یک گام تا احساس تکلیف!
میم فه
سرانجام تعطیلات تمام شد و من بهتر می توانم با شما دربارهی انتخابات صحبت کنم. لابد میپرسید مگر قبل از این داشتی چه کار میکردی؟ خب البته حق با شماست. ما همیشه داشتیم دربارهی انتخابات حرف میزدیم حتی وقتهایی که ظاهرا موضوع حرفهایمان ربطی به انتخابات نداشت. یعنی مثلا اگر راجع به اوضاع وخیم سیاسی و اقتصادی و ورزشی هم حرف زدیم در واقع موضوع بحثمان یک طورهایی به مسالهی انتخابات و انتخاب خوب و بد (خصوصا بد!) ربط داشت. حالا یا انتخابات امسال یا انتخابات چهار سال پیش! فرقش چیست؟
اما این مسالهی انتخاباتی که الان منظورم است با همهی انتخابهای دیگر فرق دارد. مساله مسالهی کاندیداتوری خودم است که هر روز جدیتر میشود. البته پارسال یکی دو جا دراینباره با هم حرف زدیم اما اعتراف میکنم که بحث کاندیداتوری من در آن زمان شوخی بود ولی حالا جدی شدهاست. آن موقع سوژه کم آورده بودم یک چیزی گفتم که بخندیم. اما در ایام تعطیلات عید و با دیدارهای مکرری که با اقشار مختلف مردم داشتم، به این نتیجه رسیدم که نه فقط کاندیداتوری من چیز عجیبی نیست بلکه لازم هم هست.
پیش از هر چیز توضیح بدهم که چرا کاندیداتوری من برای انتخابات ریاست جمهوری چیز عجیبی نیست و تمام شرایط عمومی نامزدی این عروسی که پنج بار تا به حال به خانه بخت رفته را دارا هستم:
1- رجل سیاسی بودن. اینجانب جزو مردان (رجل) هستم و این واقعیت را حتی حاضرم با مدارک موثق از سوی پزشک قانونی ثابت کنم. حتی اگر پایش بیفتد -و انکارکنندگان دل و جرات را داشته باشند!- حاضرم به طور حضوری از رجلیت خودم دفاع کنم! سیاسی هم هستم و دلیلش آنکه پنج سال است طنز مطبوعاتی مینویسم و همگان می دانند که در مملکت ما اگر کسی مطالعات سیاسی نداشته باشد محال است بتواند طنز مطبوعاتی بنویسد. از اینها گذشته دست کم از کسانی که بیست سال آزگار هیچ کار سیاسی نکردهاند کمتر سیاسی نیستم.
2- مدرک تحصیلی. به فرمودهی آن عزیز مدرک دانشگاهی جز کاغذپارهای بیش نیست و چیزی که دور و بر ما زیاد است کاغذپاره! افزون بر این با وجود دانشگاههای معتبری چون هاوایی و چابهار، چه کسی غم مدرک دارد که ما داشته باشیم؟ نهایتا اگر اینها هم نباشند، اسمال دستطلا با مبلغ مناسبی انواع مدارک دکتری را از دانشگاه آکسفورد جعل می کند... (قابل توجه خوانندگان گرامی: از تماس با سایت فرارو برای آگاهی از نرخهای اسمال دستطلای مذکور خودداری نموده و در صورت نیاز فوری با خادم ملت مذکور تماس حاصل نمایند)
3- سوابق اجرایی. سوابق اجرایی میم فه آنقدر زیاد است که جز معاندان کسی توانایی انکار آنها را ندارد. همین نوشتههای من در سایت فرارو دلیل روشنی بر داشتن سوابقام است که انتشار آنها دال بر اجرای آنهاست. حالا ممکن یک عدهای هم بگویند داشتن سوابق اجرایی در زمینهی طنز نویسی چه ربطی به ریاست جمهوری دارد که ما به انتقادهای مخرب این عده و سایر عدههایی که از عدهی ما نیستند کاری نداریم. شاید همین عده بخواهند بپرسند "مهرداد بذرپاش 27 ساله مگر چند روز سابقهی اجرایی در صنعت خودروسازی داشت که به مدیریت پارس خودرو و بعد از آن سایپا رسید؟" یا "مگر ایشان چقدر سابقهی روزنامهنگاری داشت که مجوز انتشار روزنامه وطن امروز در عرض چند روز برایش صادر شد؟" مگر به پرسیدن است؟ مگر سوابق اجرایی آدم با این حرفها زیر سوال میرود؟ خواستن توانستن است. ما هم بهکذا!
4- برنامه. اینجانب در هر موردی که - به فرض- از سایر رقبا عقب باشم در مورد "برنامه" قطعا از آنها جلوتر و باتجربهتر هستم. البته روشن است که منظورم از برنامه در اینجا برنامهی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و غیره است و شما خوانندههای عزیز که با خواندن این کلمه صرفا یاد برنامههای "وغیره!" افتادهاید اشکال از بیادبی خودتان است که ربطی به من و سایر کاندیداها ندارد. من تنها کاندیدایی هستم که در زمینه اقتصاد بازار آزاد، دفاع از محیط زیست، جهانگردی و غیره برنامه دارم. هرچند که برنامهی اقتصادیام در دفاع از بازار آزاد در حد "کم بخر همیشه بخر!" است اما آیا همین جملهی کوتاه دست کم از سیاست اقتصادی آقای موسوی که دوستان ایشان هم هنوز نمی دانند طرفدار اقتصاد دولتی است یا بازار آزاد روشنتر نیست؟ یا در مورد محیط زیست درست است که کل برنامهی اینجانب به این شعر سهراب سپهری که گفته "آب را گل نکنید" خلاصه شده است اما از شما میپرسم که در میان سایر کاندیداها آیا در همین حد و اندازه هم برنامه راجع به محیط زیست دیدهاید؟ یا مورد جهانگردی کسی کدام رقیب را میشناسید که به اندازهی من ترانهی معناگرای "رفتیم دوبی... چه
حالی داد" را قشنگ بخواند و به جای انتصاب افراد کاملا پیاده به سمت ریاست سازمان میراث فرهنگی و گردشگری و در نتیجه خراب کردن آثار ملی باستانی ایران، به فکر دوبی رفتن باشد؟ من حتی در مورد خود "وغیره"ی مذکور هم برنامه دارم که الان چون زن و بچه توی مجلس هست صلاح نیست بگویم.
گذشته از این دلایلی هم دارم که نشان می دهد با توجه به وضعیت کنونی کشور، نه تنها می توانم دوشادوش سایر کاندیداها نامزد شوم بلکه حتی ضرورت دارد که احساس تکلیف کنم که بیایم. منتها چون خوبیت ندارد آدم همینطوری بیاید و بدون ناز آوردن و عشوه آمدن، احساس تکلیف کند، یکی دو روز به شما وقت می دهم که با استفاده از بخش نظرات شرایط احساس تکلیف من را فراهم کنید. نگران نباشید، جای دوری نمیرود و آنقدر پست و مقام در دولت ما خواهد بود که ما هم در قبال شغل آیندهی شما احساس تکلیف کنیم!