ترنج

در مورد

آرمان شهرکی

در فرارو بیشتر بخوانید

۷۵ مطلب

  • افسوس که در این زمان، میان هنرمندان، "غیرسیاسی" بودن مایه‌ی افتخار شده و همین امر لطمه‌ای اساسی به بدنه‌ی سینمای ایران وارد ساخته، آن را از سویی گرفتار دَم‌ودستگاه‌های تبلیغاتی ساخته و به بردگی هنری کشانده و از سوی دیگر اسیر ملودرام‌های مبتذل آبکی‌اش کرده که تنها باعث سردرد و بریدنِ چرت مسافرهای جادّه‌ای در اتوبوس‌های بین شهری می‌شود. جای فیلم‌هایی که از منظر انتقادی، سیاسی باشند در سینمای ما واقعا خالی است. انتقاد و پرسش‌گری باید در ذات هر هنری باشد که می‌خواهد جاودانه بوده یا مدتی مدید دوام آ…

  • نیاز بزرگ شهر به آب است و زادوبود همه به آب بند است و خشک‌سالی برقرار است و سرگذشتِ این ویرانه چه شود خدا می‌داند. فی‌الحال از آن جهت که نخستین مقصدِ اولین سفرِ استانی هم برای خودش افتخار بزرگی است! بر زمین بوسه می‌زنیم و اگر یافتیم بر راه آب، و بوقیان را همه خبر می‌کنیم و فوج‌فوج به استقبال یار دیرین می‌شتابیم... بر بام خانه و از لابلای دیوار لرزانِ کاه‌گِلی صدای بالگرد می‌آید!

  • جایی در میانه‌های فیلم تحسین‌برانگیز و آگاه‌کننده‌ی دادگاه نورنبرگ Nuremburg at judgement ساخته‌ی استنلی کرامر Stanley Kramer قاضی آمریکاییِ دادگاه از زن و شوهر پیری که برای مدتی در نورمبرگ در خانه‌ی آنها ساکن شده می‌پرسد که در زمان هیتلر زندگی چطور بود و آیا شما از جنایات او خبر داشتید؟

  • رهنگ داریم تا فرهنگ جرم داریم تا جرم آدم داریم تا آدم پوست داریم تا پوست یوز داریم تا یوز قتل داریم تا قتل مرض داریم تا مرض تجاوز داریم تا تجاوز. مملکتی که به ابتذال درغلطتید از وحوش گرفته تا آدم، امن‌وامان نیستند؛ امانشان بریده می‌شود دست‌آخر. وقتی های‌وهوی پول همه‌را ورداشت هزارتا مصیبت دیگر هم پی‌در‌پی می‌آید از پی‌اش.

  • اجازه دهید تا نوشته‌ی خود را با عذرخواهی از تمامی کارگرانِ زحمت کش صنعت خودروسازی آغاز کنم چرا که در متنی از حقیر با عنوان «به لطف برجام، به نام ملت به کام خودروسازان «نشرشده در سایت فرارو، کلیّت صنعت خودروسازی را متصف به صفاتی کرده بودم که به‌راستی جای گله‌گزاری و دلخوری دارد جز یک صفت که هنوز بر آن تاکید دارم و آن "کم‌بازده" است. درهرحال نشت و تراوش احساسات آدمی به قلم‌اش گاه‌گداری اجتناب‌ناپذیر شده کنترل از دست می‌رود. باری! در پاسخ به آقای احمد فرهادی عزیز ذکر نکات ذیل را ضروری می‌دانم:

  • "یک‌دسته عجیب و غریب به طرف قلب تهران در حرکت بود درحالیکه ارتش به‌حال آماده باش پایتخت ناآرام را حفظ می‌کرد. ورزشکاران کباده‌کش، هالتریست‌های میله‌به‌دست و کشتی‌گیرانی که عضله می‌گرفتند در میان جمعیت بودند. ...این گروه شگفت‌انگیز هم‌آهنگ شروع به دادن شعار بنفع شاه کردند. جمیعت دنبال آوای آنها را گرفت و در همان‌جا، پس از لحظه‌ای تردید، توازن و روان‌شناسی عمومی علیه مصدق چرخید".

  • دوست دارم اما نشدِ روحانی چیزی کم ندارد از بگم بگم‌های احمدی نژاد به همان میزان دلهره‌آور ابهام‌افرین و از زیر کار دررو.

  • در نوشتار ذیل سعی خواهم نمود تا به شیوه‌ای موجز با تشریح هرکدام از افعالی که در عنوان مطلب درون گیومه قرار گرفته‌اند نقش و تاثیر هرکدام در قتل آتنا را تبیین نمایم.

  • 28 خرداد برای آتنای 7 ساله مثل روزهای قبل شروع شده بود. او همراهِ پدر دستفروشش بود تا به او کمک کند و یا شاید همان نزدیکی با هم‌سن‌وسال‌هایش بازی کند. آن‌روز اما اتفاق دیگری افتاد؛ تنها در عرض چندثانیه‌ای که پدر چشمش را از آتنا برداشت او گم شد. 20 روز هیچ‌خبری از او نبود تا اینکه جسد آتنا در پارکینگ مردِ رنگرزی که در همان خیابان ساکن بود، پیدا شد.