نقد و بررسی فصل دوم سریال «ونزدی»

در فصل دوم «ونزدی»، حضور پررنگ خانواده آدامز و شلوغی شخصیتها باعث شده تا نقشآفرینی تاثیرگذار جنا اورتگا کمرنگ شده و سریال از سادگی جذاب و ایدههای خلاقانه فصل اول فاصله بگیرد.
فرارو- فصل دوم سریال محبوب «ونزدی» با بازگشتی پرزرقوبرق و شخصیتهایی تازهوارد، سعی دارد دنیای تاریک و مرموز نورمور را گسترش دهد، اما این گسترش به قیمت از دست رفتن تمرکز و هویت اصلی سریال تمام شده است.
به گزارش فرارو به نقل از هالیوود ریپورتر، فصل دوم سریال پرطرفدار «ونزدی» محصول نتفلیکس، به نویسندگی آلفرد گاف و مایلز میلر، آغاز شده و دوباره شخصیت اصلی را درگیر یک پرونده قتل کرده است. اما آنچه در نگاه اول قابل توجه است، شلوغی بیش از حد داستان و حضور شخصیتهای زیادی است که منجر به گم شدن چهره اصلی سریال، جنا اورتگا، در میان همهمه شدهاند. اگر دلیل اصلی جذابیت فصل اول برای شما، بازی درخشان اورتگا و جنبههای خلاقانه و تاریک طنز تیم برتون بود، فصل دوم یک ناامیدی بزرگ خواهد بود. چرا که علیرغم بازگشت به همان فرمول اولیه، پیچیدگیهای بیمورد و کاهش نقش اورتگا موجب شده تا این فصل بسیار کمتر از آنچه انتظار میرفت تأثیرگذار باشد.
بازگشت به «نورمور»؛ با چاشنی قتل و خانواده آدامز
در قسمت آغازین، ما از تابستان ونزدی باخبر میشویم؛ تابستانی که در آن از ویرایش رمانش سر باز زد، قدرتهای روانیاش را تقویت کرد و از آنها برای ردیابی یک قاتل زنجیرهای استفاده نمود. با آغاز پاییز، او به آکادمی «نورمور» بازمیگردد؛ جایی که پس از حل پروندههای مرموز فصل پیش، به شهرت دست یافته است. دوستصمیمیاش، انید (با بازی اما مایرز)، تابستان را صرف فعالیتهای گرگینهای و شروع رابطهای عاشقانه با شخصیتی جدید (با بازی نوآه بی. تیلور) کرده است.
اما برخلاف خوشحالی انید از شهرت ونزدی، خود او چندان علاقهای به تبدیل شدن به نماد مدرسه ندارد. بهویژه که مدیر جدید مدرسه، بری دورت (با بازی استیو بوشمی)، از او بهعنوان نوعی طلسم تبلیغاتی استفاده میکند؛ دورت که نقش یک دامبلدور تازهوارد در این هاگوارتز تاریک را بازی میکند، شخصیتی بیشتر طنز و مسخره به نظر میرسد تا یک مدیر جدی. در همین حین، وقایع خشونتآمیز در شهر «جریکو» آغاز میشوند؛ اجسادی که یکی پس از دیگری پیدا میشوند، چشمانشان توسط کلاغها درآورده شده و همگی به نوعی با ونزدی مرتبطاند.
تراکم بیش از حد شخصیتها و ازدحام خانواده آدامز
از آنجایی که فصل اول تمرکز زیادی روی ونزدی داشت و از تبدیل شدن به نسخهای دیگر از خانواده آدامز پرهیز میکرد، بسیاری آن را تحسین کردند. اما در فصل دوم، این محدودیت کنار گذاشته شده و داستان عملاً به یک اسپینآف تمامعیار از خانواده آدامز تبدیل شده است.
پاگزلی (با بازی آیزاک اوردونز) حالا دانشآموز آکادمی شده و از نوک انگشتانش برق خارج میکند. در همین حال، مادر مورتیشیا (با بازی کاترین زتا-جونز) که ثروتمند است، بهعنوان کلید یک کمپین جذب سرمایه مطرح میشود؛ مدیر دورت مورتیشیا را به ریاست کمیته جذب کمکهای مالی منصوب میکند و برای راحتی کار، او و گومز (با بازی لوئیس گازمن) را در خانهای در محوطه مدرسه مستقر میکند. این تغییرات باعث شده حضور خانواده آدامز بهصورت مداوم در سریال حس شود، ولی بدون آنکه عمق و معنای خاصی به داستان بیفزایند.
