خاورمیانه؛ قربانی تاکتیکهای کوتاهمدت ترامپ و نتانیاهو
ترامپ و نتانیاهو چه در سر دارند؟

در سفر اخیر نتانیاهو به واشنگتن و مذاکرات با ترامپ، محور اصلی رایزنیها آتشبس غزه و هماهنگی درباره ایران بود، اما چالش اصلی، آینده سیاسی و امنیتی خاورمیانه پس از جنگ است. اختلافات داخلی اسرائیل، چالش عربستان و قطر، کاهش قدرت نرم و بحران مشروعیت دولت نتانیاهو، بر پیچیدگی وضعیت افزوده است. آمریکا خواهان شکلگیری نظم فراگیر و عادیسازی روابط منطقهای است؛ اما رقابت جبهههای «شمولگرا» و «مقاومت» آینده منطقه را مبهم ساخته است.
فرارو– راوی آگراوال سردبیر ارشد نشریه فارن پالیسی ( مصاحبه کننده) توماس فریدمن ستون نویس روزنامه نیویورک تایمز ( مصاحبه شونده)
به گزارش فرارو به نقل از نشریه فارن پالیسی، این هفته، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، برای سومین بار از زمان آغاز ریاستجمهوری دونالد ترامپ، راهی واشنگتن شد. محور اصلی این سفر، رایزنی درباره چارچوب آتشبس احتمالی در غزه و تصمیم مشترک دو کشور برای حمله به تأسیسات هستهای ایران بود. اما فراتر از بحرانهای جاری، پرسشهای بنیادینتری درباره آینده خاورمیانه مطرح است: پس از آتشبس در غزه، چه آیندهای پیش روی این منطقه ویرانشده خواهد بود و مسئولیت اداره آن بر عهده چه کسی خواهد بود؟ همزمان، اسرائیل و آمریکا با کاهش قدرت نرم و تغییر موازنه قوا در منطقه چگونه مواجه خواهند شد؟
در تازه ترین قسمت برنامه « اف.پی لایو » راوی آگراوال با توماس فریدمن، روزنامهنگار سرشناس نیویورک تایمز و برنده سه جایزه پولیتزر، گفتوگو کرده است. آنچه در ادامه میآید چکیدهای ویرایششده از این مصاحبه است.
راوی آگراوال: آیا نتانیاهو واقعاً به دنبال توافق آتشبس است؟
توماس فریدمن: نتانیاهو به دنبال توافقی است که شرایط آن را خودش تعیین کند؛ آتشبسی ۶۰ روزه که طی آن، نیمی از گروگانها و برخی از پیکرهای گروگانهای اسرائیلی در ازای آزادی شماری از زندانیان فلسطینی مبادله خواهند شد. اما نکته کلیدی اینجاست که نتانیاهو به دلیل محاسبات سیاسی داخلی، اصرار دارد پس از این ۶۰ روز نیز حق ازسرگیری جنگ را برای خود محفوظ نگه دارد. دو عضو افراطی کابینه او یعنی بزالل اسموتریچ، وزیر دارایی و ایتامار بنگویر، وزیر امنیت داخلی بر تداوم جنگ تا دستیابی به «پیروزی کامل» اصرار دارند.
همین ملاحظات سیاسی داخلی است که دلیل جلسات محرمانه و فشرده میان نتانیاهو و ترامپ به شمار میآید: این دو نه فقط در مقام رهبران کشورها، بلکه بهعنوان سیاستمدار با یکدیگر گفتوگو میکنند. نتانیاهو برای ترامپ تشریح میکند که منافع و فشارهای داخلی اسرائیل چه اهمیتی دارند و تأکید دارد که هر توافق آتشبسی باید به این محاسبات داخلی توجه داشته باشد. اینکه دقیقاً ترامپ در پاسخ چه میگوید، مشخص نیست؛ اما تجربه نشان میدهد که وزیران خارجهای همچون جیم بیکر بارها تأکید کردهاند که سیاست داخلی نباید بر منافع ملی آمریکا اولویت پیدا کند. واقعیت آن است که منافع ملی آمریکا ایجاب میکند آتشبس برقرار و جنگ متوقف شود. اگر جیم بیکر حضور داشت حتما به نتانیاهو توصیه میکرد: ابتدا مسائل سیاست داخلیات را حل کن و بعد برای مذاکره به اینجا بازگرد.
