چرا سعید جلیلی از گفتوگوی رودرو با حسن روحانی پرهیز میکند؟

جلیلی نماینده گفتمانی است که پایگاه اصلی آن را گروهی خاص در ساختار قدرت تشکیل میدهد گروهی که در ادبیات سیاسی از آن بهعنوان اقلیت با نفوذ یا گاهی پایگاه شانزده درصدی یاد میشود. این گروه خود را واجد نوعی مشروعیت تاریخی و ارزشی میداند و معتقد است که باید نقش محوری در اداره کشور داشته باشد.
سروش زادعلی؛ سعید جلیلی یکی از چهرههای شاخص جریان خاصی در سیاست ایران از ورود به گفتوگوها یا مناظرههای رودررو با چهرههایی مانند حسن روحانی اجتناب میکند. این پرهیز صرفاً یک انتخاب فردی نیست بلکه میتوان آن را در چارچوب ملاحظات سیاسی، اجتماعی و گاه ایدئولوژیک تحلیل کرد.
واقعیت این است که پذیرش مناظره با رئیسجمهور پیشین که خود سابقه سالها مدیریت کلان و تعامل بینالمللی دارد ممکن است موقعیت سیاسی جلیلی را با چالشهایی مواجه کند. مواجهه علنی با دیدگاههای متفاوت میتواند شکافهای فکری و عملکردی موجود در گفتمان جلیلی و جریان همراهش را برجستهتر کند شکافهایی که شاید در فضای کنترلشده رسانهای قابل پنهانسازی باشند اما در مناظرههای آزاد آشکار میشوند.
جلیلی نماینده گفتمانی است که پایگاه اصلی آن را گروهی خاص در ساختار قدرت تشکیل میدهد گروهی که در ادبیات سیاسی از آن بهعنوان اقلیت با نفوذ یا گاهی پایگاه شانزده درصدی یاد میشود. این گروه خود را واجد نوعی مشروعیت تاریخی و ارزشی میداند و معتقد است که باید نقش محوری در اداره کشور داشته باشد. بخشی از این مشروعیت به سابقه حضور برخی از چهرههای این جریان در دوران دفاع مقدس برمیگردد. این حضور بدون تردید ارزشمند و قابل احترام است اما مسئله زمانی شکل پیچیدهتری به خود میگیرد که برخی تلاش میکنند از این سابقه برای تثبیت موقعیتهای سیاسی و اقتصادی استفاده کنند.
در بسیاری از کشورها ایثارگران و نیروهای نظامی بازنشسته مورد حمایت ساختاری و قانونی قرار میگیرند اما این حمایتها به نحوی طراحی شده که به شکلگیری امتیازات انحصاری یا ساختارهای رانتی نینجامد. در ایران اما بخشی از سیاستورزی سالهای اخیر مبتنی بر تبدیل سابقههای ارزشی به ابزار قدرت و بهرهبرداری از منابع ملی بوده است مسیری که میتواند به تضعیف عدالت اجتماعی و تداوم نابرابری بینجامد.
این جریان برای حفظ موقعیت خود در ساختار حاکمیت اغلب به حمایت از الگوهای رانتی و تبعیضآمیز اقتصادی و سیاسی متوسل میشود الگویی که در دولت سیزدهم نیز آثار آن بهروشنی قابل مشاهده است. بسیاری از سیاستگذاریها به جای آنکه به نفع عموم مردم و مبتنی بر منافع ملی باشند به شکل غیرمستقیم در جهت تثبیت منافع گروهی خاص شکل گرفتهاند. اصلاحات اقتصادی، سیاستهای فرهنگی و اجتماعی جهتگیریها بیشتر در خدمت منافع پایگاه محدود بوده تا پاسخ به مطالبات اکثریت جامعه.
پرهیز از مناظره نه تنها یک انتخاب شخصی بلکه نشانهای از ضعف در تعامل با افکار عمومی است. جریانی که مدعی نمایندگی مردم است باید توان پاسخگویی در برابر مردم و رقبای فکریاش را داشته باشد. مناظره و گفتوگوی آزاد فرصتی برای شفافسازی دیدگاهها و سنجش منطق تصمیمسازی است. امتناع از چنین مواجهههایی پیام روشنی دارد و آن عدم اطمینان به توان اقناع افکار عمومی و ترس از آشکار شدن تضادها و ناکارآمدیها است.
در نهایت ساختار سیاسی زمانی میتواند بهدرستی عمل کند که بر مبنای گفتوگو، شفافیت و رقابت سالم استوار باشد. حذف یا انحصارگرایی در سیاست نه تنها منجر به تضعیف اعتماد عمومی میشود بلکه در بلندمدت کارآمدی نظام حکمرانی را نیز به مخاطره میاندازد. اگر خواهان اصلاحات واقعی و عدالتمحور در کشور هستیم باید از فضای نقد استقبال کنیم و به جای تکیه بر پایگاههای محدود مسیر تعامل با بدنه گسترده جامعه را در پیش بگیریم.