در کنار اینها، شخصیت لارج (با بازی جوناس سواتامو) بازطراحی شده، اما همچنان بهدرستی استفاده نمیشود و «تینگ» (با بازی ویکتور دوروبانتو) بهعنوان دستی همیشه حاضر، به کمک میآید. تنها عمو فستر (فرد آرمیزن) هنوز عضو ثابت نیست، اما در اپیزود چهارم، که بهنوعی حکم پایان نیمفصل را دارد، بازمیگردد.
افزایش چهرههای جدید؛ از بیلی پایپر تا ایوی تمپلتون
در حالی که برخی شخصیتهای کلیدی فصل اول یا حذف شدهاند یا به نقشهای مهمان تقلیل یافتهاند، فصل دوم با چهرههای تازهای همراه است. از جمله بیلی پایپر در نقش معلم موسیقی، تاندیو نیوتن در نقش پزشک تیمارستان، هدر ماتارازو بهعنوان مسئول همان تیمارستان، و کریستوفر لوید بهعنوان سری در شیشه.
یکی از جالبترین چهرهها، «ایوی تمپلتون» است؛ دختری با چشمان درشت که بزرگترین طرفدار ونزدی محسوب میشود. چشمان درشت او، که بهشدت یادآور علاقه تیم برتون به این ویژگی فیزیکی است، او را از میان جمعیت پرشخصیت سریال متمایز کرده است. حضور استیو بوشمی نیز، با وجود سابقه همکاری موفق با برتون در فیلم «ماهی بزرگ»، این بار چندان به چشم نمیآید و نقش او از عمق و قدرت کافی برخوردار نیست.
فقدان لحظات ماندگار و کاهش تاثیر اورتگا
شاید تلخترین نقدی که بتوان به این چهار اپیزود ابتدایی وارد کرد، این باشد که تنها دو روز پس از تماشا، هیچ خط داستانی یا دیالوگ خاصی از آن در ذهن نمیماند. در فصل اول، هرچند دیالوگها خیلی تند و تیز نبودند، اما هوشمندانه و بهجا عمل میکردند. اوج موفقیت آن فصل را میتوان در سکانس معروف رقص دانست؛ صحنهای که فوراً به یک نماد فرهنگی بدل شد.
در فصل دوم، سازندگان عاقلانه از تکرار مستقیم آن صحنه خودداری کردهاند. اما متأسفانه هیچ تلاش مشابه یا قابل مقایسهای نیز انجام نشده است. بهجز یک بدلکاری در اپیزود سوم، هیچ ایده خلاقانهای که در راستای «چه میشد اگر ونزدی...» باشد، به چشم نمیخورد. ونزدی اکنون بیشتر به یک کارآگاه روانی با حملات عصبی و اشکهای سیاه شبیه شده که با استفاده بیشازحد از قدرتهایش دچار فرسودگی شده است. با اینکه بازی سرد و بیاحساس اورتگا هنوز هم بینقص است و نگاه غمانگیزش بستری برای تخیل مخاطب ایجاد میکند، اما نقش او بهشدت در ترکیب جمعی گم شده و دیگر محور اصلی سریال نیست.
شخصیتهای غیرعادی در دنیایی غیرعادی؛ از بین رفتن تضاد
بخشی از جذابیت خانواده آدامز همواره در تضاد آنها با دنیای معمولی نهفته بود. آنها بهدلیل حضور در یک فضای عادی، عجیب و خندهدار به نظر میرسیدند. اما اکنون که در دنیایی مملو از عجایب و طردشدگان زندگی میکنند، ویژگیهای آنها دیگر برجسته نیست. بودن آنها در کنار سایر موجودات خارقالعاده، ماهیت منحصربهفردشان را از بین برده است.
در حالی که طراحی صحنه و لباس همچنان در سطحی بالا باقی مانده و کارگردانی تیم برتون (در دو قسمتاز چهار قسمت ابتدایی) ویژگیهای بصری خاصی به سریال داده، اما چیزی که بیش از همه در فصل دوم غافلگیرکننده است، این است که چگونه سریالی که با قدرت آغاز شد، اینچنین زود از نوآوری خالی شده است.