اسرائیل و پروژه خطرناک بازطراحی خاورمیانه
آیا حمله به دوحه نقطه پایان نقش قطر در میانجیگری است؟

این گزارش به حمله نافرجام اسرائیل به تیم مذاکرهکننده حماس در دوحه میپردازد و آن را نقض آشکار حقوق بینالملل و تلاشی برای تضعیف روند آتشبس و کنار زدن قطر از نقش میانجیگری میداند. هدف نتانیاهو تثبیت هژمونی اسرائیل و پیشبرد پروژه «اسرائیل بزرگ» معرفی میشود؛ طرحی که با توسعهطلبی و نسلکشی در غزه و تجاوز به کشورهای منطقه پیگیری میشود. نویسنده بر ضرورت اقدام عملی کشورهای عربی از قطع روابط سیاسی و اقتصادی تا پیگیری قضایی، برای مهار اسرائیل تأکید دارد.
فرارو – احمد الحیله پژوهشگر ارشد مسائل خاورمیانه در الجزیره
به گزارش فرارو به نقل از الجزیره نت، در نقضی آشکار از عرفها و قوانین بینالمللی، اسرائیل دست به تلاشی نافرجام برای ترور تیم مذاکرهکنندهی سیاسی جنبش مقاومت اسلامی (حماس) در دوحه زد؛ تیمی که در حال بررسی پیشنهاد آتشبس دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده برای جنگ غزه بود. این تجاوز که فراتر از منطق، قانون و دیپلماسی رفت، با موجی از محکومیتهای بینالمللی و خشم گسترده مواجه شد؛ زیرا سابقهای خطرناک بر جای گذاشت: نقض حاکمیت کشوری عضو سازمان ملل و شورای همکاری خلیج فارس؛ کشوری که نه مرز جغرافیایی با اسرائیل دارد و نه در حال جنگ با آن است.
قطر در عین حال یکی از بازیگران اصلی در حلوفصل منازعات پیچیدهی بینالمللی به شمار میرود. این کشور در سیاستهای خود به نمادی از صلح و همزیستی تبدیل شده و میزبان فعالیتهای گوناگون فرهنگی و اقتصادی با هدف تقویت همکاری میان ملتها بوده است.
بنیامین نتانیاهو، رهبر جناح راستگرای افراطی صهیونیست، با این اقدام چند هدف را دنبال میکرد.
الف - تضعیف روند مذاکرات برای تکمیل پروژه نسلکشی در غزه
بنیامین نتانیاهو و جریان راست مذهبی افراطی در اسرائیل بر این باورند که هرگونه مذاکره، مانعی در مسیر تکمیل طرح اشغال غزه و آوارگی اجباری مردم فلسطین از طریق بمباران، ویرانی و کشتار است. نگرانی کابینه افراطی اسرائیل زمانی شدت گرفت که جنبش حماس در ۱۸ اوت گذشته، بدون هیچ قید و شرطی، پیشنهاد استیو ویتکاف، فرستاده ویژه آمریکا را پذیرفت؛ اقدامی که نتانیاهو را در برابر افکار عمومی داخلی و بینالمللی تحت فشار گذاشت و او را متهم ساخت که با لجاجت، فرصت آزادی اسرا و توقف جنگ را از دست داده است. در چنین فضایی، نتانیاهو بیم آن داشت که حماس بار دیگر به پیشنهادهای ترامپ برای آتشبس پاسخ مثبت دهد. به همین دلیل، شتابزده دستور حملهی مستقیم به تیم مذاکرهکنندهی حماس به سرپرستی دکتر خلیل الحیه را صادر کرد تا مانع هرگونه توافق احتمالی شود. هدف او ادامهی سلطهی سناریوی جنگ بر غزه و پیشبرد اهداف سیاسی و ایدئولوژیک خود در چارچوب رؤیای «ارض موعود» بود.
ب – کنار زدن قطر از نقش میانجی گری
بنیامین نتانیاهو بهخوبی میداند که قطر در پیشبرد روند مذاکرات نقشی کلیدی ایفا میکند و میکوشد با بهرهگیری از جایگاه دیپلماتیک خود، مانع بروز فاجعه انسانی در غزه شود. از همین رو، هدف اسرائیل از حمله به دوحه تنها ضربه زدن به حماس نبود، بلکه تضعیف نقش قطر بهعنوان میانجی قابلاعتماد در بحران نیز در دستور کار قرار داشت.
آنچه قطر را متمایز میسازد، تجربه طولانی و موفقیتهای انباشتهی این کشور در مدیریت پروندههای سیاسی پیچیده است؛ کشوری که در جایی توفیق یافته که بسیاری از میانجیگریهای بینالمللی دیگر ناکام ماندهاند. این موفقیت ریشه در روابط متوازن دوحه با همهی طرفها دارد از جمله ایالات متحده آمریکا که قطر را متحدی راهبردی در منطقه میداند. این جایگاه برای نتانیاهو و جریان راست افراطی صهیونیست چالشی جدی بهشمار میآید. آنان همواره قطر را متهم کردهاند که از حماس حمایت میکند و بر این جنبش فشار کافی وارد نمیآورد. تلاش اسرائیل در واقع معطوف به بیاثر کردن نقش میانجیگری دوحه بود؛ تلاشی که در صورت موفقیت، مسیر را برای اجرای پروژههای نسلکشی و کوچ اجباری در غزه هموار میکرد.
