ترنج موبایل
کد خبر: ۱۵۸۰۹۹

اعتدال‌گرایی نه اصول‌گرایی است و نه اصلاح‌طلبی!

تبلیغات
تبلیغات

دکتر غلام‌رضا ذکیانی*؛ ذهن اغلب افراد به نگاه قطبی (سیاه و سفید) عادت کرده است چون تکلیف امور در این نگاه به صورت قاطع! مشخص می‌شود و احتیاج به تلاش بیشتر و مستمر نیست. این اذهان از دیدن طیف خاکستری که در اغلب امور جریان دارد ناتوان می‌مانند. این موضوع را آشکارا می‌توان در قضاوت‌ها و بحث‌های طرفداران دو جناح اصول‌گرا و اصلاح‌طلب مشاهده کرد.

مقدمه
در جریان معرفی کابینه، گمانه‌زنی‌های زیادی را شاهد بودیم؛ اصول‌گرایان افراطی پس از طرح نام برخی افراد منسوب به اصلاحات واکنش‌های تند نشان ‌دادند. کافیست در این زمینه واکنش کیهان و خطیب جمعه تهران به نامزدهای وزارت علوم را ببینید. اصلاح‌طلبان افراطی نیز ساکت ننشسته و در موارد مختلف واکنش نشان می‌دهند. شاید بارزترین مصداق آن شرکت آقای خاتمی در جلسه تحلیف است که برخی اصول‌گرایان آن را به مصلحت! نمی‌دانند و پاره‌ای اصلاح‌طلبان با همین حرکت در باره دولت روحانی قضاوت می‌کنند! پرواضح است که از این پس نیز شاهد این‌قبیل حرکات و موضع‌گیری‌ها خواهیم بود؛ از این‌رو به تحلیل فضایی که پشت این صحنه قرار دارد می‌پردازیم.

پیش‌فرض این‌قبیل استدلال‌ها
ظاهراً ذهن دوستان اصول‌گرا و اصلاح‌طلب دوقطبی است و نمی‌توانند یا نمی‌خواهند غیر از آن را ببینند! بدین معنا که سمت‌گیری دولت یا در جهت اصلاحات است یا اصول‌گرایی! لذا اصلاح‌طلبان اینگونه استدلال می‌کنند که آقای روحانی منتقد دولت و اصول‌گرایان بود و از سوی آقایان هاشمی و خاتمی حمایت شد و رای آورد پس اصول‌گرا نیست بنابراین اصلاح‌طلب است، و لذا انتظار دارند جهت حرکت آقای روحانی به این سمت(اصلاحات) باشد. از سوی دیگر، اصول‌گرایان اینگونه استدلال می‌کنند که اولاً آقای روحانی شعار اعتدال داده نه اصلاحات و ثانیاً خود ایشان هیچگاه به عنوان چهره اصلاحاتی مطرح نبوده است، پس ایشان اصلاح‌طلب نیست بنابراین اصول‌گراست.

استدلال هر دو طرف درست به نظر می‌رسد، مشکل اصلی آنجائیست که یک طرف از اصول‌گرا نبودن، اصلاح‌طلب بودن را نتیجه می‌گیرد و طرف دیگر از اصلاح‌طلب نبودن، اصول‌گرا بودن را نتیجه می‌گیرد. حال سوال اصلی این است که آیا گریزی از این دو حالت وجود ندارد؟ یعنی یک فرد یا باید اصول‌گرا باشد یا اصلاح‌طلب؟ و حالت سومی در میان نیست؟ چرا از حالت دیگر غفلت می‌کنیم؟ از جهت تاریخی، پیش از سال 76 اسمی از این دو جناح نبود بلکه با اصطلاحات دیگری چون روحانیون و روحانیت روبه‌رو بودیم؛ و از جهت عقلی، فرض حالت سوم منعی ندارد؛ حالتی که نه اصول‌گرا باشد و نه اصلاح‌طلب. در این‌صورت استدلال هر دو طرف مخدوش می‌شود یعنی اصلاح‌طلبان با نفی اصول‌گرایی آقای روحانی نمی‌توانند نتیجه بگیرند که پس ایشان اصلاح‌طلب هستند و اصول‌گرایان با طرد اصلاح‌طلب بودن آقای روحانی نمی‌توانند نتیجه بگیرند که ایشان اصول‌گرا هستند.

