چرا حزبالله سلاح در دست گرفت؟

سفیر پیشین ایران در اردن معتقد است سلاح با هویت حزبالله گره خورده است. این سلاح برای مقاومت در برابر تجاوزات مکرر اسرائیل به لبنان به کار گرفته شده و تاریخچه حضور حزبالله در لبنان نشان داده که حزبالله هرگز از آن برای منافع جناحی، گروهی یا طایفهای استفاده نکرده است و لبنانیها همواره این سلاح را یک سرمایه ملی مردم لبنان تلقی کردهاند. سلاح این جنبش تنها یک عامل سیاسی صرف نیست؛ بلکه عنصری است که وجود یا فقدان آن میتواند تغییرات ژئوپلیتیکی مهمی را رقم بزند.
نصرتالله تاجیک، دیپلمات بازنشسته و سفیر پیشین ایران در اردن، در روزنامه اعتماد در یادداشتی با عنوان «دلایل و زمینههای مشروعیت سلاح حزبالله» با ارائه ادلهای، مسلح بودن حزبالله را حق طبیعی آنان دانسته است.
او در این زمینه نوشت: پیش از ورود به بحث خلع سلاح حزبالله و عوامل و انگیزههای داخلی، منطقهای و بینالمللی و اهداف چنین اقدامی، لازم است ابتدا به موضوع دلایل و فلسفه وجودی اصل سلاح دراختیار حزبالله پرداخته شود و پرسش اصلی این باشد که چرا حزبالله سلاح در دست گرفت؟! بدون توجه به این مساله نمیتوان درباره مصوبه اخیر هیات دولت لبنان در این زمینه بهدرستی اظهارنظر کرد.
اساسا حزبالله از همان آغاز تولد و تاسیس برای مسلح شدن و مقاومت در برابر اشغال صهیونیستی شکل گرفت. این جریان، برخلاف بسیاری از گروههای مبارز که ابتدا فعالیت سیاسی را برگزیده و در اثرعدم حصول نتیجه و رسیدن به اهداف، سپس به سمت استفاده از اسلحه گرایش پیدا کردهاند، از ابتدا با هدف مقاومت در برابر اشغال لبنان و مبارزه مسلحانه تاسیس شد.
فلسفه وجودی حزبالله از سال ۱۹۸۲ مسلح شدن و ایستادگی در برابر تجاوز و اخراج اسراییل بود؛ همان زمانی که نیروهای اسراییلی تا بیروت پیشروی و در سکوت و بیعملی رهبران عرب، تنها پایتخت عربی را اشغال کرده بود! بدون اینکه هنوز حزبالله تاسیس شده باشد که به اشغالگر بهانهای داده باشد!
بنابراین میتوان گفت سلاح با هویت حزبالله گره خورده است. این سلاح برای مقاومت در برابر تجاوزات مکرر اسراییل به لبنان به کار گرفته شده و تاریخچه حضور حزبالله در لبنان نشان داده که حزبالله هرگز از آن برای منافع جناحی، گروهی یا طایفهای استفاده نکرده است و لبنانیها همواره این سلاح را یک سرمایه ملی مردم لبنان تلقی کردهاند.
این درحالی است که جامعه لبنان جامعهای طایفهای است و براساس توافق و قانون اساسی نانوشته، سه طایفه شیعیان، اهل سنت و مسیحیان باید در توازن قدرت قرار گیرند تا امنیت و ثبات، بهویژه پس از جنگ داخلی پانزدهساله ۱۹۹۰-۱۹۷۵ در لبنان برقرار باشد.
پیش از این جنگ، شیعیان لبنان به عنوان شهروندان درجه دو شناخته میشدند و جایگاه چندانی در ساختار سیاسی و حکومتی نداشتند. فعالیتهای امامموسی صدر و همراهان او در دهههای پیشین، نخستین تلاشها برای تغییر این وضعیت بود. با وجود این، همچنان جامعه شیعه لبنان در موقعیتی قرار داشت که با محرومیت مضاعف مواجه بود، آنهم در کشوری کوچک اما بسیار حساس از نظر ژئوپلیتیکی. از آن گذشته اهمیت جایگاه شیعیان لبنان صرفا به جمهوری اسلامی ایران پس از انقلاب محدود نمیشود.