ج – جستجوی نتانیاهو برای پیروزی مطلق
نتانیاهو از زمان ۷ اکتبر ۲۰۲۳ در سودای تحقق یک پیروزی مطلق بوده است. ترور احتمالی رهبران سیاسی حماس در قطر، پس از ترور چهرههای شاخصی چون اسماعیل هنیه در تهران، یحیی سنوار در غزه، شیخ صالح العاروری در بیروت و شماری از فرماندهان برجستهی گردانهای قسام، میتوانست برای او بهعنوان یک دستاورد مهم سیاسی ـ امنیتی قلمداد شود.
در صورت موفقیت، نتانیاهو بهراحتی میتوانست این عملیات را نزد نخبگان اسرائیلی و دولت آمریکا بهعنوان گامی تعیینکننده در مسیر پایان دادن به پروندهی حماس در کرانه، غزه و خارج از سرزمینهای اشغالی معرفی کند. چنین «دستاوردی» فرصتی بود تا او پروژهی تخریب کامل غزه و کوچاندن مردم فلسطین را با همراهی و حمایت ایالات متحده پیش ببرد؛ پروژهای که کاخ سفید، با حضور چهرههایی چون تونی بلر و جارد کوشنر در نشست ۲۷ اوت گذشته، دربارهی طرحهای مرتبط با آن از جمله ایدهی موسوم به «ترامپ ریویرا» و پروژههای اقتصادی کلان به بحث گذاشته بود.
از این منظر، دور از انتظار نیست اگر اسرائیل و نتانیاهو در آینده بار دیگر سناریوی ترور رهبران حماس را در کشورهایی چون قطر، مصر یا ترکیه دنبال کنند؛ کشورهایی که بنا به ملاحظات سیاسی محل استقرار شماری از رهبران این جنبش هستند.
د – تثبیت هژمونی و ترسیم مجدد خاورمیانه به سبک اسرائیل
استفادهی آشکار اسرائیل از جنگندههای نظامی برای اجرای عملیات ترور نافرجام در قلب دوحه بدون توسل به روشهای مخفیانه خود حامل پیامی روشن برای قطر و جهان عرب بود. عامیر اوهانا، رئیس کنست از حزب لیکود، تنها چند ساعت پس از حمله تصریح کرد: «این پیامی برای تمام خاورمیانه است.» اسرائیل میخواست نشان دهد که دستش در منطقه کاملاً باز است و میتواند هر کشوری را، هرچقدر هم دور، هدف قرار دهد. نتانیاهو نیز بلافاصله پس از عملیات تأکید کرد: «هیچکس مصونیت ندارد.»
این منطق در ذهنیت صهیونیسم افراطی با ایدهی گسترش جغرافیایی اسرائیل گره خورده است. نتانیاهو چند هفته پیش آشکارا اعلام کرد که در «یک مأموریت مذهبی و تاریخی برای اسرائیل بزرگ» قرار دارد. نشانههای این پروژه را میتوان در سوریه و لبنان مشاهده کرد؛ جایی که نیروهای اسرائیلی در حال استقرار هستند. ایجاد «اسرائیل بزرگ» و توسعهی اشغالگری مستلزم بازگرداندن ابتکار عمل و احیای نظریهی بازدارندگی اسرائیل است؛ نظریهای که در پی عملیات «طوفان الاقصی» در ۷ اکتبر بهشدت آسیب دید و عملاً فرو ریخت.
حملات اسرائیل به قطر، سوریه، لبنان، یمن و ایران تنها گامهایی در مسیر مقدمهچینی برای طرحی بزرگتر هستند. تا زمانی که جهان عرب صرفاً به محکومیتهای لفظی بسنده کند و اقدامی عملی برای مهار اسرائیل در پیش نگیرد، ماجراجوییهای نتانیاهو و جریان راست افراطی همچنان ادامه خواهد یافت؛ ماجراجوییهایی که با حمایت سیاسی، اقتصادی و نظامی واشنگتن تغذیه میشوند. همان ضربالمثل قدیمی بهخوبی گویای وضعیت امروز است: «روزگار سفید را وقتی خوردند که گاو سفید خورده شد.» اسرائیل بیپروا بهدنبال سلطه بر خاورمیانه و بازطراحی آن بر مبنای معیارهای خویش است؛ طرحی که خلیج فارس را نیز دربر میگیرد. همانگونه که شیخ محمد بن عبدالرحمن آل ثانی، نخستوزیر قطر، در واکنش به حملهی اسرائیل به دوحه هشدار داد، این روند خطری مستقیم برای منطقه بهشمار میآید.
