نقد و بررسی سریال اجل معلق

قهرمان سریال، «داوود سعیدی» با بازی رضا عطاران، بازآفرینی تیپ آشنای مرد میانسال سادهدل، بیپول و کمی فرصتطلب است که در اغلب کمدیهای محبوب دهه ۸۰ دیدهایم. عطاران که در سریالهایی چون «کوچه اقاقیا»، «بزنگاه» و «خانه به دوش» این تیپ را نهادینه کرده، بار دیگر نقش مشابهی را ایفا میکند.
در میان موج تولیدات کمدی شبکه نمایش خانگی که اغلب به تکرار تیپها و موقعیتهای آزمودهشده دل بستهاند، «اجل معلق» به نویسندگی حمزه صالحی و کارگردانی عادل تبریزی، تجربهای متمایز و در عین حال محتاطانه به شمار میآید؛ سریالی که با بهرهگیری از تم ماورایی و چاشنی طنز، تلاش کرده روایتی سرگرمکننده، متفاوت و البته مردمی خلق کند.
به گزارش ایران، ترکیب موضوع مرگ با طنز، چالشی دشوار است؛ چرا که با مفاهیم دینی، فلسفی و گاه خط قرمزهای عرفی و اعتقادی جامعه پیوند میخورد. تجربههای تلویزیونی در ایران در مواجهه با ژانر ماورایی بیشتر به سمت درامهای جدی و گاه متافیزیکی رفتهاند؛ از «او یک فرشته بود» و «اغما» تا «احضار». اما «اجل معلق» نخستین تلاش جدی در قالب کمدی موقعیت ماورایی است که ریسک ورود به جهان پس از مرگ را با طنز موقعیت پیوند میزند.
نویسنده (حمزه صالحی) و کارگردان (عادل تبریزی) با انتخاب یک قهرمان طبقه کارگر که در میانه کما و زندگی، به ارتباط با «اجل» دست پیدا کرده، توانستهاند به نوعی طنز تلخ اجتماعی دست پیدا کنند که در عین مفرح بودن، به دغدغههای اقتصادی، ناامنی شغلی و ترسهای روزمره زندگی ایرانی نیز اشاره دارد.
قهرمان سریال، «داوود سعیدی» با بازی رضا عطاران، بازآفرینی تیپ آشنای مرد میانسال سادهدل، بیپول و کمی فرصتطلب است که در اغلب کمدیهای محبوب دهه ۸۰ دیدهایم. عطاران که در سریالهایی چون «کوچه اقاقیا»، «بزنگاه» و «خانه به دوش» این تیپ را نهادینه کرده، بار دیگر نقش مشابهی را ایفا میکند؛ با این تفاوت که اینبار، او با «مرگ» وارد تعامل میشود.
این بازگشت به تیپ محبوب، هم یک نقطه قوت است و هم یک خطر. از یک سو، تماشاگر بهسرعت با شخصیت داوود ارتباط برقرار میکند، اما از سوی دیگر، خطر افتادن در چرخه تکرار و کمرمقی طنزهای پیشبینیپذیر وجود دارد. خوشبختانه حضور عنصر «اجل» به عنوان مکمل کمدی، توانسته بخشی از این خطر را مهار کند.
اگر رضا عطاران نقطه اتکای تضمینشده سریال است، بهزاد خلج در نقش «اجل» را باید کشف طلایی این سریال دانست. خلج که پیشتر در قالبهای جدی و حقوقی (همچون سریال «آقای قاضی») دیده شده بود، اینبار در نقشی کاملاً متفاوت ظاهر شده و توانسته با ترکیب چهره عبوس، زبان خشک و گیر افتادن در موقعیتهای کمدی، لحظاتی مفرح اما هوشمندانه خلق کند.
تغییر تدریجی اجل از یک موجود بیاحساس ماورایی به موجودی دارای حس کنجکاوی، دلبستگی و حتی شوخطبعی، به خوبی با بازی خلج پرداخت شده و یکی از نقاط قوت اصلی روایت است.
سریال با ساختار نیمهاپیزودیک حرکت میکند. هر قسمت، حول محور مرگ فردی جدید شکل میگیرد که داوود با روح او ارتباط گرفته و سعی دارد از این وضعیت منفعت مالی ببرد. این فرمول در قسمتهایی چون پیرمرد سکهدار بهخوبی جواب داده و موقعیتهایی بامزه و تأثیرگذار خلق میکند. اما در بلندمدت، این ساختار تهدیدی برای تعلیق کلی روایت و توسعه شخصیتها محسوب میشود. نبود داستانهای فرعی مؤثر یا شخصیتهای مکمل عمیقتر، میتواند سریال را به ورطه تکرار و افت جذابیت بکشاند؛ خطری که در قسمت پنجم سریال تا حدی حس میشود.
موفقیت «اجل معلق» در عبور از خطوط قرمز، نه تنها به خاطر محتوا، بلکه ناشی از لحن سنجیده آن است. شوخیها هرگز به سخره گرفتن مرگ یا دین نمیانجامد، بلکه از طریق نمایش تضاد بین دستورهای اجل و بداههکاریهای داوود، طنزی موقعیتمحور و بیخطر شکل میگیرد. حتی تمایل اجل به تجربه زندگی انسانی یا عشقورزی نیز در محدوده قابلقبول اجرا شده و برخلاف آثار شعاری، با ظرافت و بدون تحمیل پیام اخلاقی خاصی پیش میرود.
کارگردانی عادل تبریزی در «اجل معلق» فاقد خودنماییهای بصری است و بیشتر در خدمت قصه و بازیها عمل میکند. ضرباهنگ روایت در پنج قسمت نخست قابلقبول است و تدوین سریع و طراحی میزانسنهای ساده اما کاربردی، به انسجام اثر کمک کرده است. تبریزی که پیشتر در آثار سینماییاش گرایش به کمدی اجتماعی داشته، در اینجا توانسته ریتم مناسبی برای چنین داستانی با عنصر ماورایی خلق کند؛ بدون آنکه کمدی به هجو بیمایه سقوط کند یا فضای ماورایی رنگ تصنعی بگیرد.
یکی از هوشمندیهای فیلمنامه، پیوند موقعیت ماورایی با دغدغههای عینی جامعه است. داوود، یک مرد طبقه کارگر است که با اخراج از کار، دغدغه نان زن و بچهاش را دارد. دلالی، تورم، ناتوانی در تأمین مسکن و حتی اضطراب از آینده مبهم فرزندان، در لایههای طنزآلود روایت حاضر است. انتخاب یک قهرمان مردمی و ملموس، باعث همذاتپنداری مخاطب با قصه شده و خطر انتزاعی شدن تم مرگ را کاهش داده است.
اجل معلق نه یک شاهکار ژانری است و نه جسورانهترین کمدی ممکن. اما در قالب اثری بیادعا، توانسته در چند محور جسارت کند: نزدیک کردن تماشاگر به موضوع مرگ با زبان طنز، انتخاب تیپهای آشنا در موقعیتهای تازه و ساختن یک فضای روایی نو در بستری پلتفرمی.
اگر سازندگان بتوانند در قسمتهای آینده، داستانهای فرعی را تقویت کرده، قوس شخصیتی داوود و اجل را با جزئیات بیشتری بپرورانند و از تکرار فرمولهای اپیزودیک پرهیز کنند، «اجل معلق» میتواند به نقطه عطفی در مسیر سریالسازی کمدی-ماورایی در ایران بدل شود.