نقد و بررسی فیلم ترسناک «خانه» / برای علاقمندان به آثار ترسناک با لایههای روانی و اجتماعی

فیلم «خانه» با بهرهگیری از فضایی رازآلود و طراحی صحنهای تأثیرگذار، داستان مرد جوانی را روایت میکند که در آسایشگاهی اسرارآمیز درگیر ترسهای درونی و واقعیتهای تاریک میشود.
فرارو- فیلم ترسناک «خانه» با بازی پیت دیویدسون، روایتی از کابوسها، اسرار آسایشگاهی وهمآلود و زخمهای روانی بازمانده از گذشته است که در قالبی پرتعلیق و گاه متزلزل به تصویر کشیده میشود.
به گزارش فرارو به نقل از هالیوود ریپورتر، فیلم ترسناک جدید جیمز دیموناکو با عنوان «خانه» (The Home) اثری است که در مرز میان جلب توجه و ناامیدی حرکت میکند؛ فیلمی که با حضور پیت دیویدسون، کمدین سرشناس آمریکایی، تلاش میکند فضای سنگین، رازآلود و گاه اجتماعی آسایشگاههای سالمندان را به بستری برای تعلیق و ترس تبدیل کند. دیموناکو، خالق مجموعه فیلمهای The Purge، اینبار از شلوغی شهر به سمت سکون ترسناک یک مرکز نگهداری سالمندان رفته تا داستانی از گذشتهای پر درد، رازهایی تاریک و ارواحی پنهان روایت کند.
شخصیت اصلی فیلم، مکس (با بازی پیت دیویدسون)، جوانی است که از کودکی تحت سرپرستی خانوادهای دیگر بوده و همچنان با زخمهای روانی عمیقی دستوپنجه نرم میکند. مرگ غمانگیز برادرخواندهاش، لوک، در دوران کودکی او را دچار کابوسهایی شبانه کرده که حتی سالها بعد نیز رهایش نمیکنند. در نتیجهی بیخوابیهای مکرر، مکس شبها از خانه بیرون میزند و روی دیوارهای شهر نقاشیهایی میکشد که مستقیماً از رویاهای پریشانش الهام گرفته شدهاند.
داستان با بازداشت مکس توسط پلیس آغاز میشود؛ او به جرم ورود غیرقانونی و نقاشی دیواری بازداشت شده، اما والدین ناتنیاش با مقامات قضایی توافق میکنند تا او به جای زندان، بهعنوان سرپرست یا مدیر داخلی در یک آسایشگاه سالمندان مشغول به کار شود. انتخابی که در ظاهر بهتر از زندان است، اما بهزودی برای مکس روشن میشود که این مکان آنطور که به نظر میرسد، آرام و بیخطر نیست.
فیلمنامه «خانه» که دیموناکو با همکاری آدام کانتور نوشته، بهتدریج مخاطب را وارد فضای پرتنش آسایشگاه خیالی «گرین میدو» میکند؛ جایی که در نگاه اول مجلل و موقر بهنظر میرسد اما به مرور نشانههایی از تاریکی در زیر سطح آن آشکار میشود. مکس در مواجهه با سالمندانی که هرکدام گذشتهای خاص دارند، با رویدادهایی غیرعادی روبهرو میشود. آیا پرستارانی که رفتوآمدهایشان پنهانی و مشکوک است، چیزی را مخفی میکنند؟ یا پزشک آسایشگاه (با بازی بروس آلتمان) که مهربانیاش بیش از حد ساختگی به نظر میرسد، حقیقتی را پنهان کرده است؟ مکس کمکم احساس میکند که رازهایی پنهان در تاریکی در کمین هستند و او تنها کسی است که میتواند آنها را کشف کند.
