از قدرت مسلط تا قدرت یاغی؛ گذار خطرناک اسرائیل در منطقه
آیا شاهد شکلگیری ائتلاف نظامی جدید عربی علیه اسرائیل خواهیم بود؟

حمله ۹ سپتامبر اسرائیل به قطر پیامدهای ژرف منطقهای و جهانی داشت. این اقدام ضمن نمایش توان نظامی تلآویو، ناکامی در تحقق اهدافش را آشکار و تصویر اسرائیل بهعنوان قدرت مسلط را تضعیف کرد. موج محکومیت کشورهای عربی و واکنش بیسابقه آمریکا، جایگاه اسرائیل را بهعنوان شریک امنیتی قابل اعتماد زیر سؤال برد. عملیات مذکور روند آتشبس غزه و میانجیگری قطر را متوقف کرد، همبستگی جدید میان دولتهای عربی خلیج فارس ایجاد نمود و بیاعتمادی به واشنگتن را تشدید کرد.
فرارو – هشام جعفر تحلیلگر ارشد مسائل بین الملل در شبکه الجزیره
به گزارش فرارو به نقل از الجزیره نت، دو رویکرد برای ارزیابی جایگاه اسرائیل در خاورمیانه وجود دارد: نخست، بهعنوان یک قدرت مسلط و دوم، بهعنوان قدرتی تعدیلگر که تلاش می کند نظم منطقه را بر اساس معیارهای خود بازسازی کند. حمله ۹ سپتامبر اسرائیل به قطر پیامدهایی پیچیده و گاه متناقض بر هر دو نقش ادعایی آن بر جای گذاشت.
قدرت مسلط بهطور سنتی «تنها قدرت برتر در یک منطقه» تعریف میشود؛ قدرتی که با تهدید جدی نظامی از سوی دولتها یا گروههای دیگر روبهرو نیست و بنابراین میتواند انرژی خود را صرف سیاستگذاری در سایر حوزهها کند. اما سلطه پایدار تنها با توان نظامی به دست نمیآید؛ بلکه به پذیرش و گاه استقبال همسایگان نیز نیاز دارد. در سوی دیگر، اسرائیل خود را بهعنوان یک قدرت تعدیلگر معرفی میکند؛ کشوری که با جاهطلبیهای آشکار تلاش می کند نظم موجود را دگرگون سازد، نفوذ خود را گسترش دهد و منافعش را از رهگذر نیروی تهاجمی حتی به بهای نادیده گرفتن هنجارها و مسیرهای دیپلماتیک تثبیت کند. این رویکرد در چند محور مشخص نمود یافته است:
الف - جلوگیری از تشکیل دولت مستقل فلسطینی،
ب - گسترش مرزهای اسرائیل،
ج - تحمیل معادله امنیتی جدید که در آن تلآویو دست بالا را داشته باشد،
د- و بهرهگیری از حملات برای نمایش قدرت و تثبیت دکترین تهاجمی پس از ۷ اکتبر.
اما حمله به قطر چه اثری بر دو نقش ادعایی اسرائیل گذاشت؟
در نگاه نخست، این عملیات نشانهای از هیمنه اسرائیل و توانایی آن برای اقدام بیمجازات در سراسر خاورمیانه تلقی شد. مقامات اسرائیلی از جمله نخستوزیر بنیامین نتانیاهو، بار دیگر بر تعهد خود برای تعقیب رهبران حماس «هر کجا که باشند» تأکید کردند. حمله دوحه بهعنوان نمایش قدرت نظامی و اطلاعاتی اسرائیل معرفی شد و حتی برخی رسانههای داخلی مدعی شدند که این عملیات «قدرت و بازدارندگی اسرائیل را احیا کرده است.»