راوی آگراوال: جایگاه سایر بازیگران منطقهای به خصوص عربستان سعودی و قطر در این معادله کجاست؟
توماس فریدمن: واقعیت این است که با یک «سیرک دو حلقهای» روبهرو هستیم که هر دو حلقه به هم گره خوردهاند. حلقه نخست مربوط به آتشبس در غزه است: چگونه میتوان آن را بهصورت پایدار برقرار کرد؟ چالش اینجاست که حماس خواهان پایان قطعی جنگ است و بر این نکته پافشاری دارد که اسرائیل پس از ۶۰ روز نبرد را از سر نگیرد و برای سرنگونی این گروه اقدامی نکند. این یک سوی ماجراست. در حلقه دیگر، موضوع بهرهبرداری از دستاوردهای نظامی جنگ ۱۲ روزه با ایران و تلاش برای ایجاد یک اتحاد امنیتی بلندمدت مطرح است. آمریکا از زمان دولت بایدن در پی دستیابی به یک پیمان امنیتی با عربستان سعودی بوده؛ پیمانی که پس از تصویب کنگره میتواند مسیر عادیسازی روابط عربستان و اسرائیل را هموار کند.
از دید من، یکی از دلایل محرمانه ماندن مذاکرات کنونی همین است: طرفین تلاش می کنند شکاف میان «خط قرمز» محمد بن سلمان یعنی تعهد قاطع اسرائیل به تشکیل دولت مستقل فلسطینی و «خط قرمز» نتانیاهو یعنی محدودیتهای سیاست داخلیاش را برطرف کنند. اما تردید دارم که این فاصله بهراحتی پر شود. بن سلمان پس از مرگ جمال خاشقجی برای مدتی در انزوا قرار داشت، اما اکنون تا اندازهای موفق شده جایگاه خود را بازیابد. با این حال، آیا واقعاً حاضر است اهرم چانه زنی مربوط به فلسطینیها را به آسانی واگذار کند؟ نباید فراموش کرد که اصلاحات و سیاستهای ساختاری او در داخل عربستان منافع گروههای متعددی را به چالش کشیده و خط قرمز بن سلمان، بیشتر به یک تعهد شفاف و زمانبندیشده از سوی اسرائیل برای پیشبرد پروژه دولت فلسطینی شباهت دارد.
از سوی دیگر، تصور کنید نتانیاهو که در طول ۱۷ سال گذشته ستون اصلی قدرت خود را بر حمایت شهرکنشینان بنا نهاده، امروز به آنان اعلام کند: «دوستان، همه چیز تمام شد؛ شهرکسازی را متوقف میکنیم و به سمت تشکیل دولت فلسطینی حرکت خواهیم کرد». چنین تصمیمی برای او نه تنها از نظر سیاسی پرریسک است، بلکه حتی تهدیدی جدی برای جانش به حساب میآید. به همین دلیل، ترامپ برای پر کردن شکاف میان مطالبات قاطع بن سلمان و سقف خواستههای نتانیاهو، با چالشی بزرگ مواجه است.
راوی آگراوال: بیایید کمی بیشتر درباره وضعیت داخلی اسرائیل صحبت کنیم. توماس تو آنچه را در غزه رخ میدهد «لکه ننگ اخلاقی» خواندهای. این بحران در بلندمدت چه آسیبی به اعتبار و قدرت نرم اسرائیل میزند؟ این مسئله در داخل اسرائیل تا چه حد اهمیت سیاسی دارد؟
توماس فریدمن : مدت هاست هشدار می دهم که بزرگترین تهدید کنونی علیه مردم یهودی، نه کلیت دولت اسرائیل یا پروژه صهیونیسم، بلکه دولت فعلی اسرائیل است؛ چرا که عملکرد آن در غزه کاملاً غیرقابل دفاع است. هر روز دهها فلسطینی یا حتی بیشتر در حالی جان خود را از دست میدهند که تنها برای دریافت غذا صف کشیدهاند. این یک فاجعه انسانی است و نباید اجازه داد تکرار شود.
نکته دوم آن است که اگر رسانههای اسرائیل را دنبال کنید، به وضوح میبینید نزاع جدیای میان ایال زامیر، رئیس ستاد ارتش و سطوح سیاسی بهویژه همحزبیهای راستگرای نتانیاهو در جریان است؛ کسانی که اساساً این پرسش را مطرح میکنند: «جهتگیری ما کجاست؟» پس از ۲۱ ماه جنگ، هنوز نتانیاهو هدف سیاسی روشنی برای این عملیات تعریف نکرده است. به همین دلیل، در سطح جهانی این احساس شکل گرفته که مردم بدون هدف سیاسی معناداری کشته میشوند. اما وقتی چنین هدفی وجود ندارد، تنها هدفی که باقی میماند همان «پیروزی مطلق» است؛ زیرا صرفاً با چنین شعاری میتوان ائتلاف حاکم را حفظ کرد.
امروزه بسیاری از مردم جهان بهویژه نسل جوان اخبار را صرفاً از دریچه تصاویر قربانیان فلسطینی در غزه دنبال میکنند. کافی است نگاهی به نتایج انتخابات مقدماتی حزب دموکرات در نیویورک بیندازید تا دریابید که حتی بسیاری از یهودیان جوان و سالخورده آمریکایی نیز با شرایط کنونی کنار نیامدهاند. بارها به اسرائیل هشدار دادهام که روزی این جنگ در غزه به پایان خواهد رسید و آن روز، جهان با واقعیت تلخ ویرانیها و تبعات آن مواجه میشود و این روز، برای اسرائیل و مردم یهودی بسیار تلخ خواهد بود. نگرانی بزرگ من این است که نوههایم در جهانی بزرگ شوند که با آنچه من تجربه کردهام کاملاً متفاوت باشد؛ جهانی که در آن، یهودی بودن معادل زندگی در کشوری مطرود و منزوی تلقی میشود. این واقعاً میتواند تراژدی بزرگی برای اسرائیل و ملت یهود باشد.
راوی آگراوال: آمریکا از حمایت از نتانیاهو چه به دست میآورد؟ منافع راهبردی ایالات متحده چیست؟
توماس فریدمن: اگر از زاویهای کلان به تحولات اخیر نگاه کنیم، از زمان حمله روسیه به اوکراین، جهان وارد مرحلهای تازه از تقابل میان دو جبهه اصلی شده است: جبهه شمولگرایان (Inclusion) و جبهه مقاومت (Resistance). جبهه شمولگرا متشکل از دموکراسیها و کشورهایی است که حتی اگر نظام سیاسیشان دموکراتیک نباشد رهبران آنها به توسعه، آموزش، رفاه شهروندان و پیوستن به اقتصاد جهانی پایبندند. در سوی دیگر، جبهه مقاومت قرار دارد؛ کشورهایی با رهبران اقتدارگرا که برای مشروعیتبخشی به سرکوب داخلی و چپاول منابع، نیازمند وجود فضای پرتنش و تهدید خارجی دائمی هستند.
سه سال پیش، پیش از آغاز جنگ اوکراین، این کشور تلاش میکرد به غرب، اتحادیه اروپا و ناتو بپیوندد؛ در همان زمان، اسرائیل نیز با حمایت دولت بایدن در پی عادیسازی روابط با عربستان و پیوستن به نظم نوین خاورمیانه بود. نظم شمولگرا، همان ستون اصلی نظم جدید جهانی و منافع راهبردی ایالات متحده به شمار میرود. به همین دلیل، بایدن چه پیش از جنگ و چه پس از آن، بارها نتانیاهو را تحت فشار گذاشت تا برای تحقق تشکیل دولت فلسطینی، پیشنهاد جدی و راهبردی ارائه دهد؛ چرا که تشکیل دولت فلسطینی، کلید نظم شمولگرا در خاورمیانه است؛ درست همانگونه که پیروزی اوکراین، همین نقش را در اروپا ایفا میکند.
اگر اوکراین بتواند در برابر روسیه مقاومت کند و به عضویت اتحادیه اروپا درآید، بخش عمدهای از مسیر تحقق اروپایی یکپارچه و آزاد هموار خواهد شد. در همین حال، اگر اسرائیل موفق به عادیسازی روابط با عربستان سعودی شود، این اتفاق بزرگترین گسترش نظم شمولگرا در خاورمیانه پس از توافق کمپ دیوید خواهد بود. از همین رو، هر دو جنگ جاری در اوکراین و غزه اهمیت راهبردی تعیینکنندهای برای شکلدهی به نظم آینده جهان دارند. امیدوارم دونالد ترامپ سرانجام به این درک رسیده باشد که [ولادیمیر] پوتین و ایران، هر دو در یک جبهه قرار دارند. افتخار کردن به حمله علیه تهدید نظامی ایران، در حالی که همزمان رویکردی مداراگرانه نسبت به پوتین اتخاذ شود، رفتاری متناقض و غیرمنطقی است.