طراحی صحنه با دقت بالایی انجام شده است: از فوارههای چینی قدیمی که سالهاست خشک شدهاند، تا موسیقی غمانگیز نیتن وایتهد که فضا را سنگینتر میکند. فیلمبرداری آناستاس میخوس از دیدگاه مکس انجام میشود و به خوبی حس بیاعتمادی و تعلیق را منتقل میکند. طراح صحنه، مری لنا کولستون، ترکیبی از گرمای فریبنده و خلأ ترسناک را در دکوراسیون داخلی آسایشگاه به نمایش میگذارد. اتاقهایی مانند اتاق نورما (مری بث پیل)، زنی سالخورده که سعی میکند مکس را درباره خطرات آسایشگاه هشدار دهد، و یا لو (جان گلاور)، هنرپیشه سابق تئاتر که هنوز در پی شعله خلاقیت گذشتهاش است، با وسایلی شخصی تزئین شدهاند که به گذشتهای زنده اشاره دارند. در مقابل، طبقه چهارم ساختمان که محل نگهداری بیماران «خاص» است و مکس اجازه ورود به آن را ندارد، فضایی سرد، بیروح و بیگانه دارد.
با وجود توجه دیموناکو و تیمش به ایجاد فضای دلهرهآور، «خانه» تنها بهطور نیمهکاره به وعدههای ژانر وحشت وفادار میماند. مشکل اصلی فیلم در ریتم کند آن نهفته است. مکس روزها با سطل و تی از اتاقی به اتاق دیگر میرود و مشغول تمیزکاری است و شبها با کابوسهایی وحشتناک دستوپنجه نرم میکند. هرچند این تکرار در ابتدا به ایجاد حس فرسودگی و سردرگمی کمک میکند، اما بهتدریج تبدیل به عاملی فرساینده برای مخاطب میشود و فیلم را به تجربهای طاقتفرسا و کشدار بدل میکند.
پیت دیویدسون، که معمولاً با شوخطبعی تلخ و نگاه کنایهآمیزش در برنامههایی مثل «شنبهشب زنده» شناخته میشود، در ایفای نقش مکس ظاهر متفاوتی از خود ارائه میدهد. او از لحاظ ظاهری برای نقش مناسب است؛ چشمانی غمگین و صورتی خسته دارد اما بازیاش در لحظات احساسی متزلزل است. در حالی که موفق میشود حالت بدبین و دلمرده شخصیت را بهخوبی نشان دهد، اما در صحنههایی که نیاز به صداقت عاطفی بیشتری دارند، هنوز تحت تأثیر سبک طنز همیشگیاش باقی مانده است.
یکی از نکات جذاب فیلم، اشارههای ظریف آن به موضوعات اجتماعی گستردهتر است. در بخشهایی از فیلم، خبرهایی درباره طوفانی عجیب از تلویزیون پخش میشود که گزارشگران آن را به تغییرات اقلیمی نسبت میدهند. در اینجا، دیموناکو هوشمندانه به تضاد میان نسلها اشاره میکند: جوانانی که باید تاوان تصمیمهای نادرست نسلهای پیشین را بدهند، نسلی که با حرص و بیتوجهی، آینده زمین را به خطر انداخته است. هرچند این مضمون فقط در حاشیه مطرح میشود، اما میتوانست اگر بیشتر پرورانده میشد، به غنای معنایی فیلم بیفزاید.
با نزدیک شدن به پایان، فیلم وارد فاز پرتنشتری میشود. پیچشهای داستانی تازه و افشاگری نسبتاً مؤثری رخ میدهد که فیلم را به قالب آشنای آثار اسلشر نزدیک میکند. در این مرحله، تأثیراتی از فیلمهای کلاسیکی چون «رزماری بیبی» نیز در ساختار داستان به چشم میخورد. در این واپسین دقایق است که بالاخره بازی دیویدسون به بلوغ میرسد و او به قهرمانی بدل میشود که تماشاگر میتواند برای او دست به دعا بردارد.
«خانه» فیلمی است که با ایدهای نو و فضاسازی قوی آغاز میشود، اما در اجرا دچار فراز و نشیبهای فراوان است. گرچه نقاط ضعف آن در بازیگری و ریتم داستانی قابلچشمپوشی نیستند، اما در نهایت موفق میشود فضایی پرتعلیق، رازآلود و متفاوت از دنیای سالمندان خلق کند. اگرچه فیلم بهطور کامل به عمق مضامین اجتماعیاش نمیرود، اما دستکم سعی میکند فراتر از ژانر حرکت کند. این فیلم برای علاقمندان به آثار ترسناک با لایههای روانی و اجتماعی، تجربهای ارزشمند، هرچند نه بینقص، خواهد بود.