طنزیمات؛ لئوناردو دیکاپریو دیگر نمیکاپروئَد!

لئوناردو دیکاپریو در مصاحبه جدیدی، در مورد روابطش گفته است: «در این سن دیگر وقتی برای تلفکردن وجود ندارد.»
فرارو- مهدی دهقان؛ لئوناردو دیکاپریو، در مصاحبهای که اخیرا داشته، در مورد روابط عاطفیاش گفته است: «با رسیدن به 50 سالگی دیگر وقتی برای تلفکردن وجود ندارد و باید دنبال روابط صادقانه بود.»
به گزارش فرارو، عارضم که به عنوان یک کلهسیاه خاورمیانهای که «هیچ تلفی برای وقتکردن» ندارد، باید اعتراف کنم که هیچ درکی از اینکه کسی «هیچ وقتی برای تلفکردن» نداشته باشد ندارم. مرد مومن یعنی چه این حرفها؟ میدانی این تصمیمات تو چه تاثیری روی روحیه ما میگذارد؟
نامهای سرگشاده به لئو
لئو جان، تو یا خوشی زده است زیر دلت، یا برای ما ادا درمیآوری. بنده با هزار زور و زحمت، با هزارنوع فیلترشکن به اینستاگرام وصل نشدهام که خبر توبهکردن تو را بخوانم. این خبر زیادی برای من سنگین است. روان من در حال حاضر تنها و تنها گنجایش بحران آب و جنگ و بیکاری و فرار مغزها و تورم را دارد و بس! این حرفهای افسردهکننده چیست که میزنی مرد مومن؟
وقت برای تلفکردن نداری؟ از من به عنوان کسی که تمام جوانیاش را تلف کرده به تو نصیحت: همیشه وقت برای تلفکردن هست. فقط باید عزم و اراده تلفکردنش را داشته باشی.
مثلا خود بنده! ده هیچ از زندگی عقبم، اما هنوز هم وقتم را توی ترافیک تهران تلف میکنم. اگر ترافیک نبود، وقتم را برای وصلشدن فیلترشکن تلف میکنم. اگر فیلترشکن نبود، وقتم را برای گرفتن دکتری در دانشگاه تلف میکنم. دکتری را که گرفتم، وقتم را برای پیداکردن کار تلف میکنم. کار که پیدا کردم وقتم را برای درآوردن پول تلف میکنم. پول که درآوردم وقتم را برای دادن قسط تلف میکنم.
مرد مومن بنده روزی نیمساعت روی کاسه توالت وقتم را تلف میکنم تا آب وصل بشود! تو با آن همه پول و پله از من کمتری؟ حاشا به غیرتت لئو!
بعد اصلا یک جوری میگویی 50 سالگی که انگار چه عمر طولانییی داشتهای! بنده با 28 سال سن چه بگویم وقتی شما جوانها انقدر ناامیدید؟ والا زمان ما اینجوری نبود اصلا. نه برق بود، نه آب بود، نه پول بود، نه خانه بود، نه ماشین بود، نه تفریح بود، نه کار بود، نه زن و بچهای بود. حالا تو باز خدا را شکر کن که یک جزیره شخصی برای خودت داری که وقتی ناراحت شدی بروی و حال هوایی عوض کنی. زمان ما آب نبود که خودمان را بشوریم.
بعد اصلا توبه گرگ مرگ است لئو جان؛ تو اصلا مرد زن و بچهداشتن نیستی. اگر بودی دو بار دست پدر-مادرت را میگرفتی میبردی در خانه «کامیلا مورونه» ای، «بلیک لایولی» ای کسی. رفتهای؟ والله که نرفتهای. نگرانی که جواب رد بشنوی؟ خانه نداری؟ پول نداری؟ ماشین نداری؟ آب نداری؟ برق نداری؟ جزیره تفریحی نداری؟ چی نداری؟ چند تا جوان نشانت بدهم که نصف سن تو را دارند و هیچ کدام از اینها را هم ندارند و تا به حال در صدها مراسم خواستگاری شرکت کردهاند و هر بار هم جواب رد گرفتهاند، اما وا ندادهاند؟
تو آدمِ زندگیِ مثل آدمیزاد نیستی. فقط جان مادرت این محدودیت سنی را کمی شل بگیر مرد. چه مشکلی با این عدد 25 بیصاحابمانده داری تو؟ بعد اصلا تو این همه «مدل» زیر 25 سال از کجا پیدا میکنی؟ میانگین سن اطرافیان تو از سن «پیکان» پدر من کمتر است بابا جان.
بگذریم. من باید بروم. ببین لئو، تکلیفت را با خودت مشخص کن. من اجازه نمیدهم تو با خودت این کارها را بکنی. برو پسر جان، برو وقتت را تلف کن.
دوست تو، مهدی!