ناصری: قرآن هنوز مهجور است
ناصری معتقد است که جریان اصلی بازگشت به قرآن دستاورد دوران جدید است که رویکردهای جدیدی به قرآن شکل میگیرد؛ قرآن همچنان مهجور است و برای دستیابی به جنبههای عقلانی قرآن باید فضای گفتوگو و تولید علم باز شود.
بازگشت به قرآن؛ دستاورد دوران جدید
اما جریان اصلی بازگشت به قرآن و آوردن قرآن به درون زندگی دستاورد دوران جدید و در ایران دوره بعد از مشروطه است و از این دوره است که شروع میشود و رویکردهای جدیدی به قرآن شکل میگیرد. شاید این ناشی از این باشد که هر موجودی اراده زیستن دارد و در دوره جدید این جا افتاد که انسان به عنوان تنها موجود ذیشعور، میتواند اراده فهمیدن هم داشته باشد و این اراده فهم مستقل، سرآغاز تحول جدیدی بود که در درون جهان اسلام شکل گرفت، همانطور که این اراده پیش از آن در دنیای غرب در خصوص کتب مقدس مسیحی شکل گرفته بود. در جهان اسلام و تقریبا پیش از مشروطه روند جدیدی در خصوص بازگشت و تفسیر قرآن شکل گرفت که کتاب خداوند، کتاب زندگی و انسانسازی است، از اینرو رویکردها تغییر کرد. آغازگر این مسیر جدید، کمی پیش از مشروطه، با سید جمالالدین اسدآبادی و سید محمد عبده بود که بر نگاه ایرانی هم تاثیر گذاشت.
شیخ هادی نجمآبادی؛ آغازگر قرآنمحوری در ایران
شیخ هادی نجمآبادی معتقد بود که آموزش قرآن در رأس همه امور باید قرار بگیرد. شیخ هادی تحت تاثیر سیدجمال است، اما سید معتقد بود که اصطلاحات باید از بالا شروع شود، در حالی که نجمآبادی به اصلاحات از پایین و با فهم قرآنی اعتقاد داشت. نجمآبادی معتقد بود که قرآن بدون حدیث قابل فهم است، شاه بیت سیدجمالالدین در اندیشه سیاسی آزادی بود و نجم آبادی به او توصیه میکرد که آزادی را از قرآن استخراج کند. اما عقلگرایی و نقد خرافات مورد نظر شیخ هادی نجمآبادی منشأ تحول و سرآغاز رویکرد جدید به قرآن شد.
شیخ هادی دو شاگرد داشت که راه او را ادامه دادند و مثل خودش در جامعه روحانیت شیعی جایگاهی را کسب نکردند. مرحوم شریعت سنگلجی و سیداسدالله خراقانی جز مشروطهخواهان قرآنمحور بودند. مرحوم خراقانی معتقد بود که قرآن خیر مشترک همه فرقههاست و علت نزاع مشروطهخواهان و مخالفان را دوری از قرآن میدانست. او خیلی روی قرآن متمرکز بود. وی دوره خلفای راشدین را الگو میدانست که همین رویکرد باعث شد در جامعه رسمی دینی مهجور واقع شود. خراقانی بر آن بود که روند تفسیری در تاریخ اسلام قابل نقد است و مخاطب قرآن را انسان معاصر میدانست و معتقد بود قرآن برای همه قابل فهم است.
شاگرد بعدی نجمآبادی شریعت سنگلجی است که تاثیر بیشتری در جهان معاصر گذاشته و کتابهایی مانند «محو الموهوم» و «کلید فهم قرآن» را نگاشت و تلاش کرد که اسلام روایی را مورد نقد قرار داده، اسلام قرآنی را ترویج کند و با رویکردی عقلگرایانه تفسیر قرآن فارغ از علوم دیگر را مطرح سازد. بحثی که یک قرن بعد توسط جریان نومعتزلی در جهان عربی مطرح شد و این جریان تفسیر قرآن را فارغ از کلام، فقه، تفسیر و فلسفه را مطرح ساخت. این جریان علت اصلی مشکل مسلمانان فاصله گرفتن از قرآن عنوان کرد.
قرآن و روشنفکران دینی
افرادی مانند بازرگان و طالقانی تحت تاثیر مرحوم شریعت بودند. شریعت در کتاب خود به برخی از روایات نقل شده از ابنتیمیه و مذهب حنبلی اشاره کرده است که این باعث شد، برخی از روحانیون او را وهابی بخوانند. مثلا ما میگوییم خصر نبی الیاس جزو پیامبران زندهاند، در حالی که او این را به لحاظ عقلی نقد میکند و آن را با خاتمیت ناسازگار میداند، این بحث پیشتر در آثار ابنتیمه نیز آمده بود که او به آن استناد میکند. واقعیت این است که در جامعه تخصصی ما به خصوص حوزه علمیه دیگر علوم آنچنان به دانش سایه افکنده است که کلام، فقه و تفسیر و رویکرد به قرآن، مانند آموزش فلسفه مورد توجه قرار نگیرد.
علامه طباطبائی با رویکرد فلسفی، عقلانی و قرآنی داشت و مورد اعتراض وارد شد. دیالوگهای معروف ایشان با آیت الله بروجردی معروف است که ایشان به علامه توصیههای شبه تهدیدآمیز کرده است تا ایشان درس تفسیر را رها کند. هدف علامه از رویکرد فلسفی و عقلانی به قرآن این بود که تفکر عقلانی طلاب افزایش یابد و روندی که تاکنون در ۱۴۰۰ سال مبنی بر رجوع به پیشینیان شکل گرفته بود، متوقف شود.
آیا می توانیم روشنفکران و اندیشمندان جدید مانند علامه طباطبائی، حضرت امام خمینی(ره)، بازرگان، طالقانی، شریعتی، و ... را بر اساس نوع مواجههشان با قرآن، تقسیم کنیم. آیا ایران جدید را می توان بر اساس نگاه به قرآن مورد تحلیل قرار دهیم؟
امام خمینی(ره) مانند علامه طباطبایی، جدا از اینکه رهبر یک نهضت و کشور شد، مانند علامه تلاش کرد تا جلسات تفسیری را شروع کند، اما با فشاری که وجود داشت این کار را متوقف کرد. هر کدام از افرادی که اسم بردید، میتوانند یک پارادایم از خوانش و قرآنی باشند.
آیات محکم و متشابه از سویی غیرقابل فهم خوانده شده و از سویی قرآن کتابی برای فهم همه اعلام میشود. برای مثال در خصوص حروف مقطعه برخی معتقدند که کسی تعبیر ایشان را نمیداند و در مقابل کسانی میگویند اگر قرآن کتابی است برای همه متقین، معنای قرآن باید برای همه قابل فهم باشد. چه در داخل و چه در بیرون حوزه استنباطهای جدیدی در خصوص قرآن شده است که اشتراک این جریانها در دادن جایگاه بالاتر به کتابالله در مقایسه با حدیث است. پیش از جریانهای جدید اسلام روایتی در صدر قرار گفته بود، زیرا به تعبیر سنتی روایات قطعیالدلاله و قرآن ظنیالدلاله تلقی میشد و بنابراین قرآن در ذیل روایت قرار میگرفت.
امروزه فناوری جدید و شبکههای اجتماعی چون پدیدههای تاثیرگذاری بر ساحت علم و اندیشه هستند و میدان را باز کردهاند، اگر امروز انتشار کتابی نو در خصوص قرآن امکان و اجازه نشر پیدا نکند، میتواند در فضای مجازی نشر یابد. باید در نظام آموزشی و سیاسی ما قرآن به عنوان امری اصلی، در استنباط و صدور حکم، مورد توجه قرار گیرد.
راه سازگاری دین با دموکرسی و توسعه، تنها از این مسیر مقدور است. جنبههای باطنی که من میگویم از جنس باطنیگری اسماعیلی و صوفیانه نیست، منظورم این است که این قرآن همانطور که دغدغه علامه طباطبایی بود، فقط وقتی فهمیده میشود که در کلیت خودش برداشت شود و نمیتوان آن را به استناد روایت یا سنت تاریخی فهم کرد؛ از اینرو علامه تفسیر خود را قرآن به قرآن میخواند و این در جهان خارج از ایران جا باز کرد.
خود تفسیر سوره حمد امام(ره) هم برای خیلی از سنتگرایان یا اخباریون که تسلط حاکم بر حوزه دینی دارند، مورد قبول نبود و این باعث شد تا امام تفسیر را کنار بگذارد. تفسیر ما در ذیل سنت اجماعی است و شما در آن نوآوری نمیبینید و حرف نویی در بین کثیر حرفها وجود ندارد. شاید سیوطی نقطه عطفی بوده و حرفی خاص را زده باشد اما در کل این روند نوآوری متوقف شده است و اجازه نوآوری داده نمیشود.
شما فرض کنید مجتهدی با نام علامه شیخ محمدباقر بهبودی که با مقام معظم رهبری هم حجره بوده است، چون مبانی متفاوتی داشت و از اولین کسانی بود که در شیعه صحاح کتب اربعه را منتشر کرد، با محدودیت روبروست. او ترجمه تفسیر گونهای به نام «معانی القرآن» چاپ کرد که دیگر اجازه بازنشر به آن نمیدهند. بهبودی از جنس خراقانی، نجمآبادی و سنگلجی بود که در نگاه سنتی جاری جایی ندارند، بنابراین مورد توجه قرار نگرفته است و از این رو دیدگاهشان از نظر علما شاذ و نادر است. بنابراین اگر نظام فکری و آموزشی کشور بخواهد جنبههای عقلانی را مورد توجه قرار دهد، گام اولش تولید فکر و برداشتن هر مانعی از این مسیر است. در عصر ائمه(ع) نیز کسانی نظراتی کفرآمیز میدادند، اما ائمه(ع) با ایشان دیالوگ داشتند و ایشان از آزادی پس از بیان نیز برخوردار بودند با روی دادن این اتفاق قرآن راه خود را در زندگی ایران امروز باز میکند.
بنیادگرایی که به عنوان حرکتی تاریخی تنها به این جهت با الگو قرار دادن دوران پیامبر(ص) مخصوصا عصر اموی، عباسی و خلفای موروثی و مبنای مشروعیتی برای رفتار سیاسی خودشان قائل شدهاند و برداشتهای تقطیعی از قرآن به این رسیدهاند که جهاد در قرآن، ابتدایی است و نه دفاعی و جریان بنیادگرایی معاصر هم با این مبنا شکل گرفته است. ایدئولوگ این جریان سیدقطب است. سیدقطب ایدئولوگ جریان سلفی سنتی و هم جریان نوسلفی و اخوانالمسلمین است. پدیده انقلاب اسلامی و شکست اعراب در ۱۹۶۷ به تقویت این اندیشه در جهان اسلام کمک کرد و آن را توسعه داد.
واقعیت این است که روح کلی اسلام روح انسانسازی و هدایت بشر است و به تعبیر یکی از علما قرآن کارخانه آدمسازی است و منازعهای میان مسلمان و غیرمسلمان، مبنای شرعی نخواهد داشت مگر جایی که حیات یا تمامیت ارضی به خطر بیفتد و باید از خود دفاع کند. در یک جمعبندی معتقدم اسلام سیاسی یا بنیادگرایی که امروز تقویت شده، در یک قاب تصویری بر گرفته از ایدئولوگهایی امثال سید قطب است که در چارچوبی از اسلام تاریخی برداشتهایی از آیات کرده و حول سهگانه حاکمیت و حکومت و جهاد، به بازتولید سنت تاریخی دارالاسلام و دارالحرب پرداختهاند. ما باید به دنبال گفتوگوی جریانهای اسلامی در درون جهان اسلام باشیم و متاسفانه با دوقطبی شدن جهان اسلام این روند تحت تاثیر قرار گرفته است.