توکلی: آمدن احمدینژاد شر محسوب میشود
به او میگویند «مرد مبارزه با فساد». احمد توکلی، نماینده ادوار مجلس، این روزها در سازمان مردمنهاد دیدهبان شفافیت و عدالت که خودش پایهگذار آن بوده به رسیدگی گزارشهایی مشغول است که درباره فساد به دست او میرسد.
توکلی در این گفتوگو از ضرورت وجود آزادی برای ایجاد شفافیت میگوید و معتقد است در حال حاضر آزادی لازم برای مبارزه با فساد وجود ندارد.
از توکلیِ اصولگرا درباره وضع این روزهای اردوگاه راستها هم پرسیدیم؛ او هم از آینده اصولگرایی گفت؛ هم از اشتباه اصلاحطلبان برای حمایتنکردن از اسحاق جهانگیری و از اینکه اگر احمدینژاد تأیید صلاحیت میشد، رأی میآورد. او گر چه وقوع فساد در دولت نهم و دهم را قبول دارد اما معتقد است نباید به موضوع فساد؛ سیاسی نگاه کرد.
از او درباره روزهای اوایل انقلاب هم پرسیدیم؛ روزهایی که او به عنوان نخستين نماینده مخالف بنیصدر در مجلس نطق کرد و بعد همین کار او اعتراض بنیصدر را برانگیخت.
آقای توکلی! شما چندی پیش از فساد سیستمی در کشور گفتید. اما رهبر معظم انقلاب سال پیش در اظهاراتشان فرمودند که ما فساد سیستماتیک در کشور نداریم و موضوع فساد فردی است. این موضوع فساد سیستماتیک و فردی در کشور درحال حاضر چگونه تعریف میشود؟
این موضوع بستگی به این دارد که ما فساد سیستماتیک را چی تعریف کنیم. در مقالات علمی وقتی میخواهند موضوعی را بررسی کنند، اصطلاحات مهم آن را تعریف میکنند. وقتی رهبری میگویند که فساد سیستمی نیست و در ادامه سیستمی یعنی اینکه سر تا پای کشور را فساد گرفته باشد. این دیدگاه درست هم هست و با این تعریف از فساد سیستمی، حق با رهبری است. تعریف من از فساد سیستمی، فساد همهگیر در کشور نبود. به این معنا بود که دستگاههای مبارزه با فساد خودشان در جهت درست حرکت نمیکنند و به درجاتی به فساد مبتلا شدهاند و از سلامت سیستم دفاع نمیشود.
مثلا دیوان محاسبات، کمیسیون اصل نود، مجلس، بازرسی کل، پلیس و دادگاهها. همین موضوع که دیوان محاسبات درحال حاضر از تبرئه مدیران حقوق نجومیبگیر سخن میگوید، خود نوعی از فساد است. دستگاه قضائی هم در مبارزه با فساد در مواردی خوب عمل کرده و از روابط جناحی و سیاسی چشمپوشی کرده است. غیر از مطالعات پیشین، ١٠ مقاله علمی جدید را هم دیدم که در بعضی از آنها این فساد سیستمی به معنی سلطه فساد آورده شده است و بعضی دیگر به معنای همین تعریفی که من درباره دستگاههای مبارزه با فساد گفتم، به کار برده شده بود. بنابراین با معانی متفاوت که دو محقق از اصطلاح انتخاب میکنند، میتوان با دو گزاره به ظاهر متعارض، هر دو را درست دانست.
چرا بهتر بود؟
شاید اگر این حکم داده نمیشد، میشد با او چانه بیشتری زد. اعدام موضوع را عوض نمیکند. شاید بهتر بود که اول پولها را میگرفتیم و بعد حبس ابد به او میدادند. در مجموع سیستم قضائی ما چابک و سرحال نیست؛ هرچند در بسیاری موارد باید از قوهقضائیه تقدیر و تشکر کرد اما ما انتظارمان بیشتر از اینهاست.