شاخص‌های اصول‌گرایی و اصلاح‌طلبی
بدین ترتیب ابتدا باید تمایزهای اصلی این دو جناح و سپس موضع اعتدال در این میان تعیین شود، ولی توجه به دو نکته زیر نشان می‌دهد که این امر برخلاف ظاهر آن، آسان و دست‌یافتنی نیست.

نکته نخست؛ ناگفته پیداست که دو نام اصول‌گرا و اصلاح‌طلب کاملاً نشانگر آراء و مواضع پیروانشان نیستند یعنی چنین نیست که اصول‌گرایان مخالف هر اصلاحی باشند یا اصلاح‌طلبان پایبند به اصول نباشند

نکته دوم؛ کافیست به طور موقت از مباحث نظری صرف‌نظر کنیم و به تفاوت‌های زیاد و در حال تغییر پیروان این جناح‌ها نظری بیافکنیم، تفاوت‌هایی که سبب پیدایش شاخه‌های فرعی‌ای چون اصول‌گرایان معتدل یا اصول‌گرایان اصلاح‌طلب در یکسو و اصلاح‌طلبان اصول‌گرا در جانب دیگر شده است. جالب است که این اختلافات و انشعاب‌پذیری به همین‌جا ختم نمی‌شود بلکه افراد در درون همین شاخه‌های فرعی نیز دائماً شناورند و لذا سبب پیدایش شاخه‌های فرعی‌تر می‌شوند.

همین دو نکته به ویژه نکته دوم نشان می‌دهد که تعیین شاخص نظری دقیق برای تعیین این جناح‌ها کار آسان و مورد اجماعی نیست؛ ولی از آنجا که بدون تعیین شاخص، بحث در حالت ابهام مطلق می‌ماند، به پاره‌ای شاخص‌ها اشاره می‌کنیم تا دست‌کم یک وضوح نسبی بر بحث حاکم گردد.

اصول‌گرایی افراطی

اصلاح‌طلبی افراطی

دین یک قرائت دارد

دین می‌تواند چندین قرائت بپذیرد

انسان مکلف است

انسان ذی‌حق است

ولی‌فقیه کشف می‌شود

ولی‌فقیه وضع می‌شود

ولی‌فقیه فوق قانون است

ولایت‌فقیه یکی از اصول مترقی قانون اساسی است

جمهوری اسلامی مقدمه موقتی است برای حکومت اسلامی

در عصر غیبت، جمهوری اسلامی بهترین شکل حکومت است

عدالت مقدم بر آزادی است

آزادی مقدم بر عدالت است

اصول سیاست خارجی انعطاف‌ناپذیر است

اصول سیاست خارجی انعطاف‌پذیر است

فرهنگ مهندسی‌پذیر است

فرهنگ مهندسی‌ناپذیر است

در مسائل فرهنگی چون حجاب و ممیزی فیلم و کتاب باید سخت‌گیری کرد

در مسائل فرهنگی چون حجاب و ممیزی فیلم و کتاب نباید سخت‌گیری کرد

غرب دشمن است و درصدد براندازی ما است پس تعامل با غرب معنا ندارد

غرب دشمن ذاتی نیست و می‌توان با غرب وارد تعامل شد



شاخص‌های اعتدال‌گرایی
همچنان‌که ملاحظه می‌شود این شاخص‌ها نه کاملند(شاخص‌های دیگری می‌توان مطرح کرد)، نه جامعند (شامل همه افراد نمی‌شوند)، نه مانعند (مانع اغیار نمی‌شوند) و نه قطعی (می‌توان در صحت و سقم آنها خدشه کرد). از همین‌جاست که در عمل با طیف وسیعی از افرادی مواجه می‌شویم که مثلاً اصول‌گرا (یا اصلاح‌طلب) خوانده می‌شوند ولی اختلافات زیادی با همدیگر دارند، و در روند حوادث پیش‌آمده، مجبور به ایجاد انشعابات فرعی می‌شوند.

