داود هرمیداس باوند در روزنامه اعتماد نوشت:
بيش از سه دهه از قطع رابطه ديپلماتيك ميان ايران و امريكا ميگذرد. اما برخلاف اين قطع ارتباط رقابتهاي انتخابات رياستجمهوري و اينكه چه كسي به رياستجمهوري كشور مقابل انتخاب ميشود يكي از مهمترين رويدادهايي است كه در ايران و امريكا پيگيري ميشود.
شايد نتوان درباره رويكرد مردم امريكا و نگاهشان به انتخاب رياستجمهوري ايران به راحتي قضاوت كرد اما مشاهدات نشان ميدهد كه در ايران اغلب مردم و نخبگان سياسي مبارزه انتخابات رياستجمهوري امريكا را دنبال ميكنند و به تاثيرگذاري متفاوت يك رييسجمهور دموكرات نسبت به پرزيدنتي از مسلك جمهوريخواهان اعتقاد دارند.
اما برخلاف آنچه برخي در ايران گمان ميكنند يا اميد دارند كه اينگونه باشد، سياست خارجي دولت انتخابي كمترين سهم را در «انتخاب» مردم امريكا دارد. براي مردم در امريكا مسائل اقتصادي و اجتماعي كشورشان بسيار مهمتر از جهتگيرياي است كه دولت منتخبشان در مقابل كشوري در آن سوي دنيا اتخاذ ميكند. حتي اگر آن كشور ايران باشد و خاطره فتح يك سفارتخانه و گروگانگيري كارمندان آن را در تاريخ سياسي امريكا حك كرده باشد.
براي شهروندان امريكايي، تاكيد دموكراتها بر مسائل اجتماعي همچون بيمههاي خدمات درماني، حق سقط جنين، حمايت از آزاديهاي دگرباشان جنسي و تلاش براي محدود كردن ميزان دسترسي شهروندان امريكايي به اسلحه، در مقابل تلاش جمهوريخواهها براي كاهش ميزان مالياتها، مخالفت با حق سقط جنين و اعمال محدوديت براي دگرباشان جنسي از اهميت بيشتري برخوردار است. غير از چند شهر بزرگ امريكا مانند شيكاگو، نيويورك و واشنگتن، در ديگر شهرها مردم و رسانههاي گروهي بيشتر به مسائل اجتماعي و اقتصادي ميپردازند و بر آن مبنا است كه انتخاب ميكنند. تنها در شهرهاي بزرگ امريكاست كه مردم تحت تاثير رسانههاي گروهي نسبت به مسائل سياسي و به تبع آن سياست خارجه حساسيت نشان ميدهند.
اما توجه آنها برخلاف گمان ما بيشتر معطوف به تعداد و سلامت سربازان امريكايي است كه در كشورهاي ديگر مشغول جنگ هستند، نه ميزان تحقق دموكراسي در كشورهاي جهان سوم يا امكان دستيابي كشورهاي خاورميانهيي به سلاح هستهيي. براي نمونه ميتوان به عدم توفيق بوش پدر در كسب آراي عمومي براي دور دوم رياستجمهوري اشاره كرد. رييسجمهوري كه در دوره اول رياستجمهورياش، فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و موفقيت در جنگ خاورميانه اول را در كارنامهاش داشت، در مقابل رقيبي كه بيشتر بر مسائل اجتماعي و اقتصادي تاكيد ميكرد، يعني بيل كلينتون شكست خورد.
از ديگر سو اگرچه در تاريخ ايالات متحده امريكا ميتوان از روساي جمهوري مانند جورج بوش پدر، جيمي كارتر، هري ترومن و هربرت هور نام برد كه تنها توانستند از اقبال عمومي براي يك دوره رياستجمهوري برخوردار باشند، اما معمولا روساي جمهوري امريكا دو دوره پياپي به رياستجمهوري منصوب ميشوند.