اما در سطحی عمیقتر، همین حمله تصویر اسرائیل بهعنوان قدرتی مسلط و باثبات را زیر سؤال برد. گزارشها نشان دادند که هدف اصلی یعنی رهبران ارشد حماس از این حمله جان سالم بهدر بردند. به همین دلیل، بسیاری تحلیلگران آن را «حملهای ناموفق» توصیف کردند که این توهم را از میان برد: اسرائیل نمیتواند هر زمان و در هر مکان اراده کند، با زور به اهداف خود برسد.
حمله اسرائیل به قطر پیامدهای بینالمللی و منطقهای گستردهای داشت. این اقدام موجی از «خشم» و «محکومیت شدید» را از سوی قطر، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و دیگر بازیگران عربی و جهانی، از جمله شورای امنیت سازمان ملل برانگیخت. چنین واکنشی آشکارا با اصل حیاتی «پذیرش سلطه منطقهای از سوی همسایگان» در تضاد بود. در سطح جهان عرب، این عملیات برداشت جمعی تازهای را تقویت کرد: اسرائیل به چشم بسیاری بهعنوان کشوری یاغی دیده میشود. این تصویر اعتماد به چارچوبهای امنیتی موجود را تضعیف کرده و زمینهساز تلاشهای هماهنگ برای بازنگری در ائتلافهای منطقهای و مسیرهای دیپلماتیک شد.
اهمیت ماجرا زمانی دوچندان شد که حمله در خاک قطر، متحد نزدیک و میزبان پایگاه نظامی آمریکا رخ داد. رهبری ایالات متحده، از جمله رئیسجمهور دونالد ترامپ، «اندوه عمیق» و «ناامیدی» خود را ابراز کرد و بهطور علنی عملیات را نکوهش نمود؛ اقدامی کمسابقه در روابط واشنگتن و تلآویو محسوب می شود. همین امر پرسشهایی جدی را در میان دولتهای عربی حاشیه خلیج فارس برانگیخت: آیا تضمینهای امنیتی آمریکا هنوز قابل اتکا هستند؟ و آیا واشنگتن توانایی مهار اسرائیل را دارد؟ این تردیدها، پایههای قدرت نظامی و سیاسی ادعایی اسرائیل را متزلزل کرد. به جای آن که حمله، جایگاه اسرائیل را بهعنوان قدرتی مسلط تحکیم کند، بیش از پیش بر انزوای این کشور افزود و منطقه را یک گام دیگر به سوی بیثباتی سوق داد. اکنون حتی برخی دولتهای خلیج فارس به جای شراکت با اسرائیل، به فکر تقویت همکاریهای دفاعی در برابر آن افتادهاند.
رویکرد امنیتی جدید تلآویو؛ ریسکپذیری برای تغییر چهره خاورمیانه
با وجود شکست در تثبیت سلطه، این اقدام با نقش اسرائیل بهعنوان یک «قدرت تعدیلگر» همخوانی داشت؛ زیرا نشان داد تلآویو همچنان در پی بازسازی صحنه منطقهای از طریق اقدامات نظامی یکجانبه و تهاجمی است. حمله اخیر اسرائیل که پس از سلسله عملیات در لبنان، ایران، سوریه و یمن انجام شد بار دیگر بر «رویکرد امنیتی تازه و تهاجمی» این کشور و «آمادگی آن برای پذیرش ریسکهای بزرگ» نور افکند. رویکردی که با عزم بر «تغییر چهره خاورمیانه» پیش میرود و بیش از هر چیز یادآور ویژگیهای یک قدرت تعدیلگر است.
