسیر میتابد:
آن «واو» میانیِ «گفتوگو»، نه صرفاً پیوندی نگارشی،
که رمز راز تفاهم است؛
فاصلهای معنادار میان دو صدا،
تا یکی بگوید و دیگری با دل بشنود؛
سپس، با مکثی حکیمانه، نوبت به دیگری رسد،
تا آنچه در سینه دارد، به آرامی در میان نهد.
جلال آلاحمد؛ به زیبایی یادآور شده: "واوی که میانِ دو واژه میایستد، تنها یک حرف نیست؛ رودباری است از همدلی که دو ساحلِ صدا را به هم میرساند.
در حریمِ گفتوگو، نخستین درس، فروتنی شنیدن است: هیچ کس تکگلباغ حقیقت نیست. حقیقت، مانند نور پراکنده در منشور است؛ تنها وقتی به تمامی میدرخشد که رنگهای مختلفش را در کنار هم بنگری.
آیین گفتوگو، خاصه در میدانهای سازمانی، اجتماعی و سیاسی،نه صرفاً ابزاری برای تبادل سخن،بلکه نموداری از بلوغ فکری و فرهیختگی شخصیتی است .
فرهنگِ گفتوگو، بهویژه در جهانِ پرتلاطمِ امروز، نشانِ بلوغِ روحِ یک جامعه و یک تمدن است. نشانِ آنکه میدانیم: حقیقت، همیشه در "من" نمیگنجد، بلکه در "ما" متولد میشود. هر سخنی که میشنوی، پارهای از گمشدهی توست، و هر سکوتی که میشکنی، دریچهای میشود به آسمانِ فهمِ مشترک و درکِ تفاوت ها.
پس سخن بگوییم، اما نه برای چیرگی؛
بلکه برای همآغوشیِ اندیشهها.
نه برای اثباتِ خود،
بلکه برای شکفتنِ معنا در آغوشِ یکدیگر.
اگر در پی تمدنسازی هستیم، چارهای جز گفتوگو نداریم. اما گفتوگویی که نیازمندِ نهاد، تربیت و فرهنگ است. باید جامعهای بسازیم که در آن، گفتوگو فضیلتی همگانی باشد، نه مهارتی فراموششده.
ما نیازمندیم به:
- مدارس گفتوگو ساز و گفت گو محور،
- رسانههای گفتوگو ساز،
- خانوادههای گفت و گو ساز و گفتوگوگرا
- دوستانی که گفتوگو را ارزش بدانند و
- جامعهای که همزیستی و تعامل انسانی را اصل بداند، هستیم.
و در پایان، دعوت میکنم که هر یک از ما، از همین امروز، گفتوگو را آغاز کنیم؛ نه برای غلبه، بلکه برای باهم بودن، نه برای قانع کردن، بلکه برای فهم مشترک.