خاطره غمانگیز محسن چاوشی از پدر

«گفتم بابا چی دوست داری گفت: جگر... جگر میخورد و جگرم کباب میشد... امشب ابوالفضل گفت: بریم حاج توکل؟ گفتم بریم.. رفتیم و من همونجا نشستم که بابام نشسته بود. پدر بودن سخته ... پسر بودن خیلیییی سخت تر»
گفتم بابا چی دوست داری گفت: جگر... جگر میخورد و جگرم کباب میشد... امشب ابوالفضل گفت: بریم حاج توکل؟ گفتم بریم.. رفتیم و من همونجا نشستم که بابام نشسته بود. پدر بودن سخته ... پسر بودن خیلیییی سخت تر.
مادر عزیزه خیلی هم عزیزه، اما پدر ... هر چی که دوست دارید فکر کنید، قضاوت بکنید، فحش بدید، آبرو ببرید .. بعد پدرم دیگه آبرویی ندارم .. قدر پدراتونو بدونید .. دلم تنگته لعنتی ...»