در همین چارچوب است که نتانیاهو، جنایتکار جنگی، آشکارا از «اسرائیل بزرگ» سخن گفته است؛ اسرائیلی که از نیل تا فرات امتداد یابد و تا جنوب ترکیه و شمال عربستان گسترش پیدا کند. چنین جهتگیری روشنی، کشورهای عربی را ناگزیر میسازد در مواضع و روابط خود با این رژیم تجدیدنظر کنند. چرا که اسرائیل امروز دیگر آن موجودیتی نیست که بهدنبال «صلح در برابر زمین» یا حتی «صلح در برابر صلح» باشد؛ بلکه موجودیتی یاغی است که نه به قانون بینالملل پایبند است و نه به حاکمیت دولتها. اسرائیل اکنون آشکارا در پی توسعهطلبی و سلطه است، حتی اگر بهای آن ارتکاب جنایاتی هولناک باشد؛ همانگونه که در غزه با گرسنگیدادن، پاکسازی نژادی و نسلکشی شاهد آن هستیم.
از اورشلیم تا دمشق؛ نقشه توسعهطلبی جدید کابینه نتانیاهو
اگر نتانیاهو آشکارا از «اسرائیل بزرگ» سخن گفته است، بتسلئیل اسموتریچ، وزیر دارایی او پا را فراتر گذاشته و ادعا کرده که «مرزهای اورشلیم در دمشق پایان مییابند.» همزمان، وزیر ارتباطات کابینه نیز اظهار داشته است: «رود اردن دو ساحل دارد و هر دو از آنِ ما هستند.» چنین اظهاراتی بیانگر گرایشهای استعماری - مذهبیای است که بر فضای سیاسی اسرائیل سایه انداخته است.
این رویکرد، کشورهای عربی را ملزم میکند که از دایرهی محکومیتهای صرفاً لفظی فراتر روند و به عرصهی اقدامات بازدارنده و واقعی علیه اسرائیل وارد شوند؛ پیش از آنکه روزی برخی از اعراب ناگزیر شوند اعتراف کنند: «روزی که گاو سفید خورده شد، من هم خورده شدم.» این ضرورت امروز بیش از هر زمان دیگری احساس میشود؛ بهویژه در سایهی جانبداری آشکار ایالات متحده از اسرائیل و ناکامی مکرر امید بستن به واشنگتن برای مهار افراطیون صهیونیست.
واقعیت خطرناک و پیچیده کنونی، کشورهای عربی را به همفکری فوری فرا میخواند تا با استفاده از ابزارها و ظرفیتهای موجود، غرور و گستاخی اسرائیل را مهار کنند. این ابزارها شامل:
۱-قطع روابط سیاسی، اخراج سفرا و بستن سفارتهای اسرائیل؛
۲ - توقف مبادلات تجاری که حجم آن به دهها میلیارد دلار رسیده است؛
۳ - توقف همکاریهای امنیتی با اسرائیل
۴ - بستن آسمان کشورهای عربی به روی هواپیماهای اسرائیلی؛
۵ - فعالسازی مجدد تحریمهای عربی علیه اسرائیل در همه حوزهها از جمله علیه شرکتهایی که با این رژیم همکاری نظامی و اقتصادی دارند؛
۶ - بستن بنادر، فرودگاهها و گذرگاههای زمینی عربی به روی اسرائیل و شرکتهای همکار آن؛ اقدامی مشابه آنچه اسپانیا اخیراً در سطح نظامی انجام داد؛
۷ - تحرک دیپلماسی عربی در شورای امنیت و سازمانهای بینالمللی با همراهی دهها کشور مخالف جنایات اسرائیل با هدف انزوای حقوقی و اعمال تحریمهای بینالمللی؛
۸ - پیگیری قضایی اسرائیل در محاکم بینالمللی و فعالسازی تعقیب رهبران این رژیم به اتهام نسلکشی در دیوان دادگستری بینالمللی.
اسرائیل جرئت ارتکاب جنایاتی چون نسلکشی در غزه، اشغال کرانهی باختری و قدس، یهودیسازی مسجدالاقصی و تجاوز به لبنان، سوریه، یمن و اخیراً قطر را جز با اتکای کامل به سکوت جامعهی بینالمللی و حمایتهای بیقید و شرط آمریکا به دست نیاورده است. با این حال، یک موضع واحد و جمعی عربی میتواند این معادله را دگرگون سازد؛ چراکه اسرائیل توان رویارویی همزمان با همهی کشورهای عربی را ندارد، آن هم در شرایطی که دو سال جنگ در غزه آن را از نظر سیاسی، اقتصادی و نظامی بهشدت فرسوده کرده است.
چنین ابتکار عملی اگر از سطح عربی فراتر رود، میتواند به موضعی اسلامی و حتی جهانی تبدیل شود؛ موضعی که قابلیت مهار اسرائیل و محدود کردن افراطگرایی و تروریسم افسارگسیختهی آن در منطقه را داشته باشد. در این صورت، ایالات متحده نیز ناگزیر خواهد شد محاسبات خود را بازبینی کند و در موضعش نسبت به جنایات اسرائیل در غزه و جهان عرب تجدیدنظر نماید ؛ بهویژه اگر احساس کند که ممکن است منافع و متحدان راهبردیاش در منطقه را از دست بدهد. این همان معیار واقعی است که هم در واشنگتن و هم در تلآویو بهخوبی درک میشود.