ترنج موبایل
کد خبر: ۲۵۴۷۳۷

حساب کار از دست امثال مدیری در رفته!

آرمان شهرکی

تبلیغات
تبلیغات
یادداشت دریافتی- آرمان شهرکی ؛ حساب کار از دست امثال مدیری و طایفه‌ای که به نام طنز دیرزمانی است که به جنگ فرهنگ این مرز و بوم رفته‌اند؛ حسابی در رفته؛ نشان به آن نشان که مدیر روابط عمومیِ عطسه (بماند که محصولات شلخته، تلخ و بی‌محتوایی که سالیان سال با نام طنز به حلقوم این مردم بینوا ریخته شده؛ آنقدرها نمی‌ارزند که برایشان مدیر روابط عمومی یا چیزی در این مایه‌ها دست‌وپا کرد) منتقدین و مردمی که به حق و با زبانی آمیخته با احترام دل آزردگی خویش را بیان کرده‌اند مشتی انسان مریضِ دچار سوءتفاهم خوانده.

ایضا زبان تندوتیز بچه‌های دوست‌داشتنی فیتیله در به سخره‌گرفتنِ بزرگترین؛ آزادمنش‌ترین و فرهیخته‌ترین قومیت این مرزو بوم نیز چندان جای دفاع ندارد؛ و این از بزرگی و قدرت این قوم است که به شایسته‌ترین صورت ممکن از صداوسیما گلایه کند؛ واکنش صداوسیما اما، خود جای بحث دارد.

بی‌شک توصیه به اخمو بودن و ترش‌مزاجی صحیح نیست؛ ممکن هم نیست؛ چراکه ایرانیان از همان زمان‌های قدیم بزله‌گو و در گفتار بازیگوش بوده و هستند. این شوخ طبعی و فراخی در کنش‌ها و تعاملات روزمره از ما ملتی ساخته که درست همین حالا، هم‌اکنون و در بزنگاهی سخت که کودکی 12 ساله یا 14 ساله را به خودکشی واداشته بی مجلس ترحیمی یا کنکاشی علمی، بازهم لبخند می‌زنیم و بقال محله خود را با نامی مستعار صدا می‌کنیم و او نیز در عوض ما را، هر که می‌خواهیم باشیم، با لقبی خنده‌آور و بعضا مضحک مزین می‌کند.

یک عبیدزاکانی و ایرج میرزا و گل آقای کوچک در قلب و روح همه ما لانه کرده و این سرِِّ تاب‌آوری ماست در هجمه‌های گوناگونی که بر این دیار رفته. داستان رسانه‌ای به وسعت صداوسیما و سوژه‌هایش و لاطاعلاتی که امثال مهران مدیری برای نشئه‌کردن مردم خسته و محروم از بسیاری فراورده‌های فرهنگی، بی‌نصیب از دنیا دیدن و دچار محرومیت حسی، به‌هم می‌بافند؛ چیز دیگری و از جنس دیگری است.

رسانه از قدرت ایجاد گفتمان {discourse} برخوردار است.یعنی این‌که می‌تواند به مخاطب خویش شیوه خاصی از تفکر، نگرش، صحبت، کلام یا گفتار و نوع ویژه‌ای از زندگی را تحمیل کند. نه به زور سرنیزه که از خلال متون و فراورده‌هایش یا به زبان ساده همین آیتم‌هایی که در محصولات مدیری و پیروان و همکارانش می‌بینیم.

قدرت گفتمان نه فی نفسه یا درخودش، بلکه در مردمی است که بر حسب نوعی از ایدئولوژی یا نگرش، به چیزی، طرز فکری، یا شخصی ارادت ویژه دارند. و در مورد عطسه، برره، قهوه تلخ، درحاشیه و... این مردم عبارتند از تیم تهیه‌کننده برنامه، و مخاطبین.

گفتمان در ترکیبی پیچیده از سازندگانش، متونش و مخاطبینش عمل می‌کند. در این میانه؛ آنکه قربانی یک گفتمان سلطه‌گر است؛ هم سازنده آن است و هم مخاطبش. می‌گویم سلطه‌گر چراکه محصولات مدیری، تمامیت خواه هستند و می‌خواهند هرچه قومیت و لهجه و هرچه برآمده از شهرستان هستند را یکجا به زنجیر کشیده و ببلعند بی‌آنکه بدیلی ارایه دهند.

مدیری خود نمی‌داند که آتش بیارِ معرکه‌ای (بخوانیم گفتمانی) شده که در رسانه، به مثابه یک دستگاه {apparatus}، در پی استخفاف هرآنچه هست که دیرپای است و ماندگار و هویت ساز.

هم وطن آذری ما بیش و پیش از هرکسی منتقد خویش است {و این نشانه‌ای است از قدرت و استحکام و یکپارچگی قومی} شده برای شوخی و خنده با دوستی یا رفیقی، اما رسانه حکایت دیگری است که ذکرش رفت.

فرهنگ شفاهی فکاهی و خنده در میان ایرانیان، گفتمانی تاریخی و ماندگار و دموکرات است و اگر هم در اشعار ایرج میرزا و لطیفه‌های زاکانی و گل آقا قلمی شده؛ نوابغی مردم‌دوست را به مثابه سازندگانش یدک می‌کشد؛ نه جماعتی لمپنِ پول‌پرست و طالب شهرت را که از امکانات رسانه‌ای تا جایی که جا دارد بهره برده‌اند و می‌برند.

طنزهای تلویزیونی در ایران گرفتار نوعی رادیکالیسم سخت و خشن و سیاه است که تو گویی با نقاط قوت و مفصل‌های فرهنگی ایران زمین چونان یک پیکره، سرِ لج و لجبازی افتاده.

عده‌ای هم که مدام فرهنگ ملی را به سخره می‌کشند و نشان‌های طبیعی و ذاتی اش را بابرچسب ضعف به رُخش، بله در جایی که اصطلاحا ینگه دنیاست؛ پرچم کشور که برجسته‌ترین نماد ملی است؛ از سویی هم با احترامات فائقه تا شده و در صندوق گذاشته می‌شود یا بر سردر خانه‌ها و مغازه‌ها آویزان، و از سویی دیگر، می‌تواند لباس زیر را نیز مزین می‌کند؛ این حالت و ویژگی خاص فرهنگ آن دیار است؛ ما ایرانیان، نه پرچم مملکت را هرجا که دستمان رسیده آویزان کرده‌ایم و نه بدل به طرح لباس زیر.

اما گویا برخی‌ها برای این دومی و فرهنگ ملی به یک میزان ارزش قائلند و این‌ها همه بدان خاطر است که در چنبره گفتمانی ضدفرهنگ گرفتار آمده‌اند.
تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات

نظرات بینندگان

(۱۵ نظر)
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات