روایتی تازه از فاجعه آخرالزمانی؛ نگاهی به فیلم سینمایی «۲۸ سال بعد»

صحنه پایانی «۲۸ سال بعد» در واقع به سکانس آغازین برمیگردد. زمانی که شیوع اولیه ویروس خشم رخ داده و پسری به نام «جیمی» از دست زامبیها فرار میکند، در حالی که پدر کشیشش از آنها استقبال میکند و زامبیها را نشانهای از آخرالزمان میبیند.
فرارو- اکران فیلم سینمایی «28 سال بعد» از 20 ژوئن (30 خرداد) آغاز شده است. این فیلم درباره افرادی است 28 سال بعد از انتشار ویروس خشم و حمله زامبی به شهر در جزیرهای دور افتاده زندگی میکنند.
به گزارش فرارو، در سال 2002، فیلم دلهره آور «28 روز بعد» به موفقیتی عظیم دست پیدا میکند. داستان این فیلم درباره ویروسی به نام خشم بود که از یک آزمایشگاه نشت میکند و انسانها را به زامبیهای خشن و پرخاشگر تبدیل میسازد و در عرض 28 روز همه چیز از بین میرود. در سال 2007 دنبالهای نه چندان موفق از این فیلم منتشر شد که سرانجامی جز شکست نداشت. حالا نسخه جدیدی از این اثر با نام فیلم «28 سال بعد» ساخته شده است. این فیلم روایتی تازه از فاجعه، جهش نسلی و تکاملی را رقم میزند که آمیختهای از ترس، وحشت و غم است.
داستان «28 سال بعد»، در جزیرهای مقدس در شمال شرقی انگلستان میگذرد، جایی که آدمها با دنیای بیرون ارتباطی ندارند. غذای خود را کشت میکنند و خوراکیها را هم خودشان تولید میکنند. سرزمین تبدیل به جهنمی شده که زامبیها آزادانه در آن زندگی میکنند و از گلههای عظیم گوزن غذای خود را تامین میکنند. گاهی مردان جزیره مقدس برای تهیه غذا، زمانی که دریا در حالت جذر است به سرزمین اصلی میروند تا مواد غذایی را جمع آوری کنند. همچنین آنها با استفاده از تیر و کمان زامبیها را میکشند تا غریزه شکار خود را زنده نگهدارند. طعمه شکارشان زامبیهایی هستند که کند و آهسته حرکت میکنند و مانند حلزون روی زمین میخزند.
28 سال بعد از ویروس خشم
ماجرا از جایی آغاز میشود که «اسپایک» با بازی «آلفی ویلیامز» در کنار پدرش «جیمی» با بازی «تیلور جانسون» آماده شکار میشود. شکار نوعی آیین محلی است که پسرها برای نشان دادن مردانگی خود در سن 14 سالگی انجام میدهند. «اسپایک» در کنار پدر و مادر بیمارش «آیسلا» که اسیر توهمات است زندگی میکند. در سفر شکار او رازهای مهمی را از دنیای زامبیها میبیند، زامبیهای مختلف که مهمترین آنها موجودی با قدرت و سرعت فوقالعاده که «آلفا» نام دارد. در واقع این آلفا بود که اولی شکار «اسپایک» را به هم میریزد و پدر و پسر را مجبور به پناه گرفتن میکند. در همان پناهگاه، او شعله ضعیف از آتشی اسرار آمیز میبیند که ظاهرا به دکتر «یان کلسن» با بازی «رالف فاینس» تعلق دارد.
در نهایت «اسپایک» همراه پدرش به جزیره برمیگرد اما رازی کشف میکند که باعث میشود به پدرش بی اعتماد شود و در تصمیمی جسورانه همراه مادرش به سرزمین اصلی فرار کنند به امید انکه دکتر «کلسن» راهی برای درمان مادرش پیدا کند. آنچه در ادامه نشان داده میشود، تلاشهای «اسپایک» برای رسیدن به دکتر است. در مسیر آنها با زنی رو بهرو میشود که هم باردار است و هم به خون زامبیها آلوده است. در نهایت «آیسلا» مجبور میشود به او کمک کند تا نوزاد را به دنیا بیاورد. در نهایت «آیسلا» میمیرد و «اسپایک» به جزیره برمیگردد اما نه برای زندگی؛ بلکه فقط نامه خداحافظی با پدر را مینویسد و نوزاد را در آنجا میگذارد. او به سرزمین اصلی برمیگردد تا واقعیتها را کشف کند.
تصویری نمادین از بحران های انسان معاصر
در طول سفر «اسپایک»، لحظات پرتنش و خشونت آمیزی رو بهرو میشود. همچنین در کنار صحنههای خشونت، دشتهای سرسبز و درختان جنگلی جلوهای شاد و آرام به فیلم میدهند که در تضاد با داستان خشن «28 سال بعد» قرار دارد. این فیلم زمانی منتشر شده که زخمهای کرونا، همچنان در میان انسانها وجود دارد و جنگ هر روز در خاورمیانه و جهان شعلهورتر میشود. اگر چه «28 سال بعد» اشاراتی واضح به وضعیت نمیکند اما میتوان آن را یک تمثیل پساکرونایی دید. جایی که تمایل «اسپایک» برای بازگشت به سرزمین اصلی، با حضور در سرزمین مقدس در تضاد است. در عین حال دکتر «کلسن» نیز مصمم است یاد مردگان را با برگزاری مراسمهای مختلف زنده نگه دارد، به جای اینکه تلاش خود را برای از بین بردن ویروس کند. در حقیقت فیلم نشان میدهد که انسان معاصر چگونه با این همه فاجعه به زندگی ادامه میدهد.
صحنه پایانی «28 سال بعد» در واقع به سکانس آغازین برمیگردد. زمانی که شیوع اولیه ویروس خشم رخ داده و پسری به نام «جیمی» از دست زامبیها فرار میکند، در حالی که پدر کشیشش از آنها استقبال میکند و زامبیها را نشانهای از آخرالزمان میبیند. این «جیمی» را نباید با کاراکتر پدر «اسپایک» اشتباه گرفت، او فقط در جایی از فیلم ظاهر میشود تا «اسپایک» را از دست زامبیها نجات دهد. «جیمی» فرمانده گروه کوچکی از افراد است که با شادی و مهارتهای خاصی، زامبیها را دور میکنند. «28 سال بعد» دقیقا همینجا تمام میشود و مخاطب را در بلاتکلیفی نگه میدارد که چه اتفاقاتی در انتظار «جیمی» و «اسپایک» است.