بنابراين اگر روال انتخاب مردم در امريكا به همين گونه باشد. بايد انتظار داشته باشيم كه باراك اوباما براي دومين بار عنوان منتخب مردم را براي رياستجمهوري كسب كند. اگر چه پس از مناظراتي كه بين دو كانديداي رياستجمهوري برگزار شد به نظر ميرسد ميت رامني موفق شده است نظر عده بيشتري از مردم امريكا را به خود جلب كند؛ زيرا طبيعي است كه كانديداي حزبي كه بر مسند قدرت ننشسته با زير سوال بردن سياستها و دستاوردهاي رييسجمهوري حاضر در قدرت سعي كند هرچه بيشتر نظر مخالفان او را به سمت خود جلب كند.
اما اين روش نميتواند چندان بر سرنوشت انتخابات امريكا تاثيرگذار باشد زيرا اكثر مردم از پيش گزينه مورد نظر خود را انتخاب كردهاند و از سوي ديگر تكيه رامني بر سياست خارجه و براي مثال تاكيدي كه در مناظرات انتخاباتي بر كنترل ايران دارد نميتواند براي طبقه متوسط جامعه كه هواداران سنتي دموكراتها هستند و نيز روشنفكران، دانشجويان و امريكاييهاي مهاجر به ويژه مكزيكيتبارها چندان جذاب باشد. با در نظر گرفتن اين شرايط «شعاري» دوران تبليغات، نميتوان چندان بر شعارهاي انتخاباتي كانديداها تكيه كرد.
چنانچه به نظر ميرسد حتي 20 درصد شعارهاي سلطهگرايانه رامني هم در صورت رسيدن او به كاخ سفيد قابل اجرا نباشد زيرا در امريكا رييسجمهوري تنها بخشي از فرآيند تصميمگيري در حوزههاي كلان مانند سياست خارجه را به خود اختصاص ميدهد. اعضاي كنگره، سناتورها، لابيهاي قدرتمند مانند لابي كارگري و لابي صهيونيست در زمينه اين تصميمسازيها نقش فراواني ايفا ميكنند. تجربه نشان داده است كه سياست كلان در امريكا به صورت مجزا از اينكه كدام حزب به قدرت ميرسد پايهگذاري ميشود. تا پيش از دوران رياستجمهوري بوش پدر، اين دموكراتها بودند كه دولتهاي جنگ امريكا را تشكيل ميدادند.
جنگهاي جهاني اول و دوم و جنگ امريكا با ويتنام در زماني رخ داد كه دموكراتها بر كاخ سفيد حكمراني داشتند. از طرف ديگر دولتهاي جمهوريخواه بيشتر به عنوان دولتهاي ثبات كه اغلب در پي رفع مشكلات داخلي كشور بودند شناخته ميشدند. اما پس از انتخاب بوش پدر و ورود او به جنگ خاورميانه در مقابل صلحطلبي دولت بيل كلينتون ورق برگشت. امروز ورود جمهوريخواهان به كاخ سفيد براي مردم جهان مساوي با افزايش ميزان دخالت و بعضا اعمال خشونت امريكا در امور ديگر كشورهاي جهان است.
اگرچه تاريخ 33 ساله جمهوري اسلامي ايران نشان داده است حتي زماني كه دموكراتها در امريكا و اصلاحطلبها در ايران به قدرت رسيدهاند، يعني همزماني رياستجمهوري كلينتون در امريكا و آقاي خاتمي در ايران تغيير شرايط ديپلماتيك بين دو كشور به سادگي ميسر نبوده است. با اين حال وضعيت به وجود آمده در سالهاي اخير و افزايش تنشهاي سياسي- اقتصادي دو كشور، به ويژه گسترش تحريمهاي يكجانبهيي كه امريكا سالها عليه ايران انجام داده و اينك بر اساس قطعنامههاي شوراي امنيت شكل متفاوتي به خود گرفته است سبب ميشود كه يك بار ديگر مردم ايران با دقت مبارزات انتخابات رياستجمهوري امريكا را دنبال كنند.
هر چند شعار «تغيير» باراك اوباما در انتخابات پيشين چندان تغيير رويكرد مثبتي را در پي نداشت با اين حال گويا همچنان براي بسياري از پيگيريكنندگان اخبار در ايران جدال ميان اوباما و رقيب جمهوريخواهش و چرخش يا ثبات راي مردم امريكا رويدادي مهم و دنبالكردني است.