این عملیات بهطور عمدی مذاکرهکنندگان حماس را در میانه گفتوگو بر سر طرح آتشبسی هدف قرار داد که ایالات متحده از آن حمایت میکرد. چنین اقدامی نشان داد تلآویو به جای مصالحه، در پی «پیروزی کامل» از طریق ابزار نظامی و واداشتن حماس به «تسلیم» است؛ رویکردی که اهداف حداکثری اسرائیل در غزه را تثبیت میکند. حمله به خاک کشوری دارای حاکمیت و متحد نزدیک آمریکا، آن هم در بحبوحه تلاشهای میانجیگرانه، «نقضی آشکار و خطرناک حاکمیت» به شمار میرود. این اقدام نشان میدهد اسرائیل آماده است برای تحقق اهداف خود، حقوق بینالملل و هنجارهای جهانی را نادیده بگیرد ؛ خصیصهای که بیشتر به قدرتهای تعدیلگر نسبت داده میشود و بیانگر تمایل اسرائیل به عمل کردن خارج از چارچوبهای موجود است.
پیامدهای منطقهای نیز چشمگیر بود. این حمله تهدیدی جدی برای توافقهای ابراهیم و تلاشهای گستردهتر برای عادیسازی روابط با کشورهای عربی ایجاد کرد؛ توافقهایی که قرار بود اسرائیل را در یک چارچوب امنیتی جدید منطقهای ادغام کنند. تلآویو، با بیثبات کردن این ترتیبات، عملاً تلاش می کند نسخه تهاجمیتر و خاص خود از نظم منطقه را محقق کند.
در عرصه داخلی نیز، بنیامین نتانیاهو از این عملیات بهره سیاسی برد. در شرایطی که دولت او با موجی از انتقادها درباره مدیریت جنگ و درخواستها برای آتشبس روبهرو بود، این حمله بهعنوان نمایش قدرت و قاطعیت، جایگاه او را در برابر مخالفان تقویت کرد.
واشنگتن در تنگنا: ضربهای سخت به اعتبار آمریکا در خلیج فارس
این حمله موجب بازآرایی جدی در دینامیکهای قدرت خاورمیانه شد و بهشدت بر تلاشهای دیپلماتیک، بهویژه ابتکاراتی که با هدف حل منازعه غزه جریان داشتند، سایه انداخت. روند مذاکرات آتشبس و آزادی گروگانها ضربهای سخت خورد و یکی از معدود کانالهای موجود برای حل بحران از هم گسست.
قطر، بهعنوان میانجی اصلی بحران غزه در کنار مصر و ایالات متحده، بلافاصله اعلام کرد که تلاشهایش «فعلاً بیثمر» است. این حمله امنیت و توانایی قطر برای پذیرش ریسک را زیر سؤال برد، بهویژه آنکه در جریان آن یک مأمور امنیتی قطری کشته شد. قطریها پیشتر از سوی موساد و کاخ سفید اطمینان یافته بودند که حملهای در خاکشان رخ نخواهد داد. اما عملیات ۹ سپتامبر عملاً به معنای پایان نقش میانجیگری سالیان طولانی دوحه بود.
حمله اسرائیل به قطر ضربهای جدی به اعتبار ایالات متحده بهعنوان ضامن امنیت و ثبات در خلیج فارس وارد کرد. کشورهای منطقه میزبان پایگاههای نظامی آمریکا هستند، اما ناتوانی یا بیمیلی واشنگتن در جلوگیری از حمله متحد اصلیاش، پرسشهای گستردهای درباره اعتبار تضمینهای امنیتی آمریکا ایجاد کرده است. واکنش دوگانه دونالد ترامپ یعنی ابراز نارضایتی از عملیات در کنار ستایش تلاش برای نابودی رهبران حماس وضعیت واشنگتن را مبهمتر کرد. همزمان، شورای امنیت سازمان ملل متحد با مشارکت آمریکا بیانیهای کمسابقه صادر کرد و در آن «نگرانی عمیق» خود را از این حمله ابراز داشت؛ اقدامی که نقض آشکار حاکمیت قطر و تهدیدی علیه تلاشهای میانجیگرانه توصیف شد.