حتی پیش از انقلاب نیز رژیم پیشین ایران توجه ویژهای به ارتباط با جامعه شیعه لبنان و سرمایهگذاری مادی و معنوی بر آن داشت. حضور شیعیان در قلب دنیای عرب با اکثریت سنی، همواره به عنوان عاملی توازنبخش در معادلات منطقهای و ابزاری برای ایجاد ثبات و امنیت عمل کرده است و در جهت منافع ملی و پهنه ژئوپلیتیکی ایران بوده و بههم خوردن این توازن میتوانست کل معادلات منطقهای را بر هم بزند.
ازسوی دیگر، لبنان کشوری است که منابع طبیعی چندانی دراختیار ندارد و بیشتر نقش واسطهگری مالی در دهههای شصت و هفتاد میلادی را ایفا میکرد. به همین دلیل، اگرچه در قالب دولت-ملت یک کشور مستقل به حساب میآید، اما در واقعیت بهشدت وابسته به کمکهای خارجی بوده است و در معادلات منطقهای متغیر مستقل نیست، بلکه متغیر وابسته است و کشورها و رقبای منطقهای و اروپایی و امریکایی در آن نقش دارند!
این وابستگی با آن چند پارگی داخلی عملا موجب شده که سیاستهای لبنان تحتتاثیر قدرتهای خارجی شکل گیرد و این امر خود به بیثباتی و برهم خوردن توازن داخلی دامن زده است که به محض تضعیف عوامل توازن، جناحهای هژمون علاقه به سلطهگری پیدا میکنند! و در این میان بخشی از مسیحیان که ارتباطات نزدیکی برای اهداف داخلی با اسراییل دارند نقش برجستهای دارند!
با درنظر گرفتن این شرایط، میتوان گفت سلاح حزبالله نه یک عامل فرعی یا افزوده سیاسی اجتماعی، بلکه عنصری اصیل در توازن داخلی و ساختار امنیت ملی لبنان به شمار میرود؛ عنصری که تاکنون در خدمت بازدارندگی و ثبات این کشور عمل کرده است. با درنظر گرفتن مفروضات پیشگفته، اگر به تصمیم اخیر هیات دولت لبنان بپردازیم، باید گفت این مصوبه دو مولفه اساسی دارد؛ نخست، از شرایطی سوءاستفاده میکند که درنتیجه آسیب دیدن بازدارندگی منطقهای ایران و لطمههایی که حزبالله متحمل شده، به وجود آمده است.
دوم، این تصمیم در چارچوب فشارهای خارجی و به ویژه شروطی اتخاذ شده که امریکا برای ادامه کمکهای خود به لبنان تعیین کرده است. روشن است که این خواست بیش از آنکه برخاسته از اراده داخلی لبنان باشد، ناشی از فشار امریکا و اسراییل است. این درحالی است که به دلیل ضعف ساختاری جامعه، حاکمیت، دولت و ارتش لبنان، اساسا نمیتوان اطمینان داشت که ارتش قادر باشد از مرزها و حاکمیت سرزمینی این کشور بهطور کامل دفاع کند. این حزبالله و سلاحش بود که علیرغم ورود آسیب جدی به رهبریتش تزلزل ساختاری نداشت و اسراییل را پشت مرزهای لبنان نگه داشت!
بنابراین، به نظر میرسد اتخاذ چنین تصمیمی بیش از آنکه ریشه در نیازهای سیاسی-اجتماعی-امنیتی و واقعیتهای داخلی داشته باشد، محصول شرایط و فشارهای بیرونی است. این آسیبهای وارده بر حزبالله، چندان چیزی از محبوبیت و تاثیرگذاری حزبالله کم نکرد!
نگاهی به آخرین انتخابات شوراهای شهر و روستای لبنان با همه ویژگیهای درون طایفی این کشور و تقسیم جغرافیایی این طوایف و مخصوصا شیعیان نشان از این ادعا دارد. لذا با این همه از نگاه من، موضوع خلع سلاح حزبالله و مصوبه اخیر هیات دولت لبنان را باید در سه سطح مورد تجزیه و تحلیل قرار داد؛ ملی، منطقهای و بینالمللی. پیوند این سه بعد به خوبی نشان میدهد سلاح در دست حزبالله نه صرفا یک عامل سیاسی برای کسب قدرت بلکه یک عامل ژئوپلیتیکی با تاثیرات فرا سرزمینی است:
-در سطح ملی، این موضوع با توازن نیروهای لبنانی و تامین امنیت جامعه ارتباط مستقیم دارد. در کشوری با ساختار طایفهای و تجربه جنگ طولانی داخلی، وجود یک نیروی نظامی مستقل و ملی در معادلات داخلی نقشی تعیینکننده دارد و صرف خواست و تمایل بخشی از مسیحیان که با اسراییل ارتباط و تامین مادی و معنوی میشوند خلع سلاح حزبالله را توجیه نمیکند!