اتفاقاً از همین‌جا می‌توان خطای آن پیش‌فرض نخستین ـ افراد یا اصول‌گرا هستند یا اصلاح‌طلب ـ را به وضوح دریافت کرد. یک فرد مجبور نیست یک‌دسته از شاخص‌های پیش‌گفته را بپذیرد و دسته دیگر را رها سازد؛ بلکه اقتضاء سنت عقلانی این است که این شاخص‌ها را به ویژه پس از گذشت زمان، مورد ارزیابی مستمر قرار دهد و در اثر همین ارزیابی‌های مداوم به الگویی برسد که از سازگاری و کارآمدی بیشتری برخوردار است. حتی اگر یکی از طرفدارن افراطی یک جناح قائل به آزمون تاریخی نبوده و دیدگاه خود را حق مطلق بداند، مسیر تحلیل عقلانی این شاخص‌ها و یافتن راه میانه و معقول بر دیگران بسته نیست؛ به عنوان مثال، یک فرد می‌تواند بر این باور باشد که:

ـ دین قرائت‌پذیر نیست ولی اجتهادهای مختلف در همان یک قرائت اشکال ندارد.

ـ انسان در برابر خداوند مکلف است و اتفاقاً به دلیل همین تکلیف‌مداری، افراد در برابر سایرین ذی‌حق هستند.

ـ ولی‌فقیه در مقام ثبوت(عالم واقع) کشف می‌شود ولی به شرط اینکه در مقام اثبات(عالم اذهان) تصویب گردد.

ـ ولی‌فقیهی که توسط قانون اساسی تثبیت می‌شود از مشروعیت الهی برخوردار است، یعنی خداوند به تصمیم جمعی خبرگان متشرع، اعتبار می‌بخشد. بدین‌معنا یک تعامل دوسویه میان رهبر و قانون اساسی برقرار است.

ـ حتی اگر جمهوری اسلامی مقدمه حکومت اسلامی باشد، در شرایط فعلی ـ که ممکن است قرن‌ها طول بکشد ـ چاره‌ای جز جمهوریت نظام نداریم و باید به نهادهای برآمده از جمهوریت تن بدهیم.

ـ عدالت و آزادی دو بال این پرنده اند که برای پرواز به هر دو نیاز مبرم دارد. حذف یا تضعیف هرکدام سبب سقوط پرنده خواهد شد. نه می‌توان عدالت را به بهانه آزادی یا توسعه کنار گذاشت و نه می‌توان به بهانه عدالت، آزادی‌های اجتماعی و سیاسی را محدود کرد.

ـ اصل اصیل سیاست خارجی که در هیچ شرایطی تغییر نمی‌کند حفظ منافع ملی است؛ در راستای این اصل مهم، همه اصول دیگر در شرایط متحول تعریف می‌شوند.

ـ فرهنگ قابل تفکیک از اقتصاد و سیاست نیست بلکه همگی اعضاء یک مجموعه و بلکه بالاتر، ابعاد یک موجود زنده به نام جامعه اسلامی هستند. همچنان‌که اقتصاد و سیاست، البته با توجه به شرایط بسیار پیچیده جهانی، منطقه‌ای و داخلی باید مهندسی شوند، فرهنگ نیز به این معنای پیچیده مشمول مهندسی قرار می‌گیرد نه به این معنای ساده که حاکمیت می‌تواند با سانسور یا تغییر محتوای کتاب‌های درسی، فرهنگ عمومی را به سمت آرمان‌های خود سوق دهد!