این عملیات نقطه عطفی در برداشتهای منطقهای از اسرائیل رقم زد و به شکلی کمسابقه همبستگی تازهای میان دولتهای خلیج فارس پدید آورد. اکنون بسیاری اسرائیل را نه یک شریک امنیتی قابل اتکا، بلکه قدرتی مهارنشده و منبع بیثباتی میبینند؛ کشوری که آماده است حتی به بهای تخریب روابط دیپلماتیک، به زور تهاجمی متوسل شود. چنین برداشتی نقش احتمالی تلآویو بهعنوان متحدی علیه ایران را بهشدت زیر سؤال برده است.
موج محکومیت کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس نیز بیسابقه بود. تمامی دولتهای منطقه این اقدام را نقض حقوق بینالملل و حاکمیت قطر خواندند. همبستگی میان کشورهای عربی در واکنش به این حمله آشکار شد: شیخ محمد بن زاید آل نهیان، رئیس امارات متحده عربی، بلافاصله به دوحه سفر کرد و انتظار میرفت محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی، نیز چنین کند. دغدغه مشترک آنها روشن بود: دفاع از حاکمیت و امنیت جمعی منطقه. این حمله همچنین چارچوب شکننده توافقهای ابراهیم و روند عادیسازی روابط اسرائیل با جهان عرب را به خطر انداخت. پیام روشن بود: توافقهای سیاسی الزاماً مانع اقدامات تهاجمی اسرائیل نمیشوند؛ حتی در قبال شرکایی که در ظاهر به همکاری نزدیک متعهد شدهاند.
بیاعتمادی به آمریکا؛ اعراب بهدنبال ائتلافهای جدید نظامی
افزایش مخالفت مردمی با روند عادیسازی روابط با اسرائیل در جهان عرب، بهویژه پس از حمله به قطر، بیش از گذشته رهبران عرب را از تعامل با تلآویو بازمیدارد. این عملیات تردیدها درباره قابلیت اتکای ایالات متحده بهعنوان ضامن امنیتی را عمیقتر کرد. در نتیجه، کشورهای عربی خلیج فارس احتمالاً بهدنبال متنوعسازی ائتلافهای نظامی خود از جمله با قدرتهایی چون ترکیه و پاکستان خواهند رفت و در عین حال خواستار تضمینهای امنیتی رسمیتر و قویتر از واشنگتن خواهند شد.
پیامدها فراتر از خلیج فارس است. عملیات اسرائیل هشداری مستقیم به ترکیه و مصر نیز بود، کشورهایی که رهبران حماس را در خاک خود پناه دادهاند. نگرانی از گسترش حملات اسرائیل به قلمرو این کشورها، آن هم در بحبوحه اختلافات دیرینه با آنکارا بر سر سوریه و با قاهره بر سر مسئله آوارگان، چشمانداز درگیریای ویرانگر و گستردهتر را برجسته کرده است؛ درگیریای که حتی میتواند اتحاد ناتو در مورد ترکیه و پیمان صلح تاریخی مصر و اسرائیل را متزلزل کند.
حمله دوحه همچنین بخشی از روندی گستردهتر است که در آن اسرائیل سیاست مداخلهجویانه و تهاجمی خود را در سراسر منطقه تشدید کرده است؛ از درگیری مستقیم با ایران گرفته تا نبرد با حزبالله در لبنان، جایی که نفوذ سیاسی و نقش ادعایی دفاعی این گروه تلاشهای آمریکا برای خلع سلاحش را ناکام گذاشته است.
در نتیجه، حمله اسرائیل به قطر نهتنها روند شکننده دیپلماسی برای آتشبس در غزه را متوقف کرد، بلکه معادلات قدرت منطقهای را بهطور بنیادین تغییر داد. این اقدام بیاعتمادی نسبت به اسرائیل و ایالات متحده را تشدید کرد، همبستگی تازهای میان کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس پدید آورد و احتمالاً زمینه را برای بازآرایی خطرناک راهبردهای امنیتی در سراسر خاورمیانه فراهم ساخت.