طنزیمات؛ فارسی شکر است، بپا قند نگیری!

یک کلام ختم کلام، آمار دیابت ایران به خاطر این بالاست که فارسی شکر است.
فرارو- مهدی دهقان؛ با بالا رفتن آمار دیابت در ایران، آیا وقت آن نرسیده است که حالا فکری به حال عامل این اتفاق بکنیم؟ منظورم این است که زبان فارسی را که به شهادت بسیاری از سخنورانش ثابت شده شکر است، گذاشتهاید ولول توی هر کوی و برزنی میپلکد که چه؟
به گزارش فرارو، باور کنید بنده خیر و صلاح جامعه را میخواهم و گر نه خود من بهشخصه، هم دو خط انگلیسی بلدم و هم به تازگی زبان فرانسه را شروع کردهام. هر وقت که قند خونم بزند بالا، درجا دو سه تا جمله فرانسوی میزنم تنگش و یک جوری سر و ته قضیه را هم میآورم. اما امان از این زبان فارسی آقا جان، فکری به حال زبان فارسی کنید.
فارسی شکر است، بپا قند نگیری!
اگر این عبارت محمدعلی جمالزاده را که «فارسی شکر است» جدی بگیریم، با یک جستجوی ساده میفهمیم که ایرانیان از مدتها پیش در حال تجارت قند و شکر بودهاند. به عنوان مثال حضرت حافظ از جمله تاجران قند و شکر به بنگاله بوده است؛ گواه مطلب هم همان که خود خواجه فرموده که:
«شکرشکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله میرود»
بیهوده نیست که آمار دیابت در ایران این همه بالاست. آخرین گزارشها میگویند 14.2 درصد از افراد بالغ در ایران به دیابت و 24.8 درصد از افراد به پیشدیابت مبتلا هستند.
جالب اینجاست که خواجه شیراز خودش تاجر قند بود، ولی قند نمیخورد. اصلا و ابدا! شما بگو یک ذره! گواه مطلب هم همان که خودش میفرماید که:
«از چاشنی قند مگو هیچ و ز شِکَّر»
بیهوده نیست که حافظ را اولرند عالم میدانند عدهای. «بفروش، ولی مصرف نکن!» این است شعار خواجه شیراز؛ که البته بعدها این شعار دهان به دهان گشت و وارد پارکها شد و هر خردهفروشندهای تکرار کرد و لوث شد؛ بگذریم.
شاید برای شما عجیب باشد که آمار دیابت تا این حد در ایران بالاست، اما بنده به عنوان یک فارسزبان، با علم بر اینکه فارسی شکر است، اصلا تعجب نمیکنم. نمیشود که آدمیزاد صبح تا شب شکر بخورد و دیابت نگیرد که.
از طرفی شاید فکر کنید که پیشگیری از دیابت در ایران وظیفه وزارت بهداشت و امثالهم است، اما سخت در اشتباهید. پیشگیری از دیابت فقط و فقط کار فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی است و بس. یعنی چه؟ یعنی جاده پیشگیری از ابتلا به دیابت، از تختهکردن در فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی عبور میکند و تمام.
«یعنی چه آقااااا؟ زبان فارسی همینجوری کم شیرین است که شما هم دارید شیرینترش میکنید؟ جمع کنید کاسهکوزهتان را بابا جان.»
بیایید منطقی باشیم. معادله سادهتر از این حرفهاست. آقاااااااا، مگر فارسی شکر نیست؟ مگر شکر برای سلامتی ضرر ندارد؟ خب کمتر شکر بخوریم. چطور؟ عرض میکنم.
چرا به جای «باشد» نگوییم «اوکی»؟ با این کار هم آغوشمان را به روی فرهنگهای دیگر باز کردهایم، هم یکی دو واحد از قند مصرفی روزانه را کمتر کردهایم. قند کمتر، دیابت کمتر، زندگی بهتر.
حرف مرا باور ندارید؟ حرف ملکالشعرا بهار را چطور؟ همین آقای ملکالشعرا هم میفرماید:
آن خون این خورد ز ره «پلتیک»
این جان آن کند به ره یاسا
دیدید؟ باز هم مثال بیاورم؟ ایرجمیرزا را قبول دارید؟
اندر این دایره یک آدم نیست
«پرسنل» نیز به آن منعم نیست
یا
هی نشستم به مناعت پس میز
هی تپاندم «دوسیه» لای «شمیز»
برعکس حافظ که از تجار قند بود، بنده به شدت معتقدم که سعدی از زخمخوردههای همین قند و قندبازیهای زبان فارسی است. گواه مطلب را هم از فرمودههای خود شیخ اجل بیرون کشیدهام:
وبال است دادن به رنجور قند
که داروی تلخش بود سودمند
چرا بین سعدی و حافظ فرق میگذارید؟ هر دو شیرازی، هر دو شاعر، هر دو بزرگ، یکی مخالف قند و یکی تاجر آن.
بعد اصلا از اینها گذشته، زبان فارسی دیگر «مُد» نیست. یعنی شما پایتان را که از ایران و تاجیکستان و افغانستان و چند تا کشور «بیکلاس» اینطوری که بیرون بگذارید، محال است کسی را ببینید که فارسی حرف بزند.
وقتی میشود خیلی ساده و روان و «باکلاس» گفت «اینسِکیور» چرا خودمان را زحمت بدهیم و بگوییم «ناامن»؟ به جان شما هنوز پانصد کلمه هم ننوشتهام و احساس میکنم قند خونم در حال بالا رفتن است. «دیس ایز وِری وِری سخت اَکشِلی.»