ـ از یکسو به دلیل فقر اقتصادی یا اجتماعی و شرایط دشوار جامعه، نمی‌توان مسائل فرهنگی را به حال خود رها کرد و از سوی دیگر، به دلیل اهمیت مسائل مربوط به شریعت و حساسیت بخشی از جامعه نمی‌توان محدودیت‌های بی‌حساب فرهنگی را بر بخش دیگری از جامعه تحمیل نمود.

ـ غرب حتی اگر دشمن ذاتی ما باشد باید عمیقاً مورد شناسایی ما قرار گیرد و به بهانه دشمنی، نمی‌توان از این شناخت عمیق شانه خالی کرد و یا به شناخت سطحی و شعاری بسنده نمود؛ زیرا از یکسو، در جهانی که با فناوری غرب زندگی می‌کنیم نمی‌توانیم از آسیب‌های فرهنگی این فناوری در امان بمانیم مگر اینکه به خوبی از عهده شناخت مبانی و روش‌های آن برآئیم و از سوی دیگر، مقابله با این دشمن، مستلزم بی‌نیازی علمی، اقتصادی، فرهنگی و تکنولولوژیک از اوست؛ این بی‌نیازی در حال حاضر جز با شناخت عمیق غرب امکان ندارد. از سوی سوم، همین غرب‌شناسی ژرف سبب می‌شود که ظرفیت‌های خودمان را بازشناسی کنیم. پس گریزی از شناخت و تعامل با غرب نداریم.

نتیجه‌گیری
ذهن اغلب افراد به نگاه قطبی (سیاه و سفید) عادت کرده است چون تکلیف امور در این نگاه به صورت قاطع! مشخص می‌شود و احتیاج به تلاش بیشتر و مستمر نیست. این اذهان از دیدن طیف خاکستری که در اغلب امور جریان دارد ناتوان می‌مانند. این موضوع را آشکارا می‌توان در قضاوت‌ها و بحث‌های طرفداران دو جناح اصول‌گرا و اصلاح‌طلب مشاهده کرد. با این نگاه می‌توان دو استدلال مذکور در آغاز این نوشتار را تحلیل نمود.

استدلال اصلاح‌طلبان: «آقای روحانی منتقد دولت و اصول‌گرایان بود و از سوی آقایان هاشمی و خاتمی حمایت شد و رای آورد پس اصول‌گرا نیست بنابراین اصلاح‌طلب است». اولاً خود اصول‌گرایان نیز منتقد دولت بودند، ثانیاً آقایان هاشمی و خاتمی برای پیروزی در شرایط موجود و گریز از شرایط مشابه هشت سال گذشته چاره‌ای نداشتند جز اینکه به یک گزینه معتدل روی بیاورند و ثالثاً طبق مبنای این نوشتار، حتی با وجود اثبات اینکه آقای روحانی اصول‌گرا نیست، منطقاً اثبات نمی‌شود که اصلاح‌طلب است بلکه می‌تواند معتدل باشد که هست.

استدلال اصول‌گرایان: «اولاً آقای روحانی شعار اعتدال داده نه اصلاحات و ثانیاً خود ایشان هیچگاه به عنوان چهره اصلاحاتی مطرح نبوده است، پس ایشان اصلاح‌طلب نیست بنابراین اصول‌گراست» هر دو مقدمه درست است ولی نتیجه‌گیری نادرست است چون با فرض اثبات اصلاح‌طلب نبودن آقای روحانی، اصول‌گرا بودن ایشان نتیجه نمی‌شود زیرا می‌تواند معتدل باشد که هست.

*استاد فلسفه و منطق دانشگاه علامه طباطبایی
تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات

نظرات بینندگان

(۱۷ نظر)
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات