عبرت از پوپولیسم
دکتر علی فرحبخش در روزنامه دنیای اقتصاد نوشت:
پوپولیسم یک دکترین سیاسی است که در آن عوام توسط یک گروه نخبه خاص مورد سوءاستفاده قرار میگیرند. پوپولیسم همچون ظرفی است که میتواند توسط یک ایدئولوژی مظروف از چپ تا راست یا حتی میانه مورد بهرهبرداری قرار بگیرد. در آمریکای لاتین معمولا پوپولیسم توسط احزاب چپ به کار گرفته میشود؛ در حالی که پوپولیسم اروپایی و اکنون در آمریکا، متناظر با تفکراتی از جناح راست است.
این اصل اساسی پوپولیسم که دموکراسی باید اراده خالص و رقیق نشدهای از خواست و اراده مردم باشد، به آن خمیرمایهای میدهد که به راحتی میتواند در هر دو قالب تفکرات چپ و راست شکل بگیرد. به هر حال بررسی حرکتهای عوامگرایانه در دهههای اخیر نشان میدهد آنان در بیشتر موارد در یکی از دو سر افراطی چپ یا راست قرار گرفتهاند. اگرچه بسیاری از پوپولیستها مایلند خود را از قالبهای رایج چپ، راست یا میانهرو خارج کنند و خود را نماینده قاطبه ملت معرفی کنند.
پس از بحران مالی سال 2008 و درحالیکه جهان در گیرودار کنترل تبعات این بحران در اقتصاد جهانی بود، موجی از دولتهای چپگرا در آغاز هزاره سوم در ونزوئلا، شیلی، برزیل، آرژانتین، اروگوئه، بولیوی، اکوادور و پاراگوئه قدرت را به دست گرفتند. این گذار بیسابقه سیاسی که «لری روسر» گزارشگر نیویورک تایمز آن را «گرایش به موج صورتی» مینامد، اکنون در حال فروکش کردن است. ولی سوال کلیدی آن است که این «جزر و مد»های سیاسی چگونه رخ میدهد و چه درسی میتوان از آن برای آینده آموخت؟
پوپولیستهای آمریکای جنوبی در ابتدای بالارفتن از نردبان قدرت بسیار خوششانس بودند. از سال 2003 تا 2012، آمریکای لاتین از یکی از بزرگترین رونقها در تاریخ معاصر خود بهره برد. اقلام صادراتی از نفت گرفته تا دانه سویا، منابع ارزی بزرگی برای دولتهای آمریکای لاتین فراهم آورد که صرف برنامههای اجتماعی بلندپروازانه خود کنند. برنامههای گسترده حمایت از فقرا و بازتوزیع درآمد، گسترش سیستمهای بازنشستگی و بیمههای بیکاری از این جمله بودند. بزرگترین خطا آن بود که رهبران پوپولیست این ضیافت را دائمی پنداشتند و براساس آن هزینههای خود را تنظیم کرده بودند. وقتی قیمت جهانی مواد اولیه شروع به کاهش کرد، این دولتها با کسری بودجههای سنگینی روبهرو شدند، رشد اقتصادی شروع به کاهش کرد و نارضایتی فزاینده شهروندان آغاز شد.
از سوی دیگر در شرق آسیا نیز جوانههای پوپولیسم شروع به رویش کرده است. رودریگو دوترنه که در منطقهای فقیر در جنوب فیلیپین زاده شده است و در مبارزات انتخاباتی صراحتا خود را یک قاتل حرفهای میخواند، اکنون به صندلی ریاستجمهوری تکیه زده است. وی سالها سمت شهرداری دوائو سیتی یکی از شهرهای بزرگ فیلیپین را در اختیار داشت. وی دخترش را اکنون به جای خود در سمت شهرداری منصوب کرده است و پسرش هم سمت معاونت دخترش را برعهده دارد. در روسیه نیز ولادیمیر پوتین این بار پوپولیسم را بر پایههای ناسیونالیسم روسی استوار ساخته است و بهواسطه سیاستهای سرکوبگرانه و ایجاد رکود اقتصادی نه فقط دوقطبی بزرگی را در داخل روسیه ایجاد کرده است، بلکه به احیای جنگ سرد در روابط غرب و شرق دامن زده است.
حکومتی که اکنون به جای دموکراسی براساس «جودوکراسی» اداره میشود؛ زیرا برخی از صاحبمنصبان قدرتمند روسیه از همبازیهای پوتین در مسابقات جودو بودهاند و در عرصه قدرت نیز همچون تشک تاتامی از وی تبعیت کامل دارند. در ترکیه نیز پوپولیسم بر شانههای ناسیونالیسم ترکی به همراه رگههایی از اسلامگرایی استوار شده است. رفراندوم اخیر ترکیه نیز که با پیروزی میلیمتری اردوغان همراه بود، این کشور را نیز همچون روسیه به سوی دو قطبی خطرناکی رهنمون کرده است و همانند روسیه با تنشهای بزرگی با اتحادیه اروپا روبهرو ساخته است. پیروزی در انتخابات اخیر بهنوعی تاجگذاری اردوغان بود که تضمینی برای تداوم حکومت وی تا سال 2029 محسوب میشود.
امواج سهمگین پوپولیستهای چپ و راست که اکنون در اقصی نقاط جهان وزیدن گرفته است، میتواند در ایران نیز زنگهای هشدار را هم برای مردم و هم برای سیاستگذارانی به صدا درآورد که زخمهای سنگین پوپولیسم در یک دوره هشت ساله در آن التیام نیافته است. اکنون که مناظرات انتخاباتی در شرف آغاز است باید توجه همه را به این مهم جلب کرد که اگرچه شعارهای جذاب میتواند در کوتاهمدت مردم را بفریبد یا حتی رفاه گذرایی برای آنان فراهم کند، ولی در بلندمدت همه این دستاوردها از بین خواهد رفت و واقعیت خود را بر شعار تحمیل خواهد کرد. پوپولیسم همچون داروی توهمزایی است که اگرچه در کوتاهمدت میتواند به مصرفکننده آن شادی و شعف زائدالوصفی ببخشد، ولی در بلندمدت سیستم بدن را مختل میکند، شرایطی که بیمار عاجز نه قادر به ترک است و نه میتواند با بیماری خود کنار بیاید.