فیدل کاسترو> اعطای نوبل به اوباما کار مثبتی بود
به گزارش پايگاه "گرانما اينترنشنال "، "فيدل كاسترو "، رهبر انقلاب كوبا، با انتشار مقالهاي در مطبوعات اين كشور نوشت، "دلار " امروز ديگر آن ارز رايجي نيست كه تمام كشورها بعنوان ذخيره از آن استفاده ميكردند، بلكه بر عكس، دارندگان اين دلار علاقه دارند از شر آن خلاص شوند. به عقيده كاسترو، نميتوان دنيا را در دلار غرق كرد و انتظار داشت كه آن اسكناسهاي بدون پشتوانه طلا ارزش خود را حفظ كنند.
متن كامل مقاله مذكور در ادامه ميآيد.
امپراطوري آمريكا بيشتر از طريق اقتصادي و دغلكاري بر دنيا تسلط يافت تا اعمال زور. اين امپراطوري امتياز انتشار ارز رايج جهاني و قابل تبديل به طلا را در پايان جنگ جهاني دوم به دست آورد. {در همين زمان} اين امپراطوري انحصار بمبهستهاي را در دست داشت؛ تقريبا تمام طلاي جهان را در اختيار داشت؛ و تنها توليد كنند ماشينآلات توليدي، كالاهاي مصرفي، غذا و خدمات به مقياس عظيم در سطح جهان بود. ولي در مورد انتشار اسكناس با محدوديت پشتوانه مواجه بود. پشتوانه طلا به نرخ ثابت هراونس 35 دلار بود. اين محدوديت به مدت بيش از 25 سال ادامه داشت، تا اينكه در تاريخ 15 اوت 1971، به موجب فرماني از جانب رئيسجمهور ريچارد نيكسون، ايالات متحده به طور يكجانبه اين تعهد بينالمللي خود را زير پاگذارد و بدينوسيله دنيا را مغبون ساخت. من بر تكرار اين نكته تاكيد ميكنم. از همين طريق بود كه اين كشور هزينه تجديد تسليحات و ماجراجوييهاي نظامي خود را - به خصوص هزينه جنگ ويتنام را - برعهده اقتصاد جهان انداخت. جنگ ويتنام، مطابق محاسبات محافظه كارانه، دستكم 200 ميليارد دلار و جان بيش از 45000 جوان آمريكايي خرج برداشت.
بمبهائي به مراتب بيشتر از تمام بمبهائي كه در آخرين جنگ جهاني بكار رفت، بر سر اين كشور كوچك جهان سومي فرو ريخته شد. در اثر اين بمبارانها ميليونها نفر مقتول و مجروح شدند. وقتي كه نرخ تبديل دلار به طلا تعليق يافت، دلار به پول رايجي تبديل شد كه ميتوانست بدون داشتن پشتوانهاي با ارزش ثابت به هر مقداري كه دولت آمريكا اراده كند چاپ گرديده و انتشار يابد.
اسكناسها و اوراق بهادار خزانه (آمريكا) بعنوان پول قابل تبديل به طلا و به طور مستمر رواج داشت. خزانه دولت (آمريكا) به بهرهبرداري از اين اسكناسها ادامه داد. اين اسكانسها، از يك طرف، براي خريد مواد خام، دارائيها ، كالاها و خدمات از هر گوشه جهان بكار ميرفت، و از سوي ديگر، به صادرات امريكا در رقابت با ساير كشورهاي جهان مزيتي انحصاري ميبخشيد. بارها و بارها، سياستمداران و اهالي محافل آكادميك به هزينه واقعي اين جنگ انتحاري، كه به نحوي تحسين برانگيز در فيلم اوليور استون به تصوير كشيده شده، پرداختهاند. مردم اين هزينهها را چنان محاسبه ميكنند كه انگار ارزش ميليونها دلار يكسان مانده است. آنها معمولا به اين واقعيت توجه نميكنند كه ميليونها دلار سال 2009 با ميليونها دلار سال 1971 برابر نيست.
در حالي كه قيمت امروزي طلا ـ فلزي كه ارزش آن در سراسر قرون از هر فلز ديگري با ثباتتر بوده است - بيش از 1000 دلار براي هر اونس آن است، يك ميليون دلار امروز تقريبا 30 برابر كمتر از زماني كه نيكسون نرخ تبديل دلار به طلا را به حالت تعليق در آورد ارزش دارد. 6 تريليون دلار سال 2009 با 200 ميليارد دلار سال 1971 برابر است. اگر به اين واقعيت توجه نكنيم، آن وقت نسلهاي جديد هيچ اطلاعي از بربريت امپرياليستي نخواهند داشت.
به همين نحو، وقتي كه ما از 20 ميليارد دلاري صحبت ميكنيم كه در پايان جنگ جهاني دوم در اروپا سرمايهگذاري شد ـ آن هم با اجراي برنامه مارشال براي بازسازي و كنترل قدرتهاي مهم اروپائي كه از نيروي كار و فرهنگ فني كافي براي توليد سريع كالاها و خدمات بهرهمند بودند- مردم معمولا اين واقعيت را فراموش ميكنند كه ارزش امروزي آنچه كه امپراطوري آمريكا در آن زمان در اروپا سرمايهگزاري كرد مبلغي معادل 600 ميليارد دلار است. آنها به اين نكته توجه نميكنند كه امروزه 20 ميليارد دلار به سختي براي ساختن سه پالايشگاه بزرگ با ظرفيت توليد 800.000 بشكه بنزين در روز و ساير مشتقات نفتي كفاف ميدهد.
اتلاف نامعقول و بوالهوسانه انرژي و منابع طبيعي توسط جوامع مصرفگرا كه در عرض تاريخ كوتاه خود بقاء انواع موجودات را به نابودي تهديدي كنند، اگر از شيوه غيرمسئولانهاي كه نظام سرمايهداري پيشرفته، در آخرين مرحله تكاملاش، بر سرنوشت جهان حكومت كرده اطلاع نداشته باشيم، قابل فهم و توجيه نيست. اين ائتلاف مبهوت كننده منابع اين واقعيت را روشن ميسازد كه چرا دو تا از صنعتيترين كشورهاي جهان، يعني ايالات متحده و ژاپن، حدودا 20 تريليون دلار بدهي دارند.
البته، اقتصاد امريكا داراي توليد ناخالص داخلي به ميزان 15 تريليون دلار در سال است. بحران سرمايهداري، همانگونه كه تاريخ اين نظام به نحو انكارناپذيري نشان ميدهد، بحراني ادواري است. ولي بحران جاري حاوي چيزي بيشتر از بحرانهاي پيشين است. اين بحران، همانگونه كه پرفسور "خورخه جيورداني "، وزير برنامه ريزي و توسعه ونزوئلا، شب گذشته در برنامه والتر مارتينز (Walter Martines) در تلويزيون تلهسور توضيح داد، يك بحران ساختاري است.
گزارشات آژانسهاي خبري كه امروز منتشر شد اطلاعات انكارناپذيري در اختيار ما قرار ميدهد. گزارش آژانس فرانسپرس (AFP) از واشنگتن حاكي از آنست كه كسري بودجه ايالات متحده امريكا در سال مالي 2009 به 1/4 تريليون دلار، معاد 9/9 درصد توليد ناخالص داخلي ( GDP) افزايش مييابد. اين آژانس خبري اين نكته را به گزارش خود اضافه كرده كه " اين چيزي است كه از سال 1945، يعني از پايان جنگ جهاني دوم تاكنون ديده نشده است. "
كسري بودجه در سال 2007 يك سوم اين رقم بود. انتظار ميرود در سالهاي 2010 و 2011 و 2012 كسري بودجه بسيار افزايش يابد. اين كسري زياد بودجه اساسا نتيجه تصميم كنگره آمريكا براي نجات بانكهاي بزرگ، جلوگيري از رشد بيكاري به بالاتر از 10% و بيرون كشيدن آمريكا از گرداب بحران است. اين بسيار منطقي است كه اگر كشور را در سيلاب دلار غرق كنيم، آنوقت فروشگاههاي زنجيرهاي كالا بيشتر خواهند فروخت، صنايع محصولات بيشتري توليد خواهند كرد، تعداد كمتري از شهروندان مسكن خود را از دست خواهند داد، مد بيكاري متوقف خواهد شد و بالاخره قيمت سهام در وال استريت افزايش خواهد يافت. لكن، جهان ديگر به وضع پيش از بحران بر نخواهد گشت. "پال كروگمن "، اقتصاددان پرآوازه و برنده جايزه نوبل، اخيرا اظهار داشته كه تجارت بينالملل دچار شديدترين سقوط خود شده سقوطي، بسيار بدتر از سقوط حاصل از ركود بزرگ ( سال 1929). او نسبت به رفع سريع بحران اظهار ترديد نموده است.
نميتوان دنيا را در دلار غرق كرد و انتظار داشت كه آن اسكناسهاي بدون پشتوانه طلا ارزش خود را حفظ كنند. اقتصادهاي ديگري نيز، كه امروز بسيار محكمتر و سالمتر هستند، ظهور يافتهاند. اين دلار ديگر آن ارز رايجي نيست كه تمام كشورها بعنوان ذخيره از آن استفاده ميكردند. بلكه بر عكس، دارندگان اين دلار علاقه دارند از شر آن خلاص شوند، ولي سعي دارند مادامي كه از آن جدا نشدهاند تا حدي كه ممكن است از كاهش ارزش آن جلوگيري كنند.
يورو اتحاديه اروپا، يوان چين، فرانك سويس، ين ژاپن، عليرغم بدهي آن كشور ـ حتي پوند استرلنيگ، به همراه پولهاي رايج محكم، دست به حركت زدهاند تا جاي دلار را در تجارت بينالملل بگيرند. فلز طلا بار ديگر به يك پول جهاني مهم، بعنوان پول ذخيره، تبديل خواهد شد. اين نه يك نظريه شخصي بي پايه است، و نه من علاقهاي به برچسب زدن به اين پول در گردش دارم.
يك برنده جايزه نوبل ديگر در رشته اقتصاد، ژوزف استيگليتز، به گزارش آژانسهاي خبري، گفته كه محتملترين اتفاق اين است كه اين اسكناس سبز به سقوط خود ادامه خواهد داد. او اين را در تاريخ 6 اكتبر در اجلاس مشترك سالانه صندوق بينالمللي پول و بانك جهاني در استانبول اظهار داشت. ميتوان به سركوب شديد تظاهرات مخالفين نيز در آن شهر توجه كرد. از اين اجلاس با شكستن شيشه ساختمانها در بخش تجاري شهر و ايجاد آتشسوزي با پرتاب كوكتل مولوتف استقبال شد.
ساير آژانسهاي خبري از اين واقعيت صحبت كردند كه كشورهاي اروپائي از تضعيف بيشتر دلار، در مقايسه با يورو، و عواقب آن بر صادرات اروپا وحشت دارند. وزير خزانهداري امريكا گفت كه كشورش " خواهان دلار قوي است. " استيگليتز بيانات اين مقام رسمي را به سخره گرفت و بنا به گزارش خبرگزاري اي.اف.اي (EFE) گفت: "در مورد پول آمريكا (بايد گفت) كه ولخرجي شده و علت آن اختصاص ميليونها دلار به نجات بانكها و پرداخت هزينه جنگهائي مانند جنگ افغانستان است. " خبرگزاري اي.اف.اي (EFE) گزارش داد كه اين برنده جايزه نوبل بر اين نكته تاكيد داشت كه بجاي اختصاص 700 ميليارد دلار براي كمك به بانكها، ايالات متحده بايد بخشي از اين پول را به كمك به كشورهاي در حال رشد اختصاص ميداد تا، در عين حال، بدينوسيله تقاضاي جهاني را تحريك كند.
رابرت زوليك (Rabert Zoelik) رئيس بانك جهاني، چند روز زودتر زنگ خطر را به صدا در آورده، هشدار داد كه دلار نميتواند تا ابد جايگاه خود را به عنوان ارز ذخيره كشورها حفظ كند.
كنت روگوف (Kenneth Rogoff) استاد مشهور اقتصاد در دانشگاه هاروارد، گفت كه بحران مهم بعدي بحران " كسري بودجه دولتي " خواهد بود.
بانك جهاني ادعا كرد كه " صندوق بينالمللي پول نشان داده است كه بانكهاي مركزي جهان در نيمه دوم سال 2009 در مقايسه با هر زماني در عرض 10 سال گذشته دلار كمتري ذخيره كردهاند و در عوض ذخاير يورو خود را افزايش دادهاند. آژانس فرانس پرس، در همان روز 6 اكتبر گزارش داد كه قيمت طلا به ركورد 1050 دلار در هراونس دست يافت و اين به علت تضعيف دلار و ترس مردم از تورم بوده است. اين خبر كه درز كرده بود و يا استناج شده بود، توسط برخي از كشورها كه حفظ ارزش دلار به نفعشان بود تكذيب شد. آنها نميخواهند كه دلار سقوط كند. ولي در عين حال نيز نميخواهند كه آن را كه ارزش خود در عرض 30 سال گذشته 30 برابر از دست داده گردآوري و ذخيره كنند.
من بايد به خبري كه از طرف اي.اف.اي (EFE) انتشار يافته اشاره كنيم كه به هيچ وجه نميتوان آن را ضد امپراليست ناميد و بلكه اين خبر را در شرايط حاضر بايد نظر صاحبان منافع خاص به شمار آورد:
" كارشناسان اقتصادي و مالي امروز در نيويورك نسبت به اين امر اتفاق نظر داشتند كه وجود بدترين بحران از زمان كسادي بزرگ ( سال 1929) در اين كشور باعث شده كه آمريكا نقش كم اهميتتري در اقتصاد جهان بازي كند. اين كسادي باعث گشته كه طرز نگاه كردن جهان به آمريكا تغيير يابد. كشور ما اكنون در مقايسه با گذشته اهميت كمتري دارد و اين چيزي است كه ما بايد به رسميت بشناسيم. "
اين نظر ديويد روبنشتاين، رئيس و باني گروه كارلايل بزرگترين شركت ريسك سرمايهگذاري در جهان است، كه به هنگام سخنراني در كنفرانس كسب و كار جهاني (World Business Forum) بيان داشت. او به اين نكته اشاره كرد كه "جهان مالي از اين پس كمتر در ايالات متحده متمركز خواهد بود... نيويورك ديگر هرگز پايتخت سرمايه مالي جهان نخواهد بود و شهرهاي لندن، شانگهاي، دوبي، سائوپولو و ساير شهرها در اجراي اين نقش شركت خواهند داشت. " ... مسائلي را كه آمريكا پس از خارج شدن از " بحران عظيم " با آن مواجه خواهد بود دستهبندي كنيد. اين بحران احتمالا يك يا چند ماه ديگر ادامه خواهد داشت.
"... بدهي عظيم دولت، تورم، بيكاري، از دست رفتن ارزش دلار به عنوان ارز قابل گردآوري و ذخيرهسازي، قيمتهاي انرژي ... "
" دولت بايد هزينههاي عمومي را كاهش دهد تا با مسئله بدهي مقابله كند و مجبور به انجام كاري كه بسياري از مردم آن را دوست ندارند، يعني افزايش مالياتها نشود. "
جفري ساكس، استاد اقتصاد دانشگاه كلمبيا و مشاور ويژه سازمان ملل، با روبنشتاين موافقت نمود كه سيطره اقتصادي و مالي آمريكا " در حال ناپديد شدن است. "
" ما از نظامي كه در آمريكا متمركز بود عبور كرده و به نظامي چند قطبي رسيدهايم... "
" 20 سال بيمسئوليتي كه از دوران اول رياستجمهوري بيلكلينتون آغاز شد و سپس در دوران جورج دبيلو بوش ادامه يافت، در واقع تسليم در مقابل فشارهاي وال استريت... بود. "
ساكس توضيح داد كه " بانك ها به خاطر دستيابي به پول آسان، دارائيهاي مسموم را معامله كردند. اكنون مسئله مهم اين است كه اين چالش بي سابقه را به رسميت بشناسيم كه تصور ميكند ميتواند به توسعه اقتصادي با دوام و پيگير در راستاي قوانين فيزيكي و بيولوژيكي اين سياره دست يابد.... "
از طرف ديگر، خبر مستقيمي كه از هيئت اعزامي خود به بانكوك، پايتخت تايلند، دريافت كردهايم به هيچ وجه اميدوار كننده نيست:
موضوع مهمي كه - به نظر وزير خارجه ما ـ مورد بحث ميباشد عبارتست از تصويب و يا رد مفهوم مسئوليت مشترك و در عين متفاوت كشورهاي صنعتي و اقتصادهاي به اصطلاح در حال ظهور چين، برزيل، هند و آفريقاي جنوبي و همچنين كشورهاي در حال توسعه است. چين، برزيل، هندوستان، آفريقاي جنوبي، مصر، بنگلادش، پاكستان و كشورهاي آلبا فعالترين كشورها هستند. به طور كلي، اكثريت اعضاء گروه 77 مواضع صحيح و محكمي اتخاذ كردهاند.
ارقام مربوط به كاهش يافتن گازهاي گلخانهاي تناسبي با ارقامي كه توسط دانشمندان براي پائين آوردن درجه حرارت به زير 2 درجه سلسيوس، يعني به مقدار25 الي 40 درصد محاسبه شده است ندارد. در اين لحظه مذاكرات بر سر كاهشي ما بين 11 الي 18 درصد ادامه دارد. ايالات متحده تلاشي واقعي در اين مورد انجام نميدهد، و در مقايسه با سال 1990 فقط 4% كاهش را ميپذيرد.
صبح امروز، با اين خبر بيدار شد كه " اوباماي خوب " و به گفته رئيس جمهور بوليواري هوگو چاوز در سازمان ملل "مرموز "، جايزه نوبل صلح را دريافت كرده است. من هميشه با موضع آن موسسه {نوبل ـ م} موافق نيستم ولي ناچارم در اين لحظه به اين امر اذعان كنيم كه به نظر من اين اقدام موسسه حركت مثبتي بوده است. اين جايزه جبران شكستي را ميكند كه اوباما در كپنهاگ تحمل كرد ـ به اين علت كه ريودو ژانيرو به جاي شيكاگو براي برگزاري المپيك سال 2016 انتخاب شد و اين باعث حمله غضباك راستهاي افراطي به اوباما شد.
بسياري از مردم ميگويند كه او هنوز مستحق دريافت چنين جايزهاي نبود. ما ميخواهيم در اين تصميم چيزي بيشتر از اعطاء جايزه به رئيسجمهور آمريكا ببينيم ـ انتقادي از سياست قتلعام مردم كه تعداد زيادي از روساي جمهور آن كشور دنبال كردند و دنيا را به آن دو راهي رساندند كه امروز در مقابل آن قرار دارد؛ رفتن در پي صلح و جستجوي راه حلهاي كه به بقاء انواع موجودات بيانجامد.