-در سطح منطقهای، سلاح حزبالله به عنوان عاملی بازدارنده در برابر تجاوزات اسراییل عمل کرده و نقشی کلیدی در ممانعت از زیادهخواهیهای تلآویو چه در عرصه نظامی و چه در مذاکرات و فعالیتهای سیاسی میان لبنان و اسراییل ایفا کرده است. در میان همسایگان اسراییل، لبنان ضعیفترین و آسیب پذیرترین کشور محسوب میشود و دست بلند و اشغالگر اسراییل همواره بر لبنان دراز بوده و بر معادلات ملی لبنان و توازن نیروهای داخلی از طریق همپیمان مسیحیاش در امور داخلی لبنان تاثیرگذار بوده!
-در سطح بینالمللی نیز این موضوع با سیاستها و رقابتهای قدرتهای بزرگ گره خورده است. حمایت بیقیدوشرط امریکا از اسراییل، مواضع قدرتهای اروپایی و حتی نگاه کشورهایی چون چین و روسیه و کشورهای اروپایی و مخصوصا فرانسه به دلیل ارتباطات تاریخی، همگی میتوانند در تعیین ابعاد و پیامدهای مساله خلع سلاح حزبالله تاثیرگذار باشند.
درباره واکنش حزبالله به این مصوبه تاکنون سنجیده، مناسب و ملی و براساس نگرش حکومتی بوده که منافع عمومی را درنظر داشته و نه جناحی و طایفهای. به باور من، باید به حزبالله به عنوان نیرویی بالنده و تاثیرگذار در سطوح ملی لبنان، منطقهای و حتی بینالمللی نگاه کرد و حل این مساله را به خود آنان واگذار نمود. ضرورتی ندارد مسوولان ما در این باره موضعگیری علنی داشته باشند، چراکه این موضوع اساسا مربوط به حزبالله و یک امر داخلی و تصمیم ملی است و خود این جریان از سال ۱۹۸۲ تاکنون بارها نشان داده که توانایی مدیریت و حلوفصل چنین چالشهایی را داراست.
اگر این واقعیت را بپذیریم، بسیاری از مسائل حاشیهای میان ایران و لبنان نیز میتواند از میان برداشته شود. چهبسا اگر در این مقطع بر سفر مقامات عالیرتبه کشورمان در سطح دبیر شورای عالی امنیت ملی به لبنان اصراری وجود نداشت، شاید روابط دو کشور نیز وزن و متانت گذشته را ادامه میدادند و عوامل منطقهای همچون اسراییل یا عربستان اجازه نمییافتند که روابط این دو کشور را که ظرفیتهای سازنده منطقهای فراوانی دارند تحت تاثیر قرار دهند! و فرصتی به منظور تخریب بیشتر روابط ایرانی-لبنانی به دست مخالفان منطقهای ایران نمیافتاد!
حکومت لبنان در حالت عادی به خوبی میداند حزبالله، سلاحش و نقش ایران عامل موثر و تعیینکنندهای در معادلات داخلی، منطقهای و بینالمللی برای این کشور کوچک و آسیبپذیر داخلی و خارجی دارد و نیاز به محروم کردن خود از این عامل نمیبیند!
به اعتقاد من، اگر ما به حزبالله باور داشته باشیم و بپذیریم که این جریان قادر است مسائل خود را مدیریت کند و اصطلاحا گلیم خود را از آب بیرون بکشد، انتخاب نادرستی نکردهایم، چراکه درست است مصوبه اخیر هیات دولت لبنان منشا خارجی دارد، اما نخست باید گفت اساسا معلوم نیست چنین تصمیمی قابلیت اجرا داشته باشد یا خیر؟!
حزبالله از ابتدا کوشیده با رویکردی کنترلشده و مدیریت تنش، صحنه را اداره کند. نخست تلاش کرد که از طریق حضور نمایندگانش در دولت، مانع از تصویب چنین طرحی شود؛ اما فشارهای خارجی، بهویژه تهدیدهای امریکا مبنی بر قطع کمکهای اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی به لبنان که برای این آن کشور حیاتی است دولت را به پذیرش این مسیر واداشت. با وجود این، مشخص نیست چنین تصمیمی در عمل شدنی باشد یا بتواند برای دولت لبنان منافعی درازمدت در زمینه ایجاد توازن در برابر اسراییل به همراه داشته باشد. در روزهای اخیر که فشارها تشدید شد، موضعگیری دبیرکل حزبالله نیز روشن بود.
به باور من، سلاح حزبالله تنها یک عامل سیاسی صرف نیست؛ بلکه عنصری است که وجود یا فقدان آن میتواند تغییرات ژئوپلیتیکی مهمی را رقم بزند. از همین رو، این موضوع نه با زور و فشار نظامی، بلکه صرفا از مسیر مذاکره و راهحلهای سیاسی درون لبنانی قابل حلوفصل است آنهم در صورتی که اساسا امکان تحقق چنین طرحی وجود داشته باشد. حزبالله تاکنون کوشیده است این مساله بهصورت داخلی و ملی مدیریت شود، تنشها کنترل گردد و کشور به سمت جنگ داخلی نرود.
با این حال باید تاکید کرد که اگر دولت لبنان بخواهد اجرای این مصوبه را دنبال کند، با پروژهای روبهرو خواهد بود که نه در دو یا سه ماه، و نه حتی در یک یا دو سال، بلکه در یک روند بلندمدت ممکنه قابل بررسی باشد. با این وجود، بعید میدانم حزبالله زیر بار چنین خواستهای برود، زیرا همانگونه که پیشتر اشاره شد، این سلاح بخشی از هویت و فلسفه وجودی حزبالله است و تلاش برای خلع آن میتواند کشور را به سوی جنگ داخلی و بیثباتی و حتی تجزیه سوق دهد.
حزبالله، پکک نیست که با تصمیم رهبرش خود را خلع سلاح کند! سلاح حزبالله یک نیاز داخلی بخش مهمی از واقعیتهای سیاسی-اجتماعی -نظامی-امنیتی لبنان است که سبب حفظ استقلال این کشور شده است! با این حال، به دلیل پیچیدگیهای صحنه و انگیزههای متفاوت و غیراصیل ذینفعان داخلی و خارجی هنوز نمیتوان سناریویی قطعی و محتمل را برای آینده تبعات چنین تصمیمی پیشبینی کرد، چراکه موضوع جدید است و تحولات آن در حال شکلگیری است.
اگر این مساله در چارچوب یک گفتمان ملی قرار گیرد و از مسیر سیاسی حلوفصل شود، یک مسیر درستی پیش روست؛ اما اگر این روند ناکام بماند و موضوع به سمت درگیری و خشونت کشیده شود، مسیر کاملا متفاوتی رقم خواهد خورد. حزبالله، به دلایل مختلف چه طایفهای، چه ملی و چه منطقهای بر حفظ سلاح خود اصرار دارد. اگر دولت لبنان نیز بخواهد بر اجرای مصوبه اخیر خود پافشاری کند، این امر میتواند به درگیری و تبعاتی فراتر در داخل لبنان بینجامد و کشور را به سمت بحرانی جدید سوق دهد. در عین حال باید توجه داشت که واقعیت جامعه لبنان پیچیدهتر از یک خطکشی ساده است.
در توازن میان شیعه، سنی و مسیحی، گرچه برخی جریانهای مسیحی یا دروزی با تحریک اسراییلی و اهل سنت با تحریک عربستان، با خلع سلاح حزبالله موافقاند، اما در مقابل، بخشهایی از همین جوامع نیز به دلایل مختلف از حفظ سلاح حزبالله حمایت میکنند، به همین دلیل، با نوعی تنوع و حتی بلبشو در مواضع داخلی لبنان مواجه هستیم. اینکه این مواضع درنهایت چگونه در یک توازن جدید قرار خواهند گرفت، موضوعی است که نیازمند بررسی و تحلیل تفصیلی در آینده خواهد بود، ولی یک امر برای ما در ایران باید یقین باشد و آن ضرورت اعتماد به حزبالله برای حل این موضوع داخلی از طریق اهرمهایی که دراختیار دارد! در بدترین حالت طبق ضرب المثل ایرانی حزبالله از اسب افتاده و نه از اصل! انشاءالله.