به نظر شما برای چابکترشدن بیشتر در مقابله با فساد باید همان راه دستگیریها را ادامه داد؟ فکر میکنید درحال حاضر مقابله با فساد در محاکمه مفسدان خلاصه میشود؟ درحالی که شاید درحال حاضر مسأله اصلی مردم محاکمه مفسدان نباشد بلکه پیشگیری از وقوع فساد باشد.
من فکر میکنم مسأله عموم مردم محاکمه است ولی واقعیت این است که محاکمه به تنهایی چارهساز نیست. سیستم باید به صورت ریشهای فساد را بخشکاند. اگر زمینه، مستعد فساد باشد، آدمهای نیمهسالم هم فاسد میشوند. ساختارهای اجتماع اعم از اقتصادی و سیاسی و غیرسیاسی باید به سمت سلامت حرکت کنند.
قوانین و مقررات، اخلاق جامعه، مسائل فرهنگی و دیدگاههای افراد باید اصلاح شود. اگر به غیر از این نحوه جامع حرکت کنیم، به نتیجه نخواهیم رسید.
یکی از مهمترین عوامل پیشگیری از فساد شفافیت در موضعگیری و رفتار حاکمان است. ما برای این سازمان مردمنهاد اسم دیدهبان شفافیت و عدالت را برگزیدیم تا نشان دهیم که شفافیت بهعنوان مقدمه تحقق عدالت عمل میکند. اگر شفافیت باشد، بسیاری از فسادها اتفاق نخواهد افتاد. نور که بیاید، تاریکی میرود
بنابراین فقط محاکمه چارهساز نیست. وقتی فساد شبکهای ایجاد میشود، افراد فاسد معلول شرایط ساختاری نیستند و بخشی از علت هستند. به صورتی که حتی این فساد شبکهای گاهی جلوی تصویب قوانین و مقررات لازم برای مبارزه را خواهد گرفت.
بهعنوان نمونه، وقتی لایحه احکام دایمی برنامه در مجلس بررسی میشد، یکی از موضوعات مهم که دو تن از نمایندگان عضو دیدهبان پیشنهاد کرده بودند، دسترسی عموم مردم- علاوه بر دستگاههای نظارتی- به اطلاعات مربوط به دریافتی مدیران و مقامات بود. این پیشنهاد در کمیسیون تصویب شد اما در گزارش کمیسیون که برای رسیدگی در صحن توزیع شد، واژه «و عموم مردم» را حذف کردند و دسترسی تنها برای دستگاههای نظارتی باقی ماند.
اعتراض رسمی دیدهبان و تلاش جمعی از عدالتخواهان مجلس موجب شد گزارش اصلاح شود. حادثه سهوی به نظر نمیرسید. در صحن به شکل قانونی و کاملا حق بهجانبی نماینده با سابقهای پیشنهاد حذف عبارت «و عموم مردم» را داد. از آن راه به ظاهر اشتباه تایپی نشد، در لباس خیرخواهی و قانون!
بحمدالله پیشنهاد رأی نیاورد. روز بعد سایت الف با انتشار اسناد متقنی آشکار کرد که نماینده پیشنهاددهنده حذف نظارت مردم عضو هیأتمدیره هفت شرکت دولتی و خصوصی است و از همه هم حقوق میگیرد! چون منافع شخصی کثیف داشت. میخواست از قانونیشدن نظارت عموم مردم جلوگیری کند. این افراد قیافه حق بهجانب میگیرند و نمیگذارند که کار درست جلو برود. میخواهم بگویم کسانی که خودشان فاسدند، در مجاری تصمیمگیری دخالت میکنند و نمیگذارند کار درست پیش برود.
اگر ما میخواهیم فساد منکوب شود، محتاج شفافسازی هستیم و اگر بخواهیم شفافسازی کنیم، نیازمند آزادی هستیم. ما در دینمان امر به معروف و نهی از منکر داریم که بیشترش متوجه حاکمان است. وقتی ما ندانیم که چه اتفاقاتی درحال وقوع است، چگونه میتوانیم امر به معروف و نهی از منکر کنیم؟ جریان اطلاعات باید وجود داشته باشد تا ما ببینیم، رئیسجمهوری، وزرا، استانداران، فرمانداران و... درست عمل میکنند یا خیر. به تناسب این اطلاعات میتوان امر به معروف و نهی از منکر کرد.
البته همیشه امکان خطا وجود دارد اما باید متوجه باشیم که این یک امر واجب است که آزادی وجود داشته باشد تا کار به خودسانسوری نرسد. آزادی شرط مبارزه موفق با فساد است، اما ما آن حد از آزادی لازم را برای مبارزه با فساد نداریم. سازمانهای مردمنهاد باید تقویت شوند و آزادی رسانهها تقویت شود. باید سینهها گشادهتر شود و هر روز یک خبرنگار را نگیرند و دادگاهی کنند.
شما زمانی گفته بودید که ما از سال ٧٢ با مسأله فساد روبهرو هستیم، اما شاید درحال حاضر هروقت حرف از فساد بشود، هیچکس ذهنش به آن سالها نرود. درحال حاضر عموم مردم تا حرف از فساد میشود، دولت نهم و دهم پیش چشمشان مجسم میشود. شما قبول دارید که سیاستهای این دو دوره دولت در تخریب نظام اداری و کاهش نظارتهای رسانهای بر عملکرد مسئولان منشأ این فسادهای گسترده از سال ٨٦ به بعد شد یا موضوع تحریمها؟ ما در آن سالها میدیدیم که دارو در کشور کم بود. از آنطرف مازراتی و پورشه وارد کشور میشد! شما قطعا در این زمینه مطالعه و بررسی کردهاید؛ به نظر شما علت بحران فساد در این دو دوره چه بود؟
یک توهم در نشریات اصلاحطلب هست که در رواج آن میکوشند. میخواهند بگویند همه چیز از دولت نهم و دهم خراب شد. این دیدگاه واقعبینانه نیست. الان هم این موضوعات وجود دارد. الان هم پورشه و مازراتی وارد میشود. فساد در دولتهای قبل از دولت نهم هم بود. فسادها هنوز هم هست. من سعی میکنم این مسأله را سیاسی نبینم. حالا هرکس که فساد کرده! اگر یک فرد یا یک قانون فسادخیز است، باید عوض شود.
اتفاقا در دولت نهم و دهم چند لایحه بسیار خوب در زمینه مبارزه با فساد از سوی دولت به مجلس رفت که ضدفساد بود. مثل قانون آزادی انتشار و دسترسی به اطلاعات. مثل اصلاحیه قانون مناقصات.
آقای توکلی! فکر میکنید نظام مالیاتی میتواند در اقتصاد ما ثبات به وجود بیاورد؟
دولتها به چند دلیل مالیات را وضع میکنند؛ دلیل اول آن کسب درآمد برای اداره کشور است، چون دولت متصدی تولید کالای عمومی است و کالای عمومی آن کالایی است که نمیتواند بابت مصرف آن از مردم پول دریافت کنند.
بهعنوان مثال برای روشنایی خیابان چراغهای زیادی را نصب میکنند و همه از این روشنایی استفاده میکنند که استفاده یکی، مشکلی برای استفاده دیگری ایجاد نمیکند، مگر اینکه تراکم ایجاد شود ولی معمولا مشکلی به وجود نمیآید. وقتی کسی نتواند کسی را از مصرف چیزی محروم کند، میگویند این نشانه کالای عمومی است، اما زمانی که من عینک بر چشم بزنم، شما دیگر نمیتوانید همین عینک را بر چشمتان بزنید، چون کالا، کالای خصوصی است. جاده، برق، زیربناها که معمولا برای کارهای عمومی ایجاد شوند، امنیت نظم و قوای سهگانه حتی پلیس و دولت از کالاهای عمومی به شمار میآیند. منبع آن کجاست؟ مالیات. پس بخشی از تولید هر فرد دریافت میکنند.
چرا از قشری بیشتر دریافت میکنند؟
برای اینکه از کالای عمومی بیشتر استفاده میکنند، در نتیجه مالیات منبع اصلی تأمین کالای عمومی است مثل منبع کسب درآمد. نکتهای که باید درنظر داشت، آن است که مالیات ابزار سیاستگذاری است، یعنی وقتی که رونق زیاد باشد، مالیات را افزایش میدهند و مالیات و تولید ملی عکس یکدیگر عمل کنند. زمانی که مالیات باشد، تولید ملی کاهش پیدا میکند.
هدف سوم از وضع مالیات، سیاست توزیع درآمدی است که از صاحبان ثروت مالیات بیشتری دریافت میکنند و از کسانی که از ثروت چندانی برخوردار نیستند، مبلغ کمتری بهعنوان مالیات دریافت میکنند.
به عبارت دیگر، نابرابری را کاهش میدهند. پس از سیاستگذاری تولیدی میتوان استفاده کرد که این نقش دوم مالیات در کشور ما مغفول است. حالا چون ما بر اقتصاد نفتی تکیه زدهایم و افزایش مقدار برایمان اهمیت دارد، راهش آن است که مؤدیان جدید را کشف کنیم نه اینکه از مؤدیان موجود بیشتر بگیریم. ما به پرداخت مالیات عادت نداریم، شاید امری تاریخی باشد که دولت را طاغوت میدانستیم.
با توجه به این مباحث میتوان نتیجه گرفت نهتنها سازمانهای مربوط از نظارت کافی بر مسائل مالیاتی برخوردار نیستند بلکه خود گرفتاریهای بسیاری دارند، بهطوریکه میتوان گفت؛ فساد، دامنگیر سازمانهای مربوط نیز شده است.
با توجه به اینکه شفافیت اطلاعات اقتصادی در جایجای جهان از زیربناییترین پیشرفتهای اقتصادی به شمار میآید، چرا با گذشت ٣٩سال از انقلاب اسلامی هنوز که هنوز است، این شفافیت ایجاد نشده است؟
برای اینکه افراد به این موضوع عادت ندارند و کتمان را جایگزین آن کردهاند. مدتها آقای روحانی زیر بار استفاده از اطلاعات بانکی افراد برای دریافت مالیات حقه نمیرفت.
هفتنفر از نمایندگان اقتصادی مجلس قبل طی نامه مستدلی به رئیسجمهوری این پرهیز را تخطئه کردیم؛ ازجمله نوشتیم که در کشورهای عضو سازمان همکاری برای توسعه اقتصادی OECD کنفرانسهای دو سالانهای تشکیل میشود که کشورها به تبادل اطلاعات حسابهای بانکی اتباع یکدیگر برای مقاصد مالیاتی میپردازند و دیگر کسی از اتباع یک کشور حتی اگر در کشور طرف قرارداد حساب بانکی داشته باشد، باید مالیات آن را بدهد و برعکس.
درست است که حساب بانکی افراد را نباید جار زد ولی مامور مالیات و قاضی باید مستثنی باشند تا بتوانند در جهت شفافیت اقتصادی گامی موثر بردارند و اگر پنهان شود، کتمان است که میتواند آفت بزرگ اقتصادی به شمار آید، اما خوشبختانه آقای روحانی در اواخر دور اول ریاستجمهوری خود با این موضوع موافقت کردند.
آقای توکلی شما بعد از پایان دوران نمایندگیتان بارها به این و آن نامه نوشتید و خواستید که در جهت پیشبرد اهدافتان در سازمان مردمنهاد دیدبان شفافیت و عدالت گام بردارید. انگار نامهنوشتن را خیلی دوست دارید. (خنده)
نامهنوشتن یکی از راههای خوب ارتباطی است. وقتی کسی خودش یک نامهای را مینویسد، دقت میکند که حرف مفت ننویسد و مستند بنویسد. بنابراین گزافهگویی کم میشود. البته ما مواقعی به غیر از نامهنوشتن تلفن هم میزنیم و حتی بعضی مواقع با یک تلفن قضیهای حل میشود. من یکبار به یک فرمانده نظامی تلفن زدم و گفتم، فلان شخص درحال انجام کارهایی است که آبروی شما را میبرد، فردای آن تلفن به این موضوع رسیدگی شد. بنابراین ما اشتهای نامهنوشتن نداریم. نامهنوشتن ابزار کارمان است. (خنده)
در این مدت که شروع به این نامهنگاریها کردهاید، کدامیک از مسئولان از این نامهها یا تلفنهای توصیهآمیزتان حمایت کردهاند؟
در این دولت آقای جهانگیری بیشتر از بقیه به حرفهای ما گوش دادند. قبلا هم آقای هاشمیشاهرودی به حرفهای ما خوب گوش میدادند. آیتالله آملیلاریجانی هم همینگونه بوده است. بهعنوان مثال شهریور سال ٨٨ روزنامه اعتماد ملی بسته شد و من نامهای به رئیس قوهقضائیه نوشتم که این موضوع اشکال دارد و ایشان هم به این قضیه رسیدگی کرد.
آقای زنگنه هم در این دولت به چندین نامه ما توجه نشان داد و به آن تأثیر بخشید. ما درباره اصلاح الگوی نفتی چندین جلسه با وزیر نفت برگزار کردیم و جلسات موثری بود. بعضیها هم متأثر میشوند اما به روی خودشان نمیآورند.
از آقای جهانگیری گفتید. شما در زمان انتخاب گفتید که اگر اصلاحطلب بودید، به اسحاق جهانگیری رأی میدادید. منظورتان این بود که چون الان اصولگرا هستید، به آقای رئیسی رأی دادید؟
آقای جهانگیری کارگزار معقولی است و در موضوع مبارزه با فساد هم حساسیت بیشتر نسبت به بقیه دارد. البته من درباره نحوه تبلیغاتش در انتخابات از او گلایهمندم. ایشان در انتخابات وارد شده بود تا حرفهای آقای روحانی را تکرار کند. این کار به نظرم خوب نبود؛ بلکه یک بدعت بود. منظور من از اینکه اگر اصلاحطلب بودم، به جهانگیری رأی میدادم، این بود که به نظر من اصلاحطلبان اشتباه کردند که آقای روحانی را به آقای جهانگیری ترجیح دادند.
نقش آقای جهانگیری در اداره کشور از آقای روحانی کمتر نیست. منظور من این بود که اگر من خیلی از ملاکهای اصلاحطلبان را قبول داشتم، حتما آقای جهانگیری را انتخاب میکردم. من که خیلی از ملاکهای اصلاحطلبان را قبول ندارم و طبعا در جرگه اصولگرایان هستم.
در این صورت باید خودتان را یک اصلاحطلب اصولگرا بدانید، درست است؟
من زیاد در بند این تعبیرات نیستم. من میگویم که احمد توکلی یک شناسنامه سیاسی ٥٠ ساله دارد که در جاهایی تند یا کند شده است؛ اما اگر بخواهند مرا دستهبندی کنند، من در جرگه اصولگرایان میگنجم و بدم هم نمیآید که در این دسته باشم؛ چون اصلاحطلبان یک طیف خیلی وسیعی شدهاند. یک طرف طیف متشرع و انقلابی اما طرف دیگرش آدمهای لائیک، اباحیگر و بیتعصب به وطن هستند.
مشکل این است که این طرفیها هم آن طرفیها را تکذیب نمیکنند. به خاطر همین حاضر نیستم در جرگه اصلاحطلبان بگنجم؛ چون باید تکلیف آن طیف لائیک مشخص شود. من همکاران اصلاحطلبی دارم كه پشتشان نماز میخوانم، اصولگراهایی هم هستند که اصلا دلم نمیخواهد سراغشان بروم.
آقای رئیسی و آقای قالیباف هم در مناظرهها با یکدیگر همپوشانی داشتند و هر دو برای زیر سوالبردن دولت پا به میدان مناظرهها گذاشته بودند.
همپوشانی اشکالی ندارد؛ اما آقای جهانگیری با هدف سخنگوی دولت به میدان انتخابات آمده بود، این به نظر من اشکال دارد.
در مجلس نمیدانستیم کی با کی طرف است. من به آقای تابش که بغل دستم مینشست میگفتم آقای دکتر چرا موضع نمیگیرید؟ چه اقلیتی هستید که صدایتان در نمیآید؟! آقای تابش جواب داد؛ اگر چیزی بگوییم میگویند فتنهگر هستید؛ اما من بر حرفم تأکید داشتم و گفتم باید موضع بگیرید که چه کاری را قبول دارید و چه کاری را قبول ندارید حتما کاری را قبول دارید که میگذارید انجام شود؛ باید تکلیف روشن شود. پایگاه اجتماعی اصولگرایان آدمهای ریشهدارتری هستند.
نمیشود اصولگرایان را حذف کرد، اصلاحطلبان را هم نمیشود حذف کرد؛ اصلا باید حذف کنار برود. هر دسته باید به دسته روبهرو اهمیت بدهد و روی مشکلات کشور متمرکز بشوند. مثل فساد که همه کشور را در معرض خطر و تجزیه قرار میدهد؛ ایران را نابود میکند و در مرحله بعد اسلام را نابود میکند.
آنچه باعث انسجام ملی میشود، دین است. دین میتواند به عبارتی کرد و لر و فارس و ترک را یکجا به هم برساند. اگر فساد از بین نرود، همه در معرض خطر هستند و موضوعات مشترکی از این قبیل را دارا هستیم که بخواهیم آنها را در نظر بگیریم.
در انتخابات ریاستجمهوری اخیر آقای روحانی و اصلاحطلبان آقای احمدینژاد را بفهمی نفهمی، روسفید کردند. خلاصه کنم، حتما دو گروه باقی میمانند و باید با همدیگر همکاری کنند؛ زیرا تنازع، ضد کارآمدی و ضد الفت است. ما باید همدیگر را دوست بداریم تا بتوانیم با یکدیگر زندگی کنیم. اگر نگاهی به غیراین شکل داشته باشیم، نمیتوان کاری را پیش برد. نگاه باید نگاه اسلامی باشد مثل امیرالمومنین که به مالک اشتر سفارش میکنند تو باید قلبت را از محبت به مردم، رأفت و لطفت بپوشانی. بایدحق را نگه داشت و من تقریبا ٢٠سالی است که معتقدم بدون کمک مشترک اصلاحطلبان و اصولگرایان نمیشود کشور را اداره کرد.
به او گفتم زمانی که ما انقلاب کردیم، شما فرانسه بودید ما انقلاب کردیم تا شاه نداشته باشیم و هر چه در موردش میخواهیم بگوییم شما هم باید پاسخگو باشید. درنهایت حکمیت شد؛ آیتالله یزدی از جامعه مدرسین و نایبرئیس مجلس، آیتالله انواری عضو جامعه روحانیت مبارز و نماینده تهران حَکَم شدند.
حَکَمها همراه با ما ۴ نفر که برای وزارت معرفی شده بودیم به اضافه شهید رجایی به دفتر بنیصدر رفتیم. من مهندس موسوی را برای نخستينبار در آنجا دیدم. وارد دفتر شدیم آقای بنیصدر شلوار کردی به پا کرده بود، یک پایاش را هم روی کاناپه جمع کرده بود. وقتی وارد شدیم او به احترام هیچکدام ما، حتی ٢ شخصیت روحانی از جای خود بلند نشد. یک صندلی در اتاق کم بود، من رفتم کنار بنیصدر روی کاناپه نشستم تا کمی توجه پیدا کند.
بالاخره بحث تمام شد و سر ناهار بحث بر سر من شد. یکی گفت و یکی شنید. بعد من به او گفتم من از حاکمیت قانون دفاع میکنم. روزی در بهشهر شنیدم بچههای شهر رستم کلا رفتند باغ یک زرتشتی به نام کاووس را تصرف کردند، کاووس فردی بود که در روز تاسوعا خرجی هیأت حضرت عباس را میداد.
من با جیپ شهربانی به باغ کاووس رفتم، دیدم بالای درِ باغ نوشتند به حکم فلان این باغ تصرف میشود. داخل باغ رفتم، دیدم یکی از تصرفکنندگان دارد وضو میگیرد، از او پرسیدم چه کار داری میکنی؟ گفت میبینید که دارم وضو میگیرم، پرسیدم از کی تا حالا با آب غصبی میشود وضو گرفت؟! با تعجب گفت احمدآقا چرا آب غصبی؟ اینجا باغ کاووس است! گفتم باشد. او اهل کتاب است اسلام مالکیت آنها را قبول دارد چه حقی داشتید که باغش را تصرف کردید؟
من به استناد قانون و شرع تصرفکنندگان را قانع کردم که دست از این کار بردارند و باغ را تخلیه کنند. آیتالله انواری به شوخی به بنیصدر گفت ظاهرا آقای توکلی همخط شماست! (بنیصدر خیلی از قانون حرف میزد). بنیصدر گفت من تحقیق میکنم اگر همین طور است که میگویی حرفی ندارم.
چند روز بعد، با شهید رجایی کاری داشتم او را در دفتر بنیصدر پیدا کردم. حرفمان که تمام شد، رجایی گفت گوشی را نگه دار آقای رئیسجمهوری با شما کار دارد. بعد از سلام و احوالپرسی، بنیصدر گفت فرستادم بهشهر تحقیق کردند تحقیقکنندگان چند سوال دارند کی پیشَت بیایند؟ گفتم من در هیأترئیسه مجلس هستم، همین الان بیایند.
من به عنوان وزیر پیشنهادی کار مطرح بودم. ساعتی بعد یک نفر از دفتر همکاریهای مردم و رئیسجمهوری آمد و گفت من سه سوال دارم، اول اینکه آیا ٦ خانه در بهشهر داری؟ دوم اینکه چرا کارگرهای بهشهر با تو بد هستند؟ سوم نظرت درباره بهشتی چیست؟
در واقع سوال اصلی همان آخری بود. در پاسخ از او پرسیدم به نظر شما اشکالی دارد من ٦ خانه داشته باشم، آقای بنیصدر که مالکیت خصوصی را قبول دارد! یکه خورد و پاسخ داد؛ نه هیچ اشکالی ندارد. بلافاصله گفتم پس چرا سوال میکنی؟ و ادامه دادم اما من ٦ خانه ندارم، پدرم زمینی از ارث پدری داشت به من بخشید و مادر خانمم نیز از ارث پدریاش قطعه زمینی را به خانمم بخشید؛ آن را فروختیم و در زمین اهدایی پدرم خانهای ١١٠ متری ساختیم.
در پاسخ سوال دوم گفتم شما بر چه اساسی میگویید کارگران با من بد هستند؟ جواب دادند سر چهارراه امامخمینی سه کارگر ایستاده بودند، درباره تو با آنها صحبت کردیم وگفتند که توکلی آدم خوبی نیست. گفتم بقیه نظرسنجیهای روزنامه انقلاب اسلامی آقای بنیصدر هم به همین شکل است؟! آمارگیری راه دارد، علم است. سه نفر را نمیشود مبنا قرار داد؛ قرمز شد و چیزی نگفت.
اما سوال آخر و سوال اصلی این بود که بهشتی را میشناسم یا خیر. من تا قبل از انقلاب شهید بهشتی را نمیشناختم و تنها یک کتاب نماز را از ایشان خوانده بودم اما به آن مرد گفتم او خیلی مرد شریفی است. پس از انقلاب که با او آشنا شدم دیدم که بهشتی واقعا آدم خوبی است و ارادت زیادی به ایشان دارم.
آقای توکلی! در این روزها بحث آقازادگی و ژن خوب مطرح شده است، شما اگر یک آقازاده بودید با این موضوع چگونه برخورد میکردید؟آیا تا به حال فرزندانتان خواستار استفاده ازژن خوب شدهاند؟
فرزندان من خوشبختانه همگی از این موضوع مبرا هستند؛ ٧ فرزند دارم که هیچ یک ثروتی نیندوختهاند و زندگی کاملا معمولی دارند. یکی دوتایشان هم باسختی آبروداری میکنند. چند روز پیش پسر ارشدم چند بند در مورد آقازادگی نوشته بود و بشخصه خود را گفته است که کجاها میخواسته آقازادگی کند و این کار را نکرده است؛ بچههای من همه آقازاده هستند اما هیچکدم هم آقازاده نیستند (خنده)