مهماننوازی ایرانی یا شمارش نان افغانها؟

درست است که ما، هم بهدلایل امنیتی، هم بهدلیل مضایق اقتصادی دیگر توانایی پذیرایی از مهاجران بیشتر بهویژه آنها که فاقد اقامت قانونی هستند را نداریم، اما آیا نسبتدادن تمام گرفتاریهای امنیتی و مضایق اقتصادی به مهاجران، کاری اخلاقی است؟
نیوشا طبیبیگیلانی، روزنامهنگار، در یادداشتی در روزنامه هممیهن نوشت: از مواهب روزهای بعد از جنگ، افزایش غیرقابل باور تحلیلگران و کارشناسان امور سیاسی و تاریخی و آیندهپژوهی است. عرض میکنم این موهبت است، چون دسترسی گستردهای به انبوه نظرات برای مخاطبان ایجاد شده، اکنون طیف بسیار بزرگی از افرادی که دارای عقاید گوناگون هستند، فرصت اظهارنظر خود را دارند. تعدد رسانهها و فرصتی که در اختیار این کارشناسان از سایه بهدرآمده قرار میدهند هم از شگفتیهای این دوران است. تشخیص سره از ناسره و دروغ از حقیقت البته نیاز به کمی شکاکیّت دارد. اینکه حرفهای این افراد را به هیچوجه نباید بهعنوان منبع و مرجع پذیرفت و قبول کرد.
شگرد آنها معمولاً این است که حرف خود را مسجل به سندی میکنند که اساساً در دسترس نیست. مثلاً از رؤسایجمهور و وزرای امور خارجه آمریکا بهطور روزانه هزاران گفته با استناد به کتاب خاطراتشان نقل میشود. کتابهایی که بسیاری از آنها اصلاً وجود ندارند یا اگر هم وجود دارند، حاوی چنین گفتهای نیستند. جسارت ادعا و استناد این کارشناسان بیشتر از آنجا نشأت میگیرد که حیای ذاتی ایرانی اجازه نمیدهد که در لحظه از او بپرسیم که «حضرت کارشناس، سندت دقیقاً چیست و کجای خاطرات یا گفتههای آن فرد در این موضوع سخن گفته شده است؟ کدام کتاب را خواندهای؟ اصلاش را خواندهای یا ترجمه شده آن را؟ سند تو کجا چاپ و منتشر شده؟».
این کارشناسان یاد گرفتهاند برای آنکه «سلبریتی» بشوند، باید دست به خواب قالی بکشند، حرفهایی بزنند که مردم خوششان بیاید، ولو این حرفها حقیقتی در بر نداشته باشند. از اینجاست که فلان جامعهشناس میانمایه با ریخت قهرمان بدنسازی نظراتی عجیب درباره تاریخ ایران بیان میکند و کسی هم از او نمیپرسد که جناب جامعهشناسی خوانده، «آقای دکتر، سندت درباره این ادعای تاریخی که داری، کجاست؟» او بابت این اطلاعات غلط البته فالوئر و شهرت و - کسی چه میداند - احتمالاً پول هم بهدست میآورد.
اینها نظایر همان پدیده ضدفرهنگی مسترتیستر هستند منتها در حوزه بهظاهر فرهنگی، با شمایلها و حرفهایی که شنونده را راضی و خوشحال کند یا مخالفخوانیهایی که همه از صبح تا شام در کوچه، خیابان و تاکسی میگوییم و میشنویم، اما شنیدنش از زبان جامعهشناسی با بدن ورزیده، سینه ستبر و ادعاهایی بزرگ، لابد اعتبار دیگری دارد!
بند دوم یادداشتم، هم به بالایی ارتباط دارد و هم ندارد. یکی، دو روز پیش خبری خواندم که از شدت شرم عرق بر پیشانیام نشست. یک تحلیلگر اقتصادی - در این عناوین همیشه شک کنید - نشسته بود و تعداد نان و میزان آبی که مهمانان افغانستانی در مدت اقامتشان در ایران میخورند را بهدست آورده بود. خبر در کانال تلگرامی همین روزنامه خودمان هممیهن گرامی درج شده بود.
احتمالاً تحلیلگر اقتصادیمان براساس آمارهای وزارت کشور و تعداد نانهایی که احتمالاً یک انسان در مملکت ایران بهطور روزانه میخورد و میزان آبی که مصرف میکند، ضرب و تقسیمی انجام داده بود و نتایجاش را اینچنین منتشر کرده بود. اولاً این ضرب و تقسیم دانش تحلیلگری اقتصاد لازم ندارد، یکی، دو جستوجوی اینترنتی هر کودک دبستانی را هم به همین ارقام میرساند.
درست است که ما، هم بهدلایل امنیتی، هم بهدلیل مضایق اقتصادی دیگر توانایی پذیرایی از مهاجران بیشتر بهویژه آنها که فاقد اقامت قانونی هستند را نداریم، اما آیا نسبتدادن تمام گرفتاریهای امنیتی و مضایق اقتصادی به مهاجران، کاری اخلاقی است؟ منصفان و آنها که فهمی از میهن، آینده، منطقه، همزیستی و همسایگی دارند، از نقش برادران و خواهران افغانستانیمان در توسعه کشور بعد از سالهای جنگ با عراق و آغاز سازندگی در کشور سخن گفتهاند. ما هممیهنان تاریخی خود را به وقت سختی و گرفتاری پناه دادیم و آنها بسیار بیش از آنکه برای ما دردسر ایجاد کنند، در ساختن کشور به ما کمک کردند.
کدام سنت و کدام شیوه ایرانی است که نان سر سفره آنها را بشماریم و بعد، نشانی غلط بدهیم و نفرتپراکنی کنیم؟ آنها از دسترنج خود نان خوردند، کسی به آنها نان و آب مجانی نداده بود. افغانستانیها مغرورتر و باشخصیتتر از این هستند که نانشان را گدایی کنند. هدررفت آب در سیستم کشاورزی ما هزارانبرابر بیش از آبی است که مهاجران افغانستانی برای رفع حوائج انسانی خود مصرف میکنند.
چه بر ما رفته که سنت «نامش مپرسید و نانش دهید»، مبدل به شمارش نانهای سر سفره مهمانان و اندازهکردن آب نوشیدنیشان شده است؟ از قوتگرفتن فاشیسم و بیگانهستیزی گمراهانه باید سخت بپرهیزیم.