اقتصاد بازیگر ضد جنگ

«در طول تاریخ، کمتر جنگی با انگیزه صرفاً اقتصادی آغاز شده است. حتی در نبردهای بزرگ معاصر، نیروهای محرک اولیه بیشتر در میدان سیاست و امنیت یافت میشوند. اما هنگامی که آتش جنگ شعلهور میشود، و هزینهها آغاز میشوند، اقتصاد ناگهان به بازیگری بیصدا ولی تعیینکننده بدل میشود.»
حامد سرمدی؛ با وجود آنکه آغاز جنگها معمولاً ریشه در تنشهای سیاسی، مناقشات امنیتی، اختلافات منطقهای یا منازعات ژئوپلیتیکی دارد، اما با آغاز جنگ و تداوم هزینههای فزاینده، متغیرهای اقتصادی بهتدریج به مؤلفهای حیاتی در تصمیمسازی سیاسی تبدیل میشوند. جنگ ۱۲ روزه اخیر میان اسرائیل و ایران، نمونهای گویا از همین الگوست؛ جایی که دلایل اقتصادی، نه بهعنوان آغازگر، بلکه بهعنوان مهر پایانی جنگ، نقشی اساسی ایفا کردند.
سیاست، آغازگر جنگ؛ اقتصاد، پایانبخش آن
در طول تاریخ، کمتر جنگی با انگیزه صرفاً اقتصادی آغاز شده است. حتی در نبردهای بزرگ معاصر، نیروهای محرک اولیه بیشتر در میدان سیاست و امنیت یافت میشوند. اما هنگامی که آتش جنگ شعلهور میشود، و هزینهها آغاز میشوند، اقتصاد ناگهان به بازیگری بیصدا ولی تعیینکننده بدل میشود. در جنگ اخیر اسرائیل و ایران نیز، همین الگو تکرار شد؛ جایی که پس از حدود دو هفته درگیری شدید، بازیگران داخلی و بینالمللی در برابر فشار فزاینده اقتصادی چارهای جز حرکت بهسوی آتشبس نداشتند.
توییت پر اضطراب ترامپ و هشدار نفتی
نخستین نشانههای اضطراب اقتصادی را میتوان در توییت دونالد ترامپ در ۲۳ ژوئن مشاهده کرد؛ جایی که رئیسجمهور آمریکا خطاب به اوپک و متحدانش هشدار داد که افزایش قیمت نفت در پی تنشهای منطقه، «کمک به دشمن» تلقی میشود. این توییت تنها یک پیام سیاسی نبود، بلکه با توجه به احتمال بستهشدن تنگه هرمز و پیشبینی افزایش قیمت نفت تا ۱۲۰ دلار (طبق تحلیل رویترز)، عمق اضطراب کاخ سفید را نسبت به پیامدهای اقتصادی جنگ روشن میکند.
چنین چشماندازی برای کشورهای صنعتی بهویژه آمریکا، زنگ خطری جدی بود. این فشار بهوضوح به میز دیپلماسی منتقل شد و به عاملی تعیینکننده در شکلگیری آتشبس بدل گشت؛ چنانکه ریزش قیمت نفت بلافاصله پس از حمله ایران به پایگاه العُدید در قطر و اعلام آتشبس، گواه روشنی است بر اینکه بازار، وقوع آرامش را مهمترین عامل تثبیت میداند.
هزینههای سنگین جنگ برای تلآویو و تهران
عامل دیگری که دو طرف را به توقف درگیریها واداشت، محدودیت آستانه تحمل اقتصادی بود. اقتصاد تحریمزده ایران از یک سو و اقتصاد پیشرفته اما شکننده اسرائیل از سوی دیگر، هر دو ظرفیت استمرار یک جنگ فرسایشی را نداشتند.
برای اسرائیل، جنگی که با حملات هوایی بلند مدت، استفاده گسترده از سامانههای دفاعی گرانقیمت مانند «گنبد آهنین»، «فلاخن داوود» و «ارو»، همراه بود و حتی هزینههای جبران خسارت داخلی پس از جنگ که برآوردهای سرسام آوری پیش بینی شده بود. هزینههای گزافی در پی داشت. به گزارش تایمز اسرائیل، تنها هزینه جبران خسارات مالی در این جنگ بین ۱.۵ تا ۱.۷۶ میلیارد دلار برآورد شده که بیش از دو برابر جنگهای پیشین است. همچنین طبق نقل اکونومیک تایمز، رشد اقتصادی اسرائیل در سال ۲۰۲۵ از ۴.۳٪ به ۳.۶٪ کاهش یافته است.
در طرف دیگر، اقتصاد تحت تحریم ایران که به شدت به صادرات نفت و ثبات نسبی در منطقه متکی است، تحمل ادامه یک جنگ تمامعیار را نداشت. حملات اسرائیل، کاهش صادرات، و ناامنی در مسیرهای انرژی، پیامدهایی بود که چشمانداز اقتصادی ایران را نامشخص کرده بود. در نتیجه، دو طرف بهوضوح به این نتیجه رسیدند که تداوم جنگ، به معنای تخریب بنیانهای اقتصادی ملی است.
نگرانی منطقه از اختلال در تجارت و سرمایهگذاری
جنگ ایران و اسرائیل تنها به دو کشور محدود نماند. آنچه منطقه را به تحرک برای میانجیگری واداشت، تهدید جدی برای تجارت و سرمایهگذاری در خاورمیانه بود. کشورهایی نظیر قطر، امارات، عمان و ترکیه که در تلاشند به هابهای ترانزیتی و مالی بین آسیا، اروپا و آفریقا بدل شوند، بهخوبی دریافتند که شعلهور شدن یک جنگ بزرگ در منطقه، میتواند مسیرهای حیاتی انرژی، دریانوردی، پروازهای تجاری و اعتماد سرمایهگذاران جهانی را به خطر بیندازد.
در چنین فضایی، بازیگران منطقهای نقش مؤثری در کاهش تنش و تسهیل گفتوگوها ایفا کردند. آتشبس، برای این کشورها بهمعنای حفظ ثبات اقتصادی، ماندگاری سرمایه و استمرار جریان انرژی بود. آنها نیک میدانستند که بازار از امنیت تغذیه میشود و جنگ، آغازی است بر فرار سرمایه.
جنگ اسرائیل و ایران، نمونهای روشن از عصری است که در آن، اقتصاد هرچند آغازگر گلولهها نیست، اما پایانبخش آتش آنهاست. بهعبارتی، آنچه توپخانهها دنبال می کردند، در نهایت با چرتکه اقتصاد